*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

عيد سعيد فطر بر مردم روستا مبارك

 

 عيـد سعيد فطـر

 

بر تمامي مسلمانان جهـان

 

بويژه اهالي روستاي ايمن آبـاد و كروكـلا

 

مبـارك بـاد.

 

 

 

 

 

اللّهُمَّ اَهْلَ الکِبْریاءِ وَالعَظَمَةِ ، وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ ، وَاَهْلَ العَفْوِ وَالرَّحْمَةِ ، وَاَهْلَ التَّقْوَى وَالمَغْفِرَةِ ، اَسْأَلُکَ بِحَقِّ هذَا الیَوْمِ ، الَّذِى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِین عِیداً ، وَلِمُحَمَّدٍ صلى ‏الله‏ علیه ‏و‏آله ‏وسلم ذُخْراً وَشَرَفاً وَکَرامَةً وَمَزِیداً ، اَنْ تُصلِّیَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاَنْ تُدْخِلَنِی فِی کُلِّ خَیْرٍ اَدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ ، وَاَنْ تُخْرِجَنِى مِنْ کُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلیْهِمْ ، اللّهُمَّ اِنِّی اَسْأَلُکَ خَیْرَ ما سَأَلَکَ بِهِ عِبادُکَ الصّالِحُونَ ، وَاَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعَاذَ مِنْهُ عِبَادُکَ المُخْلَصُونَ.

 

 

 

 


خدایا اى اهل بزرگى و عظمت،

و اى شایسته بخشش و قدرت و سلطنت،

و اى شایسته عفو و رحمت،

و اى شایسته تقوا و آمرزش،

از تو مي خواهم به حق این روزى که براى مسلمانان عید قرارش دادى،

براى محمد (ص) ذخیره و شرف و فزونى مقام، که درود فرستى بر محمد و آل محمد،

و درآورى مرا در هر خیرى که درآوردى در آن خیر محمد و آل محمد را،

و برونم آرى از هر بدى و شرى که برون آوردى از آن محمد و آل محمد را

خدایا از تو خواهم بهترین چیزى را که بندگان شایسته ات از تو درخواست کردند

و پناه برم به تو از آنچه بندگان شایسته ات از آن  به تو پناه بردند.

 

 

 

 

 

اعمال شب عيد فطر

 

 

 

 عيد فطر سال 1392

 

به بزرگان روستا سري بزنيم.

 

 

 

{jcomments on}

كشاورزان روستاي ايمن آباد و كروكلا مراقب تب شاليزار باشند

 

 از جمله بيماري هايي كه مردم روستايمان ايمن آباد و كروكلا، بويژه كشاورزان عزيز و زحمتكش را تهديد مي كند بيماري تب شاليزار  است.

 

تب شالیزار یکی از شایع‌ترین بیماری‌های عفونی مشترک بین انسان و دام است.

 

در سال‌های اخیر تمام ملت‌های دنیا به مفهوم بسیار پراهمیت بیماری مشترک بین انسان و دام و قدرت جهانگیر شدن این بیماری مانند آنفلونزای فوق حاد پرندگان پی ‌بردند.

 

اين بيماري كه از سال 1377 در گیلان شروع شد به تدریج به سمت استان مازندران و گلستان سرایت پیدا کرد. عامل این بیماری در بدن تمام پستانداران وجود دارد که مهم‌ترین آنها موش، گاو، سگ و خوک است که در تمامی این حیوانات تکثیر و از طریق ادرار به محیط بیرون راه پیدا می‌کند.

 

 

 تب شالیزار یا لپتوسپیروز یک بیماری تبدار عفونی است. این بیماری جزو بیماری های مشترک بین انسان و حیوان بوده که در مناطق مختلف به عناوین مختلفی مانند تب شالیکاران، تب گل و لای، بیماری ماهیگیران، زردی خونریزی دهنده، تب هفت روزه، تب نیشکر چینان و ...معروف است.

 

 

این بیماری در تمام دنیا بجز قطب شمال و جنوب گسترش دارد و مناطقي با بارندگی زیاد و دارای سطح آب های زیر زمینی بالا شايع ترمی باشد. عامل بیماری، باکتری با نام لپتوسپیرا است. مخزن این بیماری حیوانات اهلی و وحشی هستند و شرایط مساعد محیطی مانند خاک مرطوب یا آب های سطحی، زمینه را برای بقای این باکتری در خارج از بدن میزبان فراهم می سازند.


 

 

بیماری زایی این عفونت چگونه است؟


عفونت لپتوسپیرایی از طریق تماس انسان یا دام، آب، خاک یا غذای آلوده شده به ادرار حیوان آلوده ایجاد می شود. راههای ورود این باکتری به بدن انسان از راه زخم یا خراشهای پوستی، سطوح مخاطی، ملتحمه چشم و تنفس قطرات معلق حاوی باکتری می باشد.

 

بعد از ورود به بدن، این باکتری به سرعت وارد جریان خون شده و تکثیر می یابد، به این مرحله، به اصطلاح " لپتوس پیرمیا " گفته می شود که ۷ الی ۱۰ روز پس از شروع بیماری ادامه دارد. بعد از ۱۰ روز از ورود باکتری به بدن و تولید آنتی بادی ها، عامل بیماری زا  که در کلیه ها جایگزین شده از راه ادرار دفع می شود، به این مرحله لپتوس پیروریا  گفته می شود که ممکن است به مدت طولانی ادامه داشته باشد.


 

 

 

چه حیواناتی مخزن بیماری لپتوسپیروز می باشند؟


مخزن بیماری هم حیوانات اهلی هستند و هم وحشی از جمله گاو، اسب، سگ، گربه، موش و سایر جوندگان و حیوانات وحشی مانند گوزن، روباه، راسو، سنجاب و حتی خزندگان و دوزیستان.

 

 

 

 

 

 

راههای انتقال این بیماری کدامند؟

 

این بیماری از طریق تماس با آب، غذا یا خاک آلوده به ادرار حیوان اهلی یا وحشی مبتلا به انسان انتقال می یابد، بنابر این هم از طریق خوردن و آشامیدن غذا و آب آلوده و هم از طریق ورود عامل بیماری از راه خراش های پوستی و مخاطی و تنفسی انتقال، صورت می گیرد. نکته قابل توجه آنست که انتقال بیماری از انسان به انسان بسیار نادر است.

 


 

 

 

تب شالیزار در فرد مبتلا چه علایمی ایجاد می نماید؟

 

بروز علایم بیماری معمولا ۷ الی ۱۴ روز پس از مواجهه فرد با عامل بیماری زا اتفاق می افتد. این بیماری می تواند بدون علامت و یا بصورت تبدار حاد همراه با یا بدون زردی و در موارد بسیار نادر کشنده باشد و با انتشار عامل بیماری در ارگان های مختلف بدن بصورت مننژیت ( التهاب پرده مغز)، میوکاردیت ( التهاب عضله قلب)، پنومونی (عفونت ریه)، تخریب قلب و نارسایی کلیوی،  خود را نشان دهد. در اکثر موارد بیماران دچار نوع تبدار خفیف بدون زردی می شوند و در موارد کمتری بیماری بصورت شدید با زردی تظاهر می یابد.

 

 

شایعترین علایم در مرحله اول بیماری که عامل بیماری زا وارد خون می شود معمولا": سردرد، تب و لرز، درد عضلانی، تهوع و استفراغ و درد شکم می باشد که برای حدود یک هفته ادامه می یابد. گاهی علایمی مانند گلودرد، ضایعات پوستی، تظاهرات چشمی مثل ترس از نور و التهاب چشم و علایم ریوی مانند درد قفسه سینه، سرفه و خلط خونی هم اتفاق می افتد و به علت شباهت بیشتر علایم به بیماری آنفلوانزا ممکن است با آن اشتباه گردد

 

 

بعد از حدود یک هفته، بیماری وارد مرحله دوم یا مرحله دفاعی دفاعی می شود که با ایجاد آنتی بادی در بدن و وجود عامل بیماریزا در ادرار مشخص می شود. در این فاز علایم اولیه مانند تب و لرز و سردرد و ...باز می گردند و تا حدود یک ماه ادامه می یابد. در این مرحله ممکن است بصورت نادر علایم مغزی مانند انسفالیت(التهاب و عفونت لایه سطحی مغز)، نوریت محیطی (گرفتاری و بی حسی اعصاب دست و پا)، فلج اعصاب مرکزی و ... بروز نماید.


لازم به ذکر است که لپتوسپیروزی که بدون زردی باشد هرگز کشنده نیست.

 

 



چگونه می توان این بیماری را تشخیص داد؟

 

این بیماری همانطور که قبلا ذکر شد بیماری مشترک بین انسان و حیوان است و به علت تنوع و اشترک علایم با سایر بیماریهای عفونی، بدون کمک روشهای آزمایشگاهی و فقط بر پایه نشانه ها ی بیماری قابل تشخیص نیست.در مرحله اول بیماری وجود باکتری در خون با تهیه لام خون محیطی و رنگ آمیزی آن عامل بیماری زا  قابل رویت است و در صورت ورود بیماری به مرحله دوم و وجود باکتری در ادرار  روشهای تخصصی تر در آزمايشگاه، با آزمایش نونه های خون و ادرار به راحتی قابل تشخیص می باشد.

 

 


پیش آگهی بیماری چگونه است؟

 

در صورت تشخیص به موقع بیماری و مراقبت کامل بیماری براحتی قابل درمان می باشد. ولی در افراد سالمند، خانمهای باردار و کسانی که دچار زردی شدید و نارسایی کلیه شده اند خطرات جدی آنها را تهدید می نماید. در مواردی که نارسایی کلیوی اتفاق افتاده باشد دیالیز می تواند برای درمان بسیار کمک کننده باشد.

 

 

 

 

 

چگونه می توان از بروز این بیماری پیشگیری نمود؟

 

راه اصلی پیشگیری از ابتلا به این بیماری، آموزش همگانی به افراد بخصوص کشاورزان و دامداران توسط پزشکان و پرسنل فعال در واحد مبارزه با بیماری های سیستم بهداشتی می باشد تا همگان خود را ملزم به رعایت نکات زیر برای پیشگیری از بیماری بدانند از جمله:

 


1- در صورت وجود هر گونه زخم یا خراش پوستی در اندامها به هیچ وجه آن را در آبهای آلوده و یا در زمین کشاورزی وارد نکنند.

 

 

2- استفاده از چكمه و دستكش هنگام ورود به شاليزار بسيار كمك كننده مي باشد. چه هنگام آماده سازي زمين كشاورزي چه هنگام نشاء كاري و چه هنگام وجين و برداشت محصول.

 


-
3  در محل های نگهداری دام (طويله يا كلوم) و چراگاهها، با پای برهنه راه نروند و به علف های آنجا دست نزنند و در صورت لزوم حین کار،حتما از دستکش استفاده نمایند.

 

 

4- از راه رفتن با پای برهنه در آب رودخانه، چاله ها و گودال ها پرهیز نموده و از آشامیدن آب آلوده خودداری نمایند.

 

 

5- در صورت نیاز به شستشوی دست و پا در حین کشاورزی هرگز از آبهای اطراف مزرعه یا آب چاله ها استفاده نکنند زیرا ممکن است این آبها به ادرار دام یا جوندگان آلوده باشد.

 


6- در آب هایی که به سلامت آن اطمینان ندارند شنا نکنند.

 


7- با توجه به اینکه حیوانات ممکن است علیرغم بیمار بودن و دفع عامل بیماری هیچ علامتی نداشته باشند،پس باید همه حیوانات را آلوده فرض کرد و محتاطانه عمل نمود. حتي دست زدن به طناب آلودۀ حيوان مي‌تواند موجب انتقال اين بيماري شود.

 


8- در صورت مشاهده علایم بیماری در حیوان، حتما به اداره دامپزشکی محل اطلاع رسانی کنند.

 


9 - مواد غذایی بصورت صحیح و بهداشتی و دور از دسترس حیوانات نگهداری شوند.

 

 

10- كشاورزان و دامداران وجود هر نوع زخم و يا خراش در دست و پا را جدي بگيرند و  از فروبردن آنها در آب‌هاي آلوده خودداري و از وارد شدن بدون محافظ به زمين‌هاي كشاورزي پرهيز كنند. در زمان دروي برنج نيز يادمان باشد معمولا دست و پاي كشاورزان توسط ساقه‌هاي برنج زخمي مي شوند، در اين موقع دست و پاي خود را نبايد توسط آب‌هاي اطراف مزرعه و يا چاله‌هاي ايجاد شده شست و شو دهند زيرا اين آبها ممكن است آلوده به ادرار جوندگان و حيوانات بوده و باعث ابتلا به اين بيماري شود.

 

 

 

 

 


آیا این بیماری درمان دارد؟

 

خوشبختانه هم در موارد خفیف و هم موارد شدید بیماری درمان وجود دارد که با استفاده از آنتی بیوتیک هایی از جمله داکسی سیکلین، آمپی سیلین، آموکسی سیلین، پنی سیلین و ...صورت می گیرد و پس از تشخیص قطعی بیماری توسط پزشک با توجه به نشانه های بیماری و اثبات آزمایشگاهی توسط پزشک برای بیمار تجویز می شود.

 


همیشه بخاطر داشته باشیم که برای داشتن یک زندگی سالم و شاد باید آگاهانه زندگی کنیم و به دنبال راز و رمز سالم زیستن باشیم، در اینصورت است که با رعایت تمام نکات پیشگیرانه، تندرستی را به خود و اطرافیانمان هدیه خواهیم نمود.

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 تهیه و تنظیم : حسینعلی اصغرنیا ايمني

                                 منابع: حكيم مهر، پزشكان بدون مرز، گيلانيكا و شمال نيوز

                                           تيرماه 1392

 

 

 

{jcomments on}

موسیقی، دعاها و نیایش های ماه رمضان

 
 

رمضان به عنوان یکی از ماه های خاص در جهان اسلام و ایران آداب و سنن و موسیقی ویژه ای دارد که تاثیر آن ها در لایه های مختلف رفتاری، اجتماعی و فرهنگی مردم در این ماه مشهود است.

 

ترانه های 'الله رمضونی'، 'هوم بابایی'، 'الم ترانی'، 'گره گشو'، 'ورچین ورچین'، 'چاووش سحری'، 'نواهای بیدار سازی' و ده ها آوا و نغمه دیگر جزیی از موسیقی ماه مبارک رمضان بوده که به دلیل ورود رسانه های خبری و فناوری اغلب آنها کاربردشان را از دست داده و فراموش شده اند.

 

صاحبنظران بر این اعتقادند که پرداختن تک تک آنها می تواند در ارتقا دانش فرهنگی شهروندان موثر باشد چرا که اغلب افراد جامعه تنها تعزیه، مداحی و روضه خوانی را به عنوان کاربرد موسیقی در اسلام می شناسند.

 

هنر و هنرمند نیز در این ماه تحت تاثیر فرهنگ رمضان، کارکرد ویژه ای پیدا می کند که ساختار اجرایی آن نسبت به دیگر بخش ها قابل تشخیص و شناسایی است و موسیقی به عنوان یکی از شاخه های مهم هنری و حامل و ناقل بخشی از میراث تاریخی و جامعه بشری، در این ماه، در ایران شناسنامه ویژه ای دارد.

 

بهزاد مقوم پژوهشگر و مدرس موسیقی با اعتقاد بر اینکه بررسی موسیقی آیینی هر قوم و ملتی در شناخت بیشتر و درست و عمیق فرهنگ آن قوم موثر است، به ارزش علمی اسناد و مدارک موسیقایی تاکید داشته و می افزاید: در شرایط کنونی مستند سازی و پژوهش های علمی، دقیق و جامع در حوزه میراث فرهنگی تا به حدی است که اگر در آن کوتاهی کنیم، آیندگان را از تجربه، دانش، مهارت، فناوری، ذوق و خلاقیت نیاکان و میراث هزاران ساله بشری محروم ساخته ایم.


وی با اشاره به اینکه دقیقا نمی دانیم نخستین زمانی که مردمان این سرزمین آواهای طبیعی را با نغمات ملکوتی هستی همراه ساختند کی و نخستین باری که سروده های مذهبی خوانده شد در کدام مسجد ، معبد و یا کدام قسمت از کشور عزیزمان بود، می گوید:
در هرصورت 'ساز' و 'موسیقی' در زمانه ای که هنوز ابزارهای کنونی اطلاع رسانی در جامعه بشری تولد نیافته بود، به عنوان یکی از هنرهای نخستین بشری برای اعلام اوقات روز در خدمت مردم بوده است.


او ادامه داد: ماه رمضان و اعلام وقت سحر و شامگاه به مردم، از جمله این اوقات بود که برای مردم ایران اهمیت والایی حتی در میان سایر ماه های سال داشته است.


مقوم اضافه کرد: مردم در این روزگاران از میان افراد جوامع کوچک خود اشخاصی را برای اطلاع رسانی از سحر گاهان و شامگاهان انتخاب می کردند و آنان نیز با استفاده از سازهای مرسوم در آن مناطق با آیات و مناجات ها مردم را از وقت سحر آگاه می کردند.


مدرس 60 ساله ویولن ادامه داد: این کار تا دوران معاصر نیز ادامه یافت و در تهران افرادی از میان 'آژان'ها به دستور نظمیه انتخاب می شدند و با طبل و دهل وقت سحر را به مردم اعلام می کردند.


وی از 'کرنا'، 'نقاره'، 'طبل' و 'دهل' به عنوان سازهایی که در ماه رمضان و سایر روزهای سال استفاده می شدند نام برد و گفت:
'
نقاره زنی' از جمله آیین های کهن ایرانی است که هنگام طلوع خورشید و رسیدن به هنگام سحر انجام می شد.


نویسنده کتاب 'موسیقی، ترانه هستی' افزود: با آمدن اسلام به ایران هنر نقاره زنی جلوه زیبایی یافت و در زمان سحر و افطار ماه رمضان در خدمت دین درآمده و به هنر آیینی تبدیل شد تا جایی که پاره ای از مناطق کشور از جمله شهر طبس، این کار به شکلی وقفی در آمد و علاوه برآن در آستان حرم مطهر رضوی نیز گونه ای دیگر از این هنر دیرینه دیده می شود.


وی خاطر نشان کرد: همچنین نوعی ارکستر کهن با ترکیب سازهای کوبه ای و بادی وجود داشت که دارای قوانین خاص خود، با عنوان 'نوبت'بود و نواختن آن بر اساس 'دور' اجرا می شد و هنوزهم در برخی از مناطق ایران مرسوم است.


سید احمد وکیلیان پژوهشگر و مدیر مسوول فصلنامه 'فرهنگ مردم' می گوید: تا زمانی که پای رادیو و تلویزیون به ایران باز نشده بود، مردم با پشتوانه فرهنگی نیاکان خود، به روش های گوناگون، اطلاع رسانی می کردند از جمله در ماه رمضان از همان آغاز، رویت هلال ماه را با اذان و کوبیدن طبل و نقاره و نواختن شیپور، به آگاهی مردم می رساندند.


وی افزود: کودکان و نوجوانان نیز در این شب ها با خواندن ترانه های شاد از قبیل 'هوم بابایی'، 'الله در رمضونی'، 'الم ترانی' و 'گره گشو' نوید آمدن ماه رمضان را می دادند و از هدایای بزرگ ترها برخوردار می شدند. بعضی وقت ها نیز با شیطنت خاص خود با ترانه های طنزآمیز به روزه خواران هشدار می دادند و بدین وسیله موجی از شادی در تمام شهرها و آبادی ها برپا می شد.


وکیلیان خاطر نشان کرد: تلاوت قرآن کریم با صوت و آهنگ خوش و خواندن اشعار مذهبی و ترانه های شادی آفرین در این ماه پر برکت، سبب شکل گیری نوعی موسیقی مذهبی و آیینی شده بود که در هر منطقه با توجه به فرهنگ و زبان همان منطقه جلوه خاصی داشت.


وی ادامه داد: در کرانه های خلیج فارس، دم سحری با نواختن دمام و سرودن ترانه، در سیستان، سحری خواندن دهلک، در یزد با نواختن نقاره، در تهران با طبل و شیپور'ورچین ورچین' و مجلس سخنوری و شعر خوانی، در فارس به ویژه عشایر با کرنا و دهل، در آذربایجان عاشیق ها با نواختن تار و خواندن حماسه مذهبی، در بین کردها و لرها با تنبور و دوتار و در بسیاری از روستا ها جارچیان با کوبیدن حلب و جارکشیدن و حمامی ها با به صدا درآوردن بوق حمام، روزه داران را برای انجام فرایض دینی فرا می خواندند.


این پژوهشگر اضافه کرد: شب های قدر هم با ثنا و دعا و تلاوت قرآن و مراثی و نوحه در سوگ مولای متقیان(ع)جذبه ای خاص داشت و شب های پایانی ماه مبارک با اشعارالوداعی، مراسم خدا حافظی و وداع برپا می شد.


وی گفت: با رسیدن عید فطر، روزه داران با برپایی جشن و سرور و نواختن دف و چنگ و برپایی نماز شکرانه عید در سماع ربانی و ضیافت الهی حضور می یافتند و پاداش خویش را از پروردگار عالمیان دریافت می کردند.


برخی از کارشناسان و پژوهشگران می گویند که با ظهور رسانه ها مدرن، این فرهنگ دیرپا از گردونه خارج شده و به تدریج به دست فراموشی سپرده شد.


هوشنگ جاوید نویسنده و پژوهشگر موسیقی در مورد 'سحر خوانی در رمضان'می گوید:ایرانیان مسلمان بنا بر یک رسم کهن در هنگام سحر، یک ساعت به اذان مانده، به بام خانه خود رفته یا در بسیاری از جاها در گلدسته مسجد، مناجات سحر را با آداب خاصی می خواندند.


وی می افزاید: مضمونی که در اشعار انتخابی آنان می آمد، استقبال از رسیدن چنین ماه پر برکتی را می رساند که بسیار جذاب و دلنشین بود اما مهمتر از همه در شروع این مناجات و دعوت مردم به فرستادن صلوات بود.


او اضافه کرد: در برخی از نقاط به این افراد 'چاووش سحری' می گفتند و همواره شعر شاعران ایران توسط آنان قرائت می شد.


این نویسنده 56ساله در مورد آیین آواها و نواهای 'بیدار سازی' می افزاید: ایرانیان برای به موقع بیدار کردن مومنین در گذشته تمهیداتی گوناگون و زیبایی اندیشیده بودند که زیبا ترین شکل آن، بهره گیری از تنوع موسیقایی بود و هر منطقه بسته به باورهای خاص قومی قبیله ای و عرفی، به شکلی زیبا آن را انجام می دادند.


نویسنده کتاب 'نقش زن در موسیقی مناطق ایران' ادامه داد: افراد خوش صدا به حسب وظیفه ای که میراث اجدادی شان بود به حسب تکلیفی که برخود واجب می دانستند یک یا دو ساعت به اذان مانده مناجات زیبایی را که اغلب منتخبی از اشعار پارسی بود، بر بام خانه هایشان با نواهای خوش اجرا می کردند، مردم با این آوازها بیدار شده و به تدارک سفره سحری می پرداختند.


جاوید یاد آور شد: این نغمات در هر منطقه نام خاصی داشت که 'مناجات خوانی'،'مناجات سحری'،'شب خوانی رمضان'،'سحرآوازی ' و غیره از آن جمله بود.


او از حسن مصطفی پور نوازنده دوزله در مهاباد، عبدالله شریعتی نوازنده سرنا در سنندج، گنجعلی سلمانی زاده نوازنده کرنا در ایل قشقایی، علی مهدی پور نوازنده کرنا وسرنا، کاکاخان در فارس و مرحوم شامیرزاد مرادی نوازنده سرنا در درود لرستان به عنوان استادان به نام کشور نام برد و افزود: آنان نوای سحری را با مهارت به اجرا در می آورند اما اکنون ردی و نشانی از نوای رمضان آنان به گوش نمی رسد.


وی گفت: موسیقی 'رویت هلال' نیز به عنوان یکی از مراسم موسیقایی ماه رمضان در دو نوبت (دیدن هلال ماه رمضان و دیدن هلال ماه شوال و اثبات آن) اجرا می شد.


او خاطر نشان کرد: در این آیین ، بزرگان منطقه، محله و شهرها به اتفاق یک یا دو نوحه خوان خوش صدا به بلندی های مشرف بر منطقه مورد نظر رفته، آغاز یا پایان ماه مبارک را اعلام می کردند. سپس با توزیع شیرینی از جانب متمولان و نیز نواختن دهل، نقاره و کرنا، به ادامه مراسم می پرداختند.


وی اضافه کرد: آوازها در این مراسم با عناوین 'مرحبا رمضان'، 'رمضانیه خوانی'، 'الوداع'، 'چونان'، 'یار رمضان' و غیره غالبا در تکریم و استقبال و در پایان ماه درخواست قبولی طاعات به درگاه خداوند بود.


نویسنده کتاب 'آشنایی با موسیقی مناطق و نواحی ایران' خاطر نشان کرد: دهل زنی (نقاره زنی) نیز از جمله برنامه هایی بود که همه روز در 2 نوبت سحر و افطار و هر بار به مدت ده دقیقه تا یک ربع ساعت اجرا می شد.


جاوید یاد آور شد: این موسیقی که با ضرباهنگ خاصی اجرا می شد، زمان باقی مانده تا وقت دعا و اذان سحر را اعلام می کرد و در انتها یک بخش کوتاه داشت که ریتم آن به هم ریخته بود و مردم با شنیدن آن متوجه می شدند که زمان کوتاهی به اذان مانده است. این موسیقی در مازندران 'پیشنمازی' و در کردستان 'آوروغان' نام داشت.


وی همچنین اضافه کرد: نواختن دهل و نقاره در زمان اذان صبح و اذان مغرب در نقاره خانه ها و یا مکان های خاصی صورت می گرفت و پس از اجرای این موسیقی، توپ خاصی به نام زنبورک (شمخال) به صدا در می آمد.


جاوید در باره 'آوازهای نیمه ماه رمضان' یاد آور شد: اعتقاد بر این بود که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در شبهای نیمه ماه رمضان به درب خانه پدر و جد بزرگوارشان رفته و سوره نود و یکم قرآن کریم را بزیبایی قرائت فرموده و مورد تشویق پیامبر و امیر المومنین قرار می گرفتند.


وی ادامه داد: در برخی از مناطق کشور این مراسم به تاسی از سیره حسنین(ع) توسط دو نوجوان خوش صدا به همراه دو تن از معتمدان محل (فانوس کش و کیسه گردان) پس از افطار صورت می پذیرفت و نو جوانان بر اساس اعتقاد مردمی و به خاطر یمن این شب ها و هدیه گرفتن از ساکنان منازل در کوچه ها و محله ها براه افتاده و آوازهایی را در دستگاه های ماهور و یا نوا می خواندند و مومنان نیز با پرداخت وجه نقد یا خشکبار آنان را تشویق می کردند.


او گفت: در شب نوزدهم تا بیست وسوم ماه رمضان متاثر از شبهای قدر و ایام شهادت مولای متقیان، تغییرات زیبایی در نغمه ها و منظوم های شعری پدید می آید و حزن و اندوه و حالت تضرع در آن فزونی می یابد.


نویسنده کتاب 'آخرین خنیاگر' ادامه داد: مرثیه خوانی ویژه مولا علی(ع) در این شب ها رواج بسیار می یافت به همین سبب از لحاظ تنوع نغمگی دارای اقسام خاصی می شد که امروز فقط در مناطقی چون یزد، اصفهان، خراسان، کرمانشاه، مرکزی و شهرری می توان شاهد نمونه هایی از آن بود.


او از 'ذکر خوانی'، 'دعاخوانی'، 'نعت خوانی'، 'منقبت خوانی'، 'مقتل خوانی'، 'نیایش خوانی'، 'روضه خوانی'، 'مدیحه سرایی'، ' نوحه خوانی'، 'مرثیه خوانی'، 'ترسه خوانی' و ' قنبر خوانی' به عنوان مراسم موسیقیایی شب های قدر نام برد.


وی افزود: در روز عید فطر نیز مجالس شادی برپا می شد و اغلب به صورت 'ریزه خوانی' چند تن از خوش صدایان قوم یا خانواده اشعاری را به شادیانه فرار رسیدن عید فطر می خواندند که در اصطلاح به آن 'قطره خوانی' می گفتند.

 

 

 


منبع: ایرنا//30 اردیبهشت 1398

خبرنگار: زهره کرمی

 

حاج سید غدیر هاشمی درگذشت.

 

 

 

 

همانا بندگان را  به چيزى از قبيل ترس، گرسنگى، كاهشى در اموال، محصولات و جان ها مى ‏آزماييم

 

و مژده از آنِ كساني است كه صبر پيشه مي كنند.  (سوره بقره/155)

 

 

سه شنبه 24 فروردین 1400 حاج سید غدیر هاشمی کرویی درگذشت.

پیکر ایشان پس از شستشو و کفن نمودن، به سمت آرامستان روستا تشییع و به خاک سپرده شد.

 

 

 

وبسايت روستا درگذشت این پدر بزرگوار روستا را  به خانواده ی ایشان، تسلیت می گوید.

 

 

 

 

 

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد                       گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

 

برای من  مگِری و مگو: دریـغ  دریـغ                        به دام  دیـو در اُفتی، دریـغ  آن باشد

 

                                                                      
                                                حضرت مولوي

 

 

 

مدرسه سازی به عشق پدر و مادر

 

 

خیرین مدرسه‌ساز مازندران همزمان با برگزاری بیست و دومین جشنواره سراسری خیرین مدرسه کشور که با حضور ویدئوکنفرانسی معاون اول رئیس جمهوری و وزیر آموزش و پرورش برگزار شد، مورد تجلیل قرار گرفتند.

مراسم تجلیل از ۲ هزار و ۳۰۴ خیر مدرسه ساز مازندران در محل استانداری با حضور میدانی احمد حسین زادگان استاندار و مسئولان آموزش و پرورش مازندران برگزار و طی آن از ۱۰ خیر مدرسه ساز به نمایندگی از بقیه با اهدای لوح قدردانی شد.

 

 

 


حاج محسن لاسمی ایمنی یکی از خیرین مدرسه ساز کشورمان ایران در این جشنواره، با بیان این که ۲ مدرسه در روستای ایمن آباد کروکلا زادگاه پدر و مادر محرومش ساخته است، گفت: دستگیری از مردم و کمک به محرومان وصیت پدرم بود و خدا را شکر می کنم توانستم لذت این کار خیر را بچشم.

وی با اظهار این که آگاهی و دانش موجب توسعه پایدار هر جامعه می شود، افزود: تعلیم و تربیت در آموزش و پرورش نیاز به امکانات و تجهیزات دارد و هر چقدر فضای آموزشی و امکانات آن بیشتر باشد ، تعلیم و تربیت در کشور شکوفاتر می شود.

لاسمی گفت: امروز دانش آموزان این مرز و بوم نیاز به حمایت جدی خیرین در امر فضاهای آموزشی پیشرفته دارند و خیرین می توانند با مشارکت خود در این بخش زمینه توسعه همه جانبه کشور را بیش از پیش فراهم کنند.

 

 

 احداث دبستان شش کلاسه حاج حسن لاسمی در زادگاهش (1389)، احداث مدرسه راهنمایی مرحومه حاجیه نسا حسین نیا در روستایش، اهدا  2100 متر زمین جهت احداث مدرسه راهنمائی در زادگاهش(1390)، احداث یک باب کلاس در مدرسه ائمه مظلوم بقیع بابل، ساخت درب ورودی مدرسه شهید فیاض بخش ايمن آباد، نوسازي سرويس بهداشتي مدرسه دخترانه ايمن آباد(1391)، کمک هزینه ی تحصیلی دانش آموزان و دانشجویان و ... بخشی از فعالیت های خیرخواهانه ایشان در مجمع خیّرین مدرسه ساز شهرستان بابل است.

 

حاج محسن لاسمی ایمنی در خردادماه سال 1393 به عنوان خيّر برتر در شانزدهمين جشنواره خيّرين مدرسه ساز استان مازندران معرفی شد که به پاس جانفشانی، عزتمندي و افتخارآفريني همه ي شهيدان، تندیس و هدیه ی این افتخار را به 15شهيد روستايش ايمن آباد و كروكلا تقدیم نمود.

 

 

 

حاج محسن لاسمي، مهندس علي خانپور ، مهندس عبدالناصر صادقي و حاج مرتضي بزرگي

(از خيّرين مدرسه ساز)

 

 

خيّر بزرگوار حاج محسن لاسمي ايمني


تهيه، تنظيم، عکس و ارسال خبر: سید رضا هاشمی کرویی _ خبرنگار ایرنا _ 5  اسفد1399

 

https://www.irna.ir/news/84241320/%D8%AE%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D9%87-%D8%B3%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AA%D8%AC%D9%84%DB%8C%D9%84-%D8%B4%D8%AF%D9%86%D8%AF

 

احتمال توقف جمع آوری زباله ها _ اهالی حق شارژ را پرداخت نمی کنند!!

 

دفع بهداشتی زباله در دنیای امروز یکی از دغدغه های اصلی مردم و مسئولین است. بعضی ها اعتقاد دارند در روستا ها تولید زباله مفهومی ندارد. به راحتی می توان با تفکیک زباله ها و برنامه ریزی و مدیریت صحیح از سوی خانواده ها میزان زباله ها را به حداقل ممکن رساند. به نوعی که نیاز به جمع آوری آن نباشد. زباله ها ی خشک به فروش می رسند و اندک زباله های تر، خوراک حیوانات شده و دیگر زباله ها نیز در خاک مدفون می شوند. اگر یکی از اهالی زمین کافی ندارد، بستگان، آشنایان و یا همسایه اش می تواند این همکاری را با او داشته باشد.

 

 

 

 

از زمانی که جمع آوری زباله ها در روستای ایمن آباد و کروکلا اجرایی شد، پرداخت نشدن حق شارژ ماهانه از سوی اهالی، از دغدغه های اصلی مسئولین نهاد اجرایی روستا بوده است که چگونه هزینه ها را تامین کنند.

 

 

سید نقی حسینی ایمنی دهیار روستای ایمن آباد ضمن ارسال پیامی به وبسایت روستا از اهالی محترم روستای ایمن آباد درخواست نمودند نسبت به پرداخت شارژ ماهانه ی تعیین شده برای هر خانوار، جهت جمع آوری و حمل بهداشتی زباله ها از روستا، با دهیاری و اعضای شورای اسلامی همکاری نمایند و عزیزانی که از اهمیت این موضوع آگاهی کامل دارند نسبت به روشنگری و تشویق خانواده، دوستان، همسایگان و سایر  اهالی تلاش نمایند.

 

 

ایشان در مورد تامین هزینه جمع آوری زباله در روستا نبز اشاره نمودند:  در خصوص جمع آوری پسماند زباله، به علل های زیر، دهیاری و شورای اسلامی قادر به بستن قرارداد جدید با پیمانکار نمی باشد و از تاریخ پنجم اسفندماه 1399، تمامی سطل های زباله جمع آوری می گردد.

1-افزایش بی رویه قیمت پسماند زباله توسط پیمانکار در قرار داد جدید:
بطوریکه قرارداد ایشان با دهیاری در سال 1399 ماهانه چهار میلیون و دویست هزار تومان بوده و برای سال جدید مبلغ حداقل نه میلیون و پانصد هزار تومان را عنوان نموده و قرارداد را نیز سه ماهه پیشنهاد نموده  است.

2-دومین علت نیز عدم همکاری بعضی از  اهالی محترم روستا در پرداخت عوارض پسماند زباله است بطوریکه با توجه به دارا بودن 675 خانوار در روستا متاسفانه فقط تقریبا حدود 120خانوار به موقع عوارض را پرداخت می نمایند یعنی یک پنجم یا به عبارتی 20 ردصد، و بسیاری از خانوارها اصلا پرداخت نمی کنند.

در پایان با توجه به اهمیت موضوع چنانچه عزیزی دارای پیشنهاد و انتقادی در این زمینه دارد، برای جمعه یکم اسفند 1399، پس از نماز مغرب و عشا در مسجد صاحب زمان ایمن آباد جلسه ای برگزار می شود، تا شاید بتوان تصمیم بهتری گرفت.
لذا از تمامی صاحب نظران و اهالی محترم دعوت بعمل می آید.

عزیزانی که شرایط حضور ندارند در هیمن گروه روستایی، دیدگاه و پیشنهاد خود را مطرح نمایند.

(دهیاری و شورای اسلامی روستای ایمن آباد)
پنجشنبه 30بهمن ماه 1399

 

دهیار روستای ایمن آباد اظهار داشتند: بر اساس قانون برای تامین هزینه ی جمع آوری و حمل بهداشتی زباله بودجه ای در نظر نگرفته شده است. و به نظر می رسد باید با تفکیک زباله  و استفاده از زباله تر توسط طیور و دام در روستا و بخشی هم دفن کردن آن در باغچه ها و حیاط خانه، دفع زباله را مدیریت نمائیم در غیر اینصورت پیامد های زیست محیطی ناخوشآیندی برای روستا خواهد داشت.

 

 

 

 

 

 

 

امیدواریم من و شما کسانی را از خانواده ، بستگان و آشنایان خود می شناسیم

 

طی گفتگو، به آنان آگاهی دهیم تا در پرداخت اندک مبلغ ماهیانه شارژ حمل زباله

 

کوتاهی نکنند.

و زباله های خانگی را خودمان مدیریت کنیم.

 

 

 

 

 

 

 

 


ارسال خبر: سید نقی حسینی ایمنی // 30 بهمن 1399

 

 

 

روستا و دِه

در مورد روستا و دِه تعاریف متعدد و زیادی گفته شده، ده یا روستا که در کتاب‌های نشر قدیم به صورت دیه هم دیده می‌شود، در پارسی میانه، ده (Deh) در پارسی باستان (Dahya) به معنی سرزمین و در اوستابه شکل دخیو (Daxya) آمده‌است.

در ایران، ده از قدیمی‌ترین زمان یک واحد اجتماعی و تشکیلاتی و جایی بوده‌است که در آن گروه‌هایی از مردم روستایی برای همکاری در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گرد هم تجمع یافته‌اند. ده اساس زندگی اجتماعی ایران را تشکیل می‌دهد و اهمیت آن به اعتبار اینکه یک واحد تشکیلاتی در زندگی روستایی است، در سراسر قرون وسطیو از آن پس تا به امروز برقرار بوده‌ است.

 

 

 

تعریف‌های دیگر

 

در عرف ده عبارت از محدوده‌ای از فضای جغرافیایی است که واحد اجتماعی کوچکی مرکب از تعدادی خانواده که نسبت به هم دارای نوعی احساس دلبستگی، عواطف و علائق مشترک هستند، در آن تجمع می‌یابند و بیشتر فعالیت‌هایی که برای تأمین نیازمندی‌های زندگی خود انجام می‌دهند، از طریق استفاده و بهره‌گیری از زمین و در درون محیط مسکونی‌شان صورت می‌گیرد، این واحد اجتماعی که اکثریت افراد آن به کار کشاورزی اشتغال دارند در عرف محل ده نامیده می‌شود.

 

·           پلاسید رامبد جامعه‌شناس فرانسوی می‌گوید: ده واحد اجتماعی ویژه‌ای است که با یک فضا در ارتباط متقابل است و این فضا به عنوان یک عنصر ضروری در نظام اجتماعی ده نقش دارد و به این ترتیب ده دارای بعد اجتماعی است که می‌تواند یکی از عوامل اساسی تشکیل دهنده آن به‌شمار رود. ده محصول کنش‌های متقابل گروه‌های انسانی و فضا است، میان اعضای ده رابطه‌ای محلی وجود دارد که نتیجه کنشهای متقابل تاریخی است و موجب پیدا شدن حافظه جمعی و محلی است و در نتیجه نوعی وجدان یا شعور جمعی به وجود می‌آورد.

 

 

 

تعریف روستا در قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری (ایران)

قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری، مصوب تیر ۱۳۶۲، روستا را چنین تعریف می‌کند: «روستا واحد مبدأ تقسیمات کشوری است» که از نظر وضعیت طبیعی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی همگون بوده، با قلمرو معین ثبتی یا عرفی مستقل شناخته شود. روستا از حداقل ۲۰ خانوار یا صد نفر ساکن متمرکز یا پراکنده تشکیل می‌شود. اکثریت ساکنان دائمی روستا به‌طور مستقیم یا غیر مستقیم به فعالیت در زمینه کشاورزی، دامداری، باغداری، صنایع روستائی یا صید اشتغال دارند. روستا در عرف به عنوان ده، آبادی، قلعه، دهکده یا قریه نیز نامیده می‌شود.

 

 

 

تعریف ده در قانون ایران

درقانون اصلاحات ارضی در ایران ده چنین تعریف می‌شده‌است. ده یا روستا عبارت از یک مرکز جمعیت و محل سکونت و کار تعدادی خانواده که در اراضی آن ده به کار کشاورزی اشتغال دارند و درآمد بیشتر آنان از طریق کشاورزی حاصل می‌شود. واژه «دهاتی» نزد شهرنشینان ایرانی ممکن است به عنوان دشنام به کار رود.

 

رامبد می‌گوید: روستا برآیندی از عناصر طبیعی و عناصر ساخته شده‌است که به گونه‌ای زمینه سازگاری فرد را با جامعه فراهم می‌آورد و موجب جامعه پذیر یمی‌شود. در ده بین گروه و فضای جغرافیایی محدود و بسته و ثابت نوعی روابط اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی وجود دارد و این روابط موجب پیدایش وحدت و یکپارچگی گروه می‌شود و آن را از گروه دیگر متمایز می‌سازد. اجتماع ده دارای نیروی معنوی مسلط بر اعضایش است که بر رفتار افراد نظارت عالیه شدید دارد و آن‌ها را به پیروی از هنجارهای اجتماعی وادار می‌کند و این نیروی معنوی همان سنت‌های روستایی و قوانین ثابتی است که بر جامعه ده حاکم است.

 

تونیس (Tonnies) می‌گوید: جامعه روستایی به عنوان یک جامعه آرمانی که سرشار از تقدس، هماهنگی و صلح و صفاست.

 

روث گلاس (Ruth Glass) می‌نویسد: برای ما صفت روستایی دارای مفهوم خوشایند و مطمئنی است. زیبایی، سادگی، راحتی، فراغت، منظره‌های دلگشا، آزادی، صلح و صفا و آرامش است.

 

روستا مکانی جهت تامین مایحتاج شهر نشینان بوده که چند سالیست به دلیل تورم موجود و افزایش قیمت اقلام مورد نیاز روستاها و عدم کفاف درامد جهت گذران زندگی توسط روستانشینان باعث از رونق افتادن تولیدات روستایی و مهاجرت گسترده ی روستاییان به شهرها و سکونت در حاشیه ی شهر شده وباعث روی اوردن روستاییان به شغل کاذب در شهرها ازجمله دست فروشی شده که مورد هجوم و اعتراض مغازه داران گردیده.

 

 

 

منبع: ویکی پدیا

 

بانوی ایمن آبادی، معاون نمایندگی ایران در سازمان ملل


برای نخستین بار بعد از  انقلاب، یک زن سفیر و معاون نمایندگی ایران در سازمان ملل خواهد شد.

 



دکتر زهرا ارشادی، مدیرکل حقوق بشر وزارت امور خارجه، قرار است به زودی به عنوان نفر دوم نمایندگی ایران در سازمان ملل در نیویورک مشغول به کار شود.


زهرا ارشادی فرزند شهید حجت الاسلام سید ابوالقاسم ارشادی می باشد.




 

 

منبع: روزپلاس

 

آتش‌سوزی منزل مسکونی یکی از اهالی روستا

 

 

 منزل مسکونی سیدمحسن حسینی ایمنی معروف به محسن خارجی سحرگاه روز پنجشنبه 18 دی 1399، متاسفانه طعمه آتش شد.

 

بلافاصله با حضور ۱٠ آتش‌نشان ایستگاه‌های ۲ و ۵ بابل و آتش‌نشانی زرگرشهر با تلاش ۲ ساعته، آتش مهار شد.

 

در این حادثه خوشبختانه کسی آسیب ندید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

قابل توجه مردم نوع دوست و خیّر ایمن آباد و کروکلا که همیشه در مشکلات و گرفتاری ها دست هم محلی های خو د را می گیرند.

با توجه به حادثه آتش سوزی خانه سید محسن حسینی  و از بین رفتن کلیه وسایل منزل، تعدادی از اهالی روستا، با کمک مالی خودشان اقدام به جبران بخشی از خسارتهای ایشان کردن.

لذا از شما مردم عزیز دو روستا تقاضا می شود در این کار انسان دوستانه این خانواده محترم را یاری نمایید البته به هر اندازه که وسع شما اجازه می دهد.

آقای حاج سید رحیم حسینی ایمنی ( خیر روستا) مبلغ 10 میلیون تومان کمک نمودند.

آقای سید مهدی حسینی ایمنی (مهدی تراشکار) مبلغ یک میلیون تومان

آقای حاج محمدرضا کریمی ایمنی  یک میلیون تومان

آقای مرتضی ارشادی 500 هزار تومان

حاج غلامحسین قلی نیا  500 هزار تومان

آقای یحیی هاشمی  2 میلیون تومان ( در معامله مغازه ایشان)

آقای افشین لاسمی تا سقف 10میلیون تومان برای بازسازی سقف خانه

علی مردانی ناشناس 100 هزارتومان

رضا هاشمی (مسیح اسماعیل) یک میلیون تومان


 بزادران حسینی (فروشگاه کاشی وسرامیک)فرزند مرحوم سید آقا به مقدار 3 میلیون تومان کاشی وسرامیک  محبت کردن

برادر خوب ما سید عباس هاشمی فززند مرحوم حاج آیه هاشمی مبلغ 500هزار تومان کمک نمودن


آقای سید هادی هاشمی فرزند مرحوم سید ابراهیم هاشمی (ابولفضل)مبلغ 2 میلیون تومان به نیت پدر جوانش اهدا نمودن

آقای علی عزیزی فرزند حسین (شیشه بر)کلیه شیشه درب وپنجره را قبول زحمت نمودن


آقای وحید کریمی فرزند حاج محمد رضا مبلغ 500 هزار تومان


دفتر خادمیاران رضوی اعلان آمادگی کاشی کاری ساختمان را قبول نمودن(دفتر خادمیاران ایمن آباد وکروکلا)

آقای وحید باقری فرزند شعبان مبلغ 1میلیون تومان

آقای هادی ارشادی به نیت پدر وبرادر شهیدش مبلغ 200 هزار تومان


آقای ابراهیم هاشمی فرزند میرزامبلغ 2میلیون تومان

آقای حاج رضا حسینی فرزند مرحوم حاج امینا مبلغ 500هزار تومان

حاجیه سیده سکینه حسینی همسر مرحوم حاج حسین امینی مبلغ 100هزار تومان

آقای حامد حسینی فرزند حجت از گروه صنعتی اتحاد جوشکاری وسربندی منزل مذکور را قبول نمودن

کمک 100 هزار تومانی از طرف فردی ناشناس

حاج قدرت اصغرنیا مبلغ 500 هزار تومان

حجت السلام سید حسن حسینی امام جماعت مسجد صاحب الزمان عج مبلغ 200 هزار تومان


آقای هادی هاشمی فرزند مهدی(رستم) مبلغ 250 هزار تومان

 

سیداسماعیل حسینی مرحوم حاج قدرت مبلغ 200هزار تومان

 


این عزیزان مایل به ثبت اسم شان نبودند اما اجازه خواستیم برای اینکه دیگران تشویق شوند و سهیم باشند در این کار خیر و انسان دوستانه، پذیرفتند که اسم شان درج شود.

شماره حساب قرض الحسنه ایمن آباد و کروکلا:

6037_6919_9014_5948

 

لطفا بعد از واریز پول ویا هرنوع کمک به دهیار با شماره 09126089636  اطلاع دهید برای ثبت کمک انسان دوستان

 



 

 

جشن رونمایی سه عنوان کتاب در روستا برگزار شد

 

 

 به مناسبت هفته پژوهش سه عنوان کتاب به نام هایآثار و بناهای تاریخی لاله‌آباد، گلگشتی در باغ جزیره بحرارم بابل و فضایل علوی در چهل حدیث نبوی در روستای ایمن آباد بابل رونمایی شد.

آقای علی ایمانی ایمنی که پیش از این کتاب « ابنوا - کروکلا » با عنوان فرعی « نگاهی تاریخی به آداب و رسوم ایمن آباد و کروکلاء بابل » را در شهریورماه 1394، به چاپ رسانده بود، این بار با پژوهش های میدانی و مطالعاتی فراوان، موفق به آماده سازی و چاپ این سه اثر شد.

 

رونمایی از سه عنوان کتاب تازه منتشر شده  علی ایمانی نویسنده و پژوهشگر اهل روستای ایمن‌آباد بخش لاله‌آباد بابل، که در 25 آذرماه 1399، با حضور محمدی فیروزجایی رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، یوسف الهی پژوهشگر فرهنگ بومی مازندران، محسن لاسمی عضو خیرین مدرسه‌ساز شهرستان بابل، و جمعی از پژوهشگران و مردم روستای ایمن آباد و کروکلا در دبسان حاج حسن لاسمی این روستا، انجام شد، مولف کتاب توضیحاتی را درباره روند جمع آوری و تالیف کتاب ارائه نمود و آقای محمدی فیروزجایی رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شهرستان بابل با ابراز خرسندی از حضور در جمع پژوهشگران گفت:ما اکنون شاهد نوزایی و تحول مثبت در بخش پژوهش های فرهنگی بویژه فرهنگ بومی هستیم و این مساُله خوشبختانه فراگیر شده است و‌ امروز شاهد هستیم که پژوهشگرانی حتی در روستاهای شهرستان به تحقیق و تفحص از آثار گذشتگان و نیاکان در حال فعالیت و پژوهش هستند.

 

 

 

 

 

 

معرفی کوتاه از کتاب هایی که رونمایی شد:

 

 

  آثار وبناهای تاریخی لاله آباد




یکی از ضرورت‌های پرداختن به این پژوهش، بررسی جامع آثار و بناهای تاریخی دو دهستان لاله‌آباد و جلال‌اَزرک (کاری‌پِی امروزی) از بخش لاله‌آباد است که تعدادی از آنها در کتاب «از آستارا تا استارباد» دکتر منوچهر ستوده بدان پرداخته نشده است. به طور مثال در بررسی آثار جلال‌ازرک، کتیبة درویش فخرالدّین موزیرج (سال 833 ق.) و کتیبة شاه عبدالله کاظم (سال950 ق.) بررسی شد، امّا کتیبه‌های امام‌زاده محمّدصادق خردون‌کلا (سال 887 ق.) و امام‌زاده عبدالله چمازین (سال 1341 ق.) دیده و بررسی نشد. نیز می توان به تپّه های تاریخی بالابازیار، طرقچی کلا، مظفرکلا در دهستان لاله آباد اشاره کرد که برای نخستین بار در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرد. 

از مهم ترین اهداف نگارنده در این پژوهش، رونق صنعت گردشگری منطقه است. هر چند این مهم، یکی از وظایف و  نقش های اصلی میراث فرهنگی و گردشگری است. به امیدِ ثبت و مرمّت و نگهبانی از آثار تاریخی لاله آباد.

 

 

 

 

  گلگشتی در بحرارم بابل


از دیرباز در حوالی سبزه میدان - میدان ولایت کنونی- شهر بابل و در قسمت جنوبی آن، دریاچه مانندی از آب بابل رود تشکیل شده بود که وسط آن را جزیره ای انبوه با درختان جنگلی پوشانده بود. این باغ جزیره در مسیر بابل رود قرار داشت و بابلرود در خروجیِ باغ به شاخه های مختلف از جمله «آقارود» تقسیم می شد. آنچه از منابع تاریخی برمی آید، شاه عباس اول، آقامحمدخان قاجار، فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه قاجار در آن عمارت هایی بنا کرده و یا دست به تعمیر و بازسازی آن زده اند. این باغ جزیره در دورة شاه عباس اول تا ابتدای دورة فتحعلی شاه قاجار به «باغ شاه» مشهور بود. در دورة فتحعلی شاه به دلیل توجه شاه قاجار به شهر بابل و رونق دوبارة این شهر پس از رکودی چندین ساله، دستور بازسازی و احیای باغ شاه به محمدمیرزای ملک آرا حاکم مازندران صادر شد. با تجدید بنای چند عمارت و انتقال دارالحکومة بابل به این باغ جزیره، این باغ جانی دوباره گرفت و نام آن به دلیل دریاچة زیبای اطراف آن به «بحرالارم» تغییر یافت. به دلیل زیبایی بحر ارم، سیاحان و تاریخ نگاران زیادی پس از بازدید از این باغ مطالبی دربارة زیبایی های چشم نواز و نوای گوش نواز پرندگان آن نگاشته اند.

یکی از این دست نوشته ها که از نظرها دور مانده بود و نگارنده به آن دست یافته، مقاله ای در میان یک نسخة خطی با عنوان «تعریف عمارت بحرالارم» است. این مقاله برگ های 79 تا 84  نسخة خطی شمارة 2/9799 کتابخانة مجلس شورای اسلامی است که به خط شکسته نستعلیق نوشته شده است. در متن و پایان مقاله، نام نویسنده و کاتب معرفی نشده اما از خود متن معلوم می شود که نسخه از دورة فتحعلی شاه قاجار و نویسندة آن یکی از تاریخ نگاران یا منشیان دربار این پادشاه بوده است. 

جستجوها را ادامه داده تا پس از حدود دو سال مقاله ای با عنوان «كتاب ‌تاريخ جهان‌آراي مروزي» از «دکتر ناصر تکمیل همایون» پیدا کردم. دکتر تکمیل همایون در پایان مقاله فهرستی از کتاب مورد اشاره را ارائه نمود که مطلبی با عنوان «خامة مشكين‌رقم به‌ذكر عمارت بحرالارم واقع در كشور مازندران، ساحت ورق را چون روضة ارم مي‌نمايد» در پایان جلد اول نظر نگارنده را به خود جلب کرد.

مؤلّفِ کتاب مورد اشاره شخصی به نام محمدصادق وقايع‌نگار مروزي، داروغة دفترخانة همايون در دورة فتح علي‌شاه قاجار است. از این کتاب نسخه های خطی متعددی موجود است و تاکنون تصحیح و چاپ نشده است. این نسخة خطی را از کتابخانة مجلس (شماره ثبت 13766) دریافت کرده و مطلب «...ذکر عمارت بحرالارم...» را پیدا نمودم. خوشبختانه این مطلب بخش کوتاهی از مقالة «تعریف عمارت بحرالارم» بود که در جستجوی نام مؤلف آن بودم. 

 

 

 

 فضایل علوی در چهل حدیث نبوی


 کتاب حاضر، رسالة سوم از مجموعة خطی شمارة 1185 بخش نسخ خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه اصفهان به نام «اربعون حدیثاً» است. این رساله شامل 48 حدیث از پیامبر گرامی اسلام است که 44 حدیث آن دربارة فضائل و مناقب حضرت علی (ع) است.

در تاریخ اربعین نویسی یکی از نخستین کسانی که کتاب اربعین دربارة فضائل حضرت علی (ع) نوشت، شیخ منتجب الدین بن بابویه قمی (م 585 ه.) است که عنوان کتابش «الاربعون حدیثا من الاربعین عن الاربعین فی فضائل امیرالمؤمنین» بوده است. 

ترجمة 30 حدیث رسالة حاضر به نثر فارسی و 18 حدیث پایانی آن منظوم و غالب دو بیتی دارد. یکی از مشهورترین کسانی که چهل حدیثی گردآوری و ترجمة آن را به نظم درآورده شاعر معروف قرن نهم عبدالرحمن جامی بود. بنابراین بعید نیست نویسندة این رساله نیز در ترجمة منظوم تعدادی از این احادیث، از چهل حدیث جامی بهره ای گرفته باشد.
 
دربارهُ مؤلف کتاب
نویسندة این رساله سیّد عبدالعظیم خادم الحسینی بابلکانی از رجال فاضل و صاحب نفوذ کشور در دورة شاه طهماسب صفوی، از سال 943 تا 982 هجری خادم باشی و کلیددار پنجره فولاد و حرم مطهر امام رضا (ع) بود. وی به سبب نزدیکی به دربار و موقعیتی که داشت این رساله را به نام شاه طهماسب گردآوری و آن را با شجره نامه ای از شاه همراه کرد. از آنجا که خادمین حرم در دورة صفوی عموماً از عالمان دینی و سادات عصر خود بودند، بنابراین وی نیز از این قاعده جدا نبوده چنان که خود نیز در مقدمة رساله می نویسد: «این فقیر حقیر جانی عبدالعظیم الخادم الحسینی البابلکانی به مطالعة احادیث نبوی و مذاکرة اقاویل مصطفوی اشتغال می نمود و در دعای بقای دولت روز به روز می افزود تا به این حدیث رسید که «زَیّنوا مَجالِسَکُم بِذِکرِ عَلیِّ بنِ ابی طالب علیه الصّلاه و السَلام».

در منابع مختلف دورة صفوی از وی با عناوین «میرعبدالعظیم بابلکانی خادم آستانة مقدسة رضویه»  و «میرعبدالعظیم بابلکانی خادم باشی عتبة علّیة مقدّسة منوّرة رضویّه»  یاد شده است. 

وی در یک نوبت در سال 943 هجری از سوی شاه طهماسب صفوی در رأس هیأتی بلند پایه برای متقاعد کردن سام میرزا برادر شورشی شاه، به طبس اعزام شد  و بار دیگر در سال 956 نیز جهت مجاب کردن و آوردن برادر دیگر شاه، القاس میرزا به شهر زور اعزام گردید. وی در هر دو مأموریت موفق بود، شاید به همین دلیل در سال 943 به منصب خادم باشی حرم مطهر رضوی برگزیده شد. میرعبدالعظیم در سال 982 هجری وفات کرد و شاه به دلیل اعتبار و عزتی که برای او قائل بود، منصب او را به فرزندش «سیّد عبدالکریم بابلکانی» تفویض نمود.

 

 

 

** علاقه‌مندان جهت تهیه ی کتاب‌ها می‌توانند به دهیاری روستای ایمن‌ آباد بابل و یا کتابفروشی کانون تربیتی امام خمینی بابل مراجعه فرمائید.
 

 

 

 

عکس و خبر: رستم نژاد چراتی//25 آذرماه 1399

 

موتورسواران روستا مراقب باشند

 

 

احتیاط شرط عقل است و بر اثر بی توجهی، اتفاق فقط یکبار شاید روی دهد و همه چیز تمام می شود. البته او تنها نیست و خانواده اش نیز چه بسا تا پایان عمر، قربانی بی توجهی او می شوند.

 

 

 


عصر امروز 13 آذر، بر اثر سرعت بالای یکی از موتورسواران در روستا، نبش کوچه گلستان6، متاسفانه بخاطر سرعت بالا و بوجود آمدن مانع، نمی تواند موتور سیکلتش را کنترل کند و نقش بر زمین می شود. بر اثر برخورد سرش به زمین دچار شکستگی و خونریزی می شود و ....
 آخرین خبرها، روایت از بی هوش بودن ایشان می دهد. امیدواریم به هوش آید و به کانون خانواده باز گردد.



چند نکته را هیچگاه فراموش نکنیم و از این لحظه به هوش باشیم:


1_ بدون کلاه ایمنی حتا برای طی فاصله ی کوتاه، مثلن خرید از مغازه یا نانوایی روستا، سوار موتورسیکلت نشویم. اتفاق شاید فقط یکبار روی دهد.


2_با آگاهی دادن به کودکان مان، هیچگاه اجازه سوار شدن به موتور سیکلت را ندهیم. تا به سن قانونی رسیده و گواهی نامه دریافت کنند. هر اتفاقی برای فرزند با موتورسیکلت روی دهد، مسئولیت وجدانی اش بر عهده پدر و مادر است.


3_حداکثر سرعت با موتور سیکلت در روستا 30 کیلومتر در ساعت است و نه بیشتر. خودرو نیز 40کیلومتر در ساعت.


4_ غروب، شب ها، روزهای بارندگی، و در روزهای ابری که آسمان به سیاهی می رود، حتمن جفت راهنمای موتور سیکلت را روشن کنیم.


5_ همیشه از سالم بودن  آینه و چراغ های موتورسیکلت، مطمئن شویم.


6_همیشه از کناره ی سمت راست جاده حرکت کنیم.


7_ اگر موتور سیکلت صدای بالایی دارد، آنرا تعمیر کنیم تا با آلودگی صوتی، مزاحمت برای مردم روستا فراهم نکنیم.


8_ سعی کنیم تا می توانیم در محیط روستا، کمتر از موتور سیکلت و خودرو، استفاده نمائیم، جز در موارد ضروری. و با توجه به محیط کوچک روستایی، سعی کنیم پیاده روی نمائیم.



 یادمان نرود اتفاق یک بار  رخ می دهد و همان یکبار شاید آخرین لحظات زندگی مان باشد.

 زندگی همه ی ما به هم مربوط است. مراقب همه ی کارها و تصمیمات خود باشیم.

 بخاطر آرامش عزیزان مان، نکات عنوان شده را سعی کنیم  رعایت کنیم.




به قلم: عسکری امینی ایمن آبادی

امیر و گوهر به روایت افسانه ها

امیر و گوهر جزء افسانه های عشقی است ...(نادعلی فلاح-پژوهشگر و فولکلوريست آملي)

 

مازندنومه:مقاله ی "امیر و گوهر به روایت افسانه ها" کاری است میدانی که نویسنده ی مقاله، افسانه های امیر و گوهر را در روستاهای حاشیه جنگل مانند پولادکلای نور، اسکو محله و ترکلای آمل در سال های 1383و 1386ضبط و ثبت و تحلیل کرد.

 

 همچنین افسانه ی امیر و گوهر ی که در کنزالاسرار آمده، مورد توجه بود و سعی شده به طور ضمنی با دیگر افسانه ها مقایسه شود. آن گاه چهار روایت از افسانه ی امیر و گوهر را همان گونه که راویان نقل کردند بدون کوچکترین تغییری به نثر محاوره ای آورده شد.نادعلي فلاح- پژوهشگر پرکار فولکلور مازندران- اين تحقيق را براي پخش در مازندنومه ارسال کرده که ضمن سپاس از ايشان از نظرتان مي گذرد.

 

----------------------------------

 

 چکیده: امیر و گوهر جزء افسانه های عشقی است و دارای یک سری ویژگی هایی است که آن را با دیگر افسانه ها جدا می سازد. هر کدام از راویان گوشه ای از حالات امیر و گوهر را بیان کردند، در حقیقت با برش کوتاهی از یک داستان بلند یا زندگی نامه، یک نوع داستان مینی مالیستی خلق کردند.

 

 راویان ضمن بیان سرگذشت- سرگذشتی از مردان دشت و دهقان و کشاورز همراه با زبانی طنزآلود و کنایه وار- شعر را با آواز بیان می دارند. در عین حال که بسیاری از اشعار به جا مانده در این سرگذشت ها را راویان در طول تاریخ ساخته و پرداخته اند، بخش اعظمی از افسانه ی امیر و گوهر هم شامل مرور زمان شد اما همچنان قسمت هایی از آن افسانه ها بین مردم به حیات خود ادامه می دهد و با روح و روان مردم عجین شد.

 

کلید واژه: امیر و گوهر ، سرگذشت یا افسانه ی عشقی ، شعر آوازی، طنز....

 

مقدمه: در مکتب افسانه شناسی افسانه های مردمی را به چهار گروه تقسیم کردند: افسانه ی عشقی، افسانه ی مثل ها(افسانه درباره ی حیوانات)، افسانه سحرآمیز و افسانه ی معیشتی.

 

 هریک از افسانه های داری ویژگی های هستند که آن را از دیگر افسانه ها جدا می کند. افسانه های عشقی- در مازندران به سرگذشت معروف است- بیشتر در مشرق زمین به خصوص بین مردم فارسی تبار رواج دارد و مهمترین ویژگی یا شاخصه ی آن عشق است؛ یعنی عشق نقش اساسی را بازی می کند و بدون عشق افسانه به سرانجام نمی رسد.

 

 همان گونه که در افسانه های سحرآمیز مشکلات قهرمان با سحر و جادو برطرف می شود... معمولا عشق در چنین افسانه هایی عشق پاک و بی آلایش بین دو دلداده است و هدف قهرمانان هم رسیدن به عشق است و بس.

 

اصولاً یا دو دلداده به هم نمی رسند و لحظه ی وصال هر دو یک آن جان می سپارند یا با هم ازدواج می کنند و مدت ها در کنار هم زندگی می کنند و باز با هم می میرند. از یک افسانه ی عشقی(سرگذشت) معمولاً روایت های متفاوتی وجود دارد و آغاز و انجام آن ها متفاوت است؛ یعنی راوی به دلخواه خود روایت را تغییر می دهد.

 

 مثلا افسانه طالب و زهره روایت هر راوی با راوی دیگر فرق می کند. یک راوی می گوید: طالب و زهره با هم ازدواج کردند و طالب به مدت چهل سال پادشاه آمل شد و راوی دیگر می گوید: لحظه ی وصال؛ به محض این که همدیگر را در آغوش کشیدن هر دو جان سپردند.

 

یا در نجما و رعنا هم به همین صورت. به هر صورت این گونه روایت مردمی و شفاهی قرن ها بین مردم رواج داشت و هنوز هم کاربرد دارد و نمی تواند مربوط به چند دهه یا چند قرن اخیر محدودش کرد. اصولا در چنین افسانه هایی عاشق و معشوق یکی اند؛ یعنی هر دو عاشق اند و هر دو معشوق. در ادبیات نوشتاری عاشق همیشه به دنبال معشوق است و معشوق با ناز و عشوه هایش او را به دنبال خویش می کشاند. اما در بسیاری از افسانه های عشقی مردمی هر دو در پی رسیدن معشوق اند.

 

 به عبارتی راوی هر دو را عاشق می داند و حرفی از معشوق نیست. در مازندران افسانه های عشقی(سرگذشت) مثل همه جای ایران رونق و شهرت به سزایی دارد به خصوص این که چنین افسانه هایی با آواز عرضه می شود؛ یعنی راوی ضمن شرح و بیان حالات عشق دو دلداده قسمت هایی را با آواز می خواند چرا که هنگام گفتگو زبان آن ها شعر یا موزون است و نکته جالب توجه این است که هنگام انجام کارها تفاوت چندانی بین عاشق و معشوق وجود ندارد و حتی در بعضی قسمت ها جنس مونث رفتار مردانه دارد؛ یعنی قدرت این را دارد که کار مردانه بکند.

 

 مثلا در طالب و زهره وقتی طالب به هندوستان می رود و تمام مال و اموال به خصوص گاوهایش را رها می کند زهره مثل یک مرد تمام عیار به پا می خیزد و اختیار دار مال و اموالش می شود و به همه جا سر می زند و رسیدگی مال و اموالش را به عهده می گیرد، مختاباد تعیین می کند و...، این در حالی است که برادران و خویشان و بستگان طالب همه جا حضور دارند اما اختیاری ندارند.

 

در روایت دوم گوهر رفتار مردانه دارد، یشلاق و ییلاق می کند و.... شاید هر یک از این افسانه ها ی عشقی خواستگاه تاریخی داشته باشند که ما از آن ها خبر نداریم و با تحقیق و پژوهش در آیند بعضی چیزها روشن گردد و یا ممکن است برای همیشه در هاله ای از ابهام باقی بماند. باید پژوهش کرد و منتظر نظرات پژوهشگران بود اما افسانه های عشقی در مازندران یا بومی اند؛ یعنی محل وقوع حادثه به باور مردم در خود مازندران است، مثل امیر و گوهر، طالب و زهره.

 

یا این که سر از استان های دیگر در می آورد، یا حداقل قسمتی از آن در استان دیگر رخ می دهد. مثل نجما و رعنا که تمام وقایع آن در شیراز، لرستان و... اتفاق می افتد یا پری خان قسمت اول آن در مازندران و قسمت پایانی آن در شیراز رخ می دهد و.... اما آن چه حایز اهمیت است و می تواند جالب توجه باشد، موسیقی و آوازی که هر یک از افسانه ای عشقی(سرگذشت) در مازندران دارا هستند؛ یعنی از آواز تبری (1) (=امیری) گرفته تا طالبا و نجما خوانی و ... با آهنگ و سبک مخصوص به خود خوانده می شود و آن هایی که روایتگر افسانه های عشقی اند به ندرت افسانه های غیر عشقی روایت می کنند این در حالی است که در جاهای دیگر ایر ان این گونه نیست.

 

راوی، افسانه ی عشقی را مثل افسانه های دیگر روایت می کند؛ یعنی بدون موسیقی و آواز. از طرفی دیگر این افسانه ها با اسطوره آمیخته شدند، آن چه که مردم در ذهن خود از رستم و ید و بازوی او متصور بودند و در جای جای زندگی آن ها حضور داشت استحاله یافت و در شخصیت امام علی(ع) ظهور پیدا کرد و در بیشتر افسانه های عشقی بروز یافت و چنین شخصیتی در همه جا یار و حامی قهرمان داستان است.

 

حال سرچشمه اش از کجاست؟ شاید دلایل گوناگون داشته باشد، از اسطوره سازی ایرانیان گرفته تا غلبه احساسات بر عقلانیت، زندگی کشاورزی و وابستگی به طبیعت و... همه و همه می تواند دخیل باشد که خود آن بحث دیگری را می طلبد. امیر پازواری بین عامه مردم به امیر معروف است به جز آن جا که می گوید«مره گننه کل امیر پازواره) کمتر جایی از پازوار نام برده شد، او شاعر پر آوازه ی مازندرانی است که به جز اشعار سینه به سینه اش هیچ مدرک دیگری دال بر وجود امیر نیست. حتی نمی دانیم چند شاعر به دلایلی نام امیر را برای زندگی شاعری خویش بر گزیدند و شعر سرودند و به نام امیر مشهور گشتند.

 

بسیاری از پژوهشگران امیرشناس یا با خیال بافی و از سر ذوق زندگی و شعرشان را با افسانه ها یکی دانسته اند و حتی با افسانه ای که در کتاب کنزالاسرار آمده هم داستان شدند و عده ای هم هر شعری که منتسب به امیر بود واقعی پنداشتند و او را دانشمند و عارف زمانه دانستند، این در حالی است که شعر امیر در مکان ها و موقعیت ها رنگ و بوی همان مناطق را دارد هر چند این گونه اشعار با هم فرق داشته باشد، این نشان از آن دارد که امیر شاعر یک نفر نبود، بلکه چندین نفر بودند؛ یعنی باید بگوییم امیری سرایان.

 

در کنز الاسرار آمده است: امیر پازواری مردی بود دهقانی و عوام و علی الظاهر در نزدیکی از اهل دهقان به عنوان نوکری در قید و لیکن در باطن پای دلش در سلسله ی عشق دختر اربابش در بند بوده به امید بوستان وصالش به بوستان کاری مشغول بوده از آن جایی که دختر را نیز میلی به جانب او بوده چنانچه گفته اند تا که از جانب معشوقه نباشد کشش کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد. لهذا دختر به بهانه ی دیدار یار هر روز بر سبیل استمرار خود به جهت یارش نهار می برد بلی خواجه آنست که باشد غم خدمت کارش القصه تا روزی امیر در بیرون بوستان ایستاده بود که سوار نقاب داری با یک پیاده در جلوی در رسیدند.

 

 امیر چون آن سوار را عظیم الشان دید شرط تکریم به جای آورده سوار فرمودند که ای امیر از بوستان خود خربزه ای به ما برسان در جواب عرض کرد که جالیز من اینک دو برگه است و هنوز گل نکرده باز فرمودند که به بوستان داخل شو خواهی دید که خربزه ای بسیار چیده و جمع کرده است یکی از آن ها را بیار!

 

امیر اگر چه یقین می دانست که خربزه ای یافت نمی شود و لیکن من باب اطاعت امر آن بزرگوار داخل جالیز شده دید که بوستان خرم تر از گلستان ارم است و خربزه ای بسیار چیده در یکی جمع است با حالت تعجب خربزه بر داشته به خدمت آن بزرگوار آورده آن سوار خربزه را شکسته دو غاش(قاچ) از آن را به امیر بوستان کار و یک غاش به آن پیاده و غاش دیگر به چوپانی داده که در آن جا گوسفند می چرانید و قسمتی نیز خود بر داشته روان شدند اما امیر یکی از آن دو غاش را خورد و دیگر ی را برای معشوقه خود نگاه داشت، اما وقتی که دوباره داخل بوستان شده جالیز را به صورت اول ديد.

 

 دراین حین معشوقه اش برای او چاشت آورده، ناطقه امیر به شعر گویا شده در مقام تکلم در آمده و آن یک غاش خربزه ای که نگاه داشته بود به معشوقه ی خود تسلیم نمود.

 

 دختر نیز پس از خوردن خربزه شاعر شد و در مقام سوال و جواب بر آمده، کیفیت معلوم نمود. گفت شناختی که آن سوار کی بود و به کی رفته؟ گفت نه!

 

 گفت آن امام علی ابن ابی طالب(ع) بوده تا به چوپان رسیده جویای سوار گردیده از دور به او نشان دادکه سوار آن شخص است که از دور می رود پس امیر دوید تا نزدیک نمود.

 

 دید سوار از نهری گذشت که به جای آب آتش روان است و او را منع می کرد که نیا که می سوزی امیر مضمون این شعر را بیان نمود که رخسار یار من چه گل آتشین بود*من می روم به آتش اگر آتش این بود* پس داخل رودخانه آتش گردیده چون از خود گذشته بود لهذا آن بزرگوار عنان کشیده تا به پابوس او مشرف گردیده از برکت وجود آن بزرگوار در معرفت به روی قلبش باز گشته و به اسرارگویی و غیره قصه آغاز نموده چون نام او گوهر بوده لهذا بعد از شرفیابی حضور معشوق حقیقی خود به همین اسم مسمی کشته در اشعارخود یار حقیقی خود را نیز به همین اسم می نامد و اسم چوپان نیز امیر بوده او نیز عاشق گوهر گردیده و این دو امیر به شعر با هم بسیار مکالمه می کنند.( پازواری، 1277: 129- 124،ج اول )

 

در این افسانه ما سه شاعر پیش رو داریم: دو تا امیر و یکی گوهر و هر سه با خوردن خربزه شاعر شدند منتها دو امیر شاعر مستقیم از دست حضرت امیر خربزه خوردند و شاعر شدند(2) و امیر قسمتی از خریزه ای که آن حضرت داده بود به گوهر داد و او هم شاعر شد.

 

 دقیقاً شبيه افسانه ی رضا خراط است، آقای یزدان یزدانی راوی سر گذشت رضا خراط می گوید: او مرد ساده و بی سوادی بود همراه مردم به امام رضا رفت و شب در صحن امام رضا خوابید، صبح که بیدار شد متوجه شد لب هایش شیرین است و همان جا شاعر شد و شروع کرد به شعر گفتن.

 

 باز آقای یزدانی در باره طالب و زهره هم داستان را این گونه تعریف کرد: زهره اناری را توی دستمال گذاشت و به طالب داد و گفت بازش نکن! اما طالب باز کرد و از همان لحظه دیوانه شد و بعد از دیوانگی شاعر شد و مرتب شعر می گفت.

 

یا بعضی راویان می گویند طالب خواب می بیند و بلند می شود بعد از آن خواب شاعر شد و البته این موارد در ادبیات فارسی تازگی ندارد و در باره بسیاری از شاعران مانند فایز دشتستانی، بابا طاهر و... چنین افسانه هایی ساختند، این بر می گردد به همان اسطوره سازی و افسانه گویی های مردم ایران که خود می تواند در جای دیگر مورد بررسی قرار گیرد و موضوع یک مقاله شود.

 

 ما اگر بخواهیم این افسانه ها را واقعی پنداریم و درباره امیر نتیجه گیری کنیم که امیر افسانه ها امیر شاعر است سخت به بی راهه می رویم، زیرا ما می توانیم در حد افسانه و ادبیات شفاهی آن را تجزیه و تحلیل کنیم نه در حد یک سند مکتوب و تاریخی و قابل استناد علمی.

 

 افسانه ها در طول تاریخ با توجه به اوضاع اقتصادی و اجتماعی و دینی و... دستخوش تغییرات می گردند. هر راوی با توجه خلق و خو و باور خود و حال و هوا و موقعیتی که در آن قرار می گیرد، چیزهایی به آن اضافه یا کم می کند، شعر را تغییر می دهد و بومی و منطقه ای می شود و حتی شغل آن راوی در کلام موزون و غیر موزونش تاثیر می گذارد و واژگان را تغییر می دهد.

 

 البته در بسیاری از اشعار آوازی این چنین است. گاهی وقت راوی با این که یک آواز را تقلیدی می خواند چون مکتوب نیست و از حافظه کمک می گیرد باز در اشعار دست می برد و تغییر اتی ایجاد می کند.

 

 ویژگی ها عمومی: 1-راویان معمولا اول شروع می کنند به خواندن شعر با آهنگ و آواز. اگر از راوی تقاضا شود که سرگذشت آن ها را هم تعریف کند، تازه متوجه می شود ضمن خواندن اشعار با آواز زندگی یا سرگذشت دو دلداده را هم باید بیان کند؛ یعنی راوی نظرش خواندن با آواز است به همین دلیل می گویند: تبری(= tabriامیر خوانی) نجما خوانی یا طالب خوانی و ... اما نکته ی حایز اهمیت در افسانه ی امیر و گوهر این است که راوی از همان اول شروع می کند افسانه را تعریف کردن و آن گاه اشعار را با آواز یا بدون آواز می خواند.

 

 2-نکته دیگری که در سرگذشت امیر و گوهر مورد توجه است تا حال با هیچ راوی برخورد نکردم که زندگی عاشقانه امیر و گوهر را از آغاز به انجام برساند یا به عبارتی افسانه آغاز و پایان داشته باشد، بلکه روای برش کوتاهی از زندگی این دو دلداده را بیان می کند.

 

در افسانه های دیگر ما شاهد هستیم که دو قهرمان افسانه یا اصلا به هم نمی رسند یا با هزار سختی و مشکل به هم می رسند، افسانه هم شرح همین سختی ها و فراق هاست و افسانه از جایی معین شروع می شود و در یک جای که منتج به نتیجه می شود پایان می یابد این در حالی است که افسانه امیر و گوهر شنونده همیشه منتظر است تا راوی ادامه دهد؛ یعنی از وسط شروع می شود و همان جا هم تمام می شود.

 

 3-در افسانه امیر و گوهر مثل طالب و زهره تمام اشعار به مازندرانی روایت می شود و وزن هجایی در آن کاملا هویداست اما در دیگر افسانه های عشقی شعر به دو صورت فارسی و مازندرانی بیان می شود یا این که واژگان دو زبان با هم ترکیب می شوند و در کل سیاق جمله، فارسی است.

 

4-سرگذشت امیر و گوهر نه تنها در سراسر خطه ی شمال رونق و رواج دارد بلکه در استان های همجوار مازندران که مردمشان به مازندرانی تکلم می کنند، شعر و سرگذشتش را سینه به سینه بیان می کنند حتی در گیلان به زبان گیلکی بیان و روایت می شود.

 

5- امیر و گوهر افسانه ی مردمان کشاورز و دشت نشین ها و دهقانان است و شعر و موسیقی آن هم بیشتر به دشت و کار مزرعه و کشاورزی در ارتباط است. اما افسانه ی طالب و زهره و موسیقی طالبا بیشتر بین چوپانان و گالش ها رواج دارد یا به عبارتی موسیقی و افسانه ی کوه نشین ها و حاشیه جنگل است.

 

ویژگی های اختصاصی: ویژگی های است که در چهار روایت ضبط شده مورد بررسی قرار گرفت:

 

1- دو روایت اول با تفاوت هایی شبیه یکدیگرند. هر دو راوی بی سواد، اهل روستا هستند، تقریباً روستاهایی در حاشیه جنگل یکی در نور و دیگری در آمل، منتها یکی راوی افسانه های غیر عشقی است و دیگری خوش آواز و خواننده و راوی افسانه های عشقی است، به همین دلیل که راوی اول هنگام ارائه ی افسانه یک بخش کوتاه را روایت می کند چون اصولا راویتگر افسانه ی غیر عشقی است.

 

اما راوی دوم ماجرا را مفصل تر راویت می کند و شخص دیگری را – غیر از گوهر- در مقابل امیر قرار می دهد. این در حالی است که در دیگر روایت ها گفتگو فقط بین امیر و گوهر است، اگر فرد دیگری باشد در حاشیه است و بود و نبودش در کل ماجرا تاثیری ندارد.

 

 2- در تمام روایت ها نشان می دهد که امیر عاشق گوهر در دشت ها زندگی می کرده، آدم بی سواد، کشاورز و عاشق بوده و در عشقش یکدنده و سمج، سعی می کرده کاری را انجام بدهد که گوهر خوشش بیاید. گوهر هم از خانواده ی بوده ارباب زاده و دارای تمکن مالی اما عاشق امیر و سعی می کرده کارهایی را انجام بدهد که امیر خوشش بیاید.

 

 3- نکته جالب توجه طنز ظریفی است که همراه با عشق بازی و ناز و در عین حال با نیش و کنایه همراه است. در عین حال که دو دلداده فقط از دور دستی بر آتش دارند و به هم نمی رسند اما ناز و ادای گوهر برای امیر جالب و فراموش نشدنی است. چرا که زبان امیر زبان موزون است همراه با طنز. «نر نخورده كابي چه ونه وره داره؟»

 

در عین حال که گوهر را به بره ی دوساله تشبیه می کند که هنوز پاک است و هیچ دستی حتی دست عاشق بهش نرسیده، اما به او می فهماند که من تو را شناختم و نمی توانی از دستم بگریزی. « گوهر اگه زرده امیر ونه قربونه» نکته ای در این مصرع جلب توجه می کند، زردی چهره ی گوهر است که به طور ضمنی می خواهد بفهماند که عاشق چهره ای زرد دارد و از طرف دیگر برای هیچکدام مهم نیست چه شکلی و چه رنگی اند.

 

4- نکته ای که در زبان هر دو مطرح است، به کار بردن اصطلاحات و واژگان بسیار ساده و ملموس و عادی است و در زبان امروزی بکار بردن چنین مواردی دال بر بی ادبی گوینده محسوب می شود.

 

 روایت اول گوهر را به گوسفند تشیبه کرده و در روایت دوم به گاو و این حکایت از آن دارد که در گذشته ی فرهنگی جامعه داشتن گاو و گوسفند و به عبارتی مالداری افتخار محسوب می شد و همانند کردن به چنین موجوداتی اشکالی نداشته است.

 

 هر چند امروزی ها بچه کوچکشان را هنگام ناز دادن و نوازش کردن «وره= بره)» می گویند، کلمه ایست محبت آمیز.

 

نکته دیگر این که «ملل قدیم به وجود توتم قائل بوده اند و هر ملت یک یا چند نوع حیوانات را مقدس می پنداشته اند. ملل مشرق مخصوصا به گاو و قوچ توجهی داشته اند و سر مجسمه های خود را به شکل سر گاو ساخته اند...» ( اعلام قرآن، 1386: 320 )

 

5- این افسانه ها نشان می دهند که در گذشته افسانه ی عشقی امیر و گوهر بین مردم سخت رواج داشته و به مرور زمان از بین رفته و فقط قسمت ها و گوشه هایی از این افسانه ها به جا مانده است. به خصوص روایت اول و دوم بیشتر نشان از آن دارد که افسانه ی امیر و گوهر از حافظه ی بعضی راوایان پاک شده و فقط قسمت های کوچکی از آن هنوز در اذهان مانده است. حتی افسانه ای که در کنز الاسرار آمده باز گو کننده ی شاعر شدن امیر است و بس.

 

 6- اشعار به جا مانده در این افسانه نشان می دهد که بسیاری از این افسانه و شعر ارتباطی با امیر پازواری ندارد تا جایی که بعضی از روایان ضمن خواندن اشعار امیر ناگهان شعر رضا خراط را با همان سبک و سیاق می خوانند یا در منطقه ی چلاو و سنگچال اشعار اصغر را می خوانند و این نشان از آن دارد که بسیاری از دوبیتی های عامیانه از شاعران بی نام و نشانی است که راوایان ندانسته به امیر یا دیگران نسبت می دهند یا گاهی یک دو بیتی را که دو نفر روایت می کنند.

 

 یک راوی می گوید: امر گته یا گنه یک راوی دیگر می گوید رضا کته یا کنه. (3) و راوی دیگر می گوید: اصغر گته یا گنه و ... این نشان از آن دارد بسیاری از آن ها مثل بسیاری از دو بیتی های مردمی در گوشه و کنار ایران سالیان سال بین مردم بوده و هست و تغییر چندان نخواهد یافت، مگر این که بعضی از واژگان در شعر تغییر کند یا این که شامل مرور زمان بشود، و شعر های ثبت شده در حافظه ی کتاب و کتابخانه ها بماند و آن هایی که کاربرد ندارد و ثبت و ضبط نشده از بین برود.

 

 7- در اکثر افسانه های عشقی کارهای خارق عادت اتفاق می افتد؛ اسب بادی، اسب آبی یا اسب بادی و آبی و خاکی حضور دارد، عاشق کمر بسته ی حضرت امیر است، پاک و معصوم است. اگر کار خلاف شرع و عرف انجام دهد همه ی آن نیروی خرق عادت را از دست می دهد. به خصوص حمایت حضرت امیر را که انگشت مبارکش بر کمر یا شانه ی عاشق کوبیده و به او نیروی چند لشکر را داده است اما در امیر و گوهر چنین نیست(4). زیرا راوی فقط یک قسمت کوتاهی از زندگی را بیان می کند.

 

در حقیقت یک برش از زندگی امیر و گوهر و عشق بازی های این دو دلداده است. در ضمن وجود کارهای خرق عادت از ویژگی اصلی افسانه های جادویی است که بعضی از افسانه های غیر جادویی هم با چنین ویژگی هایی ادامه حیات می دهند.

 

امیر وگوهر(روایت اول) (راوی: قربانعلي فلاح،1383) امير داشت تيم جار(5) كرت‌ بندي مي‌كرد. خانم ها هم داشتند سرزمين نهار مي‌بردند. يك خانم بچه بغلش بود، گوهر گفت: بچه‌ات را بده من كول كنم، ببينم امير متوجه مي‌شه؟ گوهر بچه را كول گرفت از جلويش رد شد. امیر این جا يك بن(6) شعرمي‌گويد . مره گننه كل امير پازواره( به من مي‌گويند کل امير پازوار) mə- rə gənənə kal ?a mire pāzəvare بلو ميس هايت مرز گيرمه تيم جاره. (كج بيل در مشتم و تيم جار(خزانه شاله) را كرت‌بندي مي‌كنم) balu mis hāit marz girmə timĵǎre. نر نخورده كابي چه ونه وره داره. (كابي(بره دو‌ساله) اي كه با گوسفند نرجفت‌گيري نكرد چرا بايد داراي بره باشد.) nar naxərdə kǎbi če venə vare dāre. گوهر گل ديم چه ونه وچه داره.(7) (گوهر سرخ گونه چرا بايد بچه داشته باشد) guhar gәlә dim če venә vačә dǎre

 

امیر و گوهر(روایت دوم)، ( راوی: قدرت اسماعیل زاده، 1386) خانم ها داشتند می رفتند بازار، گوهر گفت: سر راهه، امیر منو می بینه. گفتند: کاری می کنیم که تو رو نبینه، نشناسه. گفت: نمی شه، امیر منو می شناسه. مزرعه ی امیر سر راه بود و داشت تیمجار رو کرت بندی می کرد، خانم ها یک بچه به گوهر دادند، بغلش کرد تا امیر او را نشناسد. امیر سرش را بلند کرد و نگاه کرد، دید پنج شیش تا خانم دارند می روند بازار و یک بچه هم بغل گوهر است، از روی راه رفتن گوهر او را شناخت. گفت: مره کل امیر گننه پازواره (به من کل امیر پازوار می گویند) mərə kal ?amir gənnənə pâzəvâre بلو منه میس مرز گیرمه تیمجاره ( کج بیل در مشت و تیمجار را کرت بندی می کنم) balu mənə mis marz girmə timjâre من ندیمه گو نخرده گوگ وره داره ( من ندیدم گاوی که فل نخورده بچه داشته باشد) mən nadimə gu naxərdə gug varə dâre من ندیمه شی نکرده زن وچه کشه هاید داره* (من ندیدم زنی که شوهر نکرده بچه تو بغلش باشد) mən nadimə ši nakərdə zan vačə kašə hâid dâre چون دیده بود که او بچه را بغل کرد. گوهر گفت: من به شما نگفتم امیر دست بردار نیست. پس برگردم! گفتند: نه! یک خانم گفت: من جوابش رو می دم! گفتند: چه جوری جواب می دی؟ گفت: تره کل امیر گننه پازواره ( به تو کل امیر پازوار می گویند) tə rə kal ?amir gənnənə pâzəvâre بلو تنه میس مرز گینی تیمجاره( کج بیل در مشت داری تیمجار را کرت بندی می کنی) balu təne mis marz gini timjâre مردم زن ها دَ شوننه بازاره ( زنان مردم دارند به بازار می روند) mardəme zanhâ da šunnənə bâzâre کل امیر چه کار مردن زنان داره( کل امیر چه کار به زن های مردم دارد) kal ?amir čə kâre mardəne zanân dâre ونه چه انه شه زرد گوهر سر مونه داره( چرا این قدر به گوهر زرد چهره می نازد) vəne če ?anne še zardə guhare sar munə dâre [امیر]گفت: آفتاب که زرده شه ورق آسمونه(آفتاب که زرد است آسمون زیباست) ?âftâb ke zardə ševarqe ?âsəmunə ماه که زرد کارخنه ی حیرونه (ماه که زرد است آفرینش الهی تعجب برانگیز است) mâh ke zardə kârxənəye heyrunə طلا که زرده ونه بها گرونه (طلا که زرد است بهایش گران است) təlâ ke zardə vəne bəhâ gərunə گوهر اگه زرده امیر ونه قربونه ( گوهر اگر زرد چهره است امیر فدایش می شود) guhar ?age zardə ?amir vəne qərbunə گوهر برگشت و گفت: هنوز بیشتر کار رو خراب نکرده برگردم برم خونه! آره من برگردم بهتره. باز بیشتر از این چیز نشه! خوب امیر جواب رو می گفت دیگه. *

 

توجه به این نکته حایز اهمیت است که معمولاً شعر با آواز خوانده می شود و اشکالات وزنی احساس نمی شود«اشعار امیر پازواری تابع موسیقی است، زیرا با کشش هجاها و یا سرعت هجاها اختلاف کوتاهی و بلندی هجا از بین می رود.»( امیر پازواری از دیدگاه پژوهشگران و منتقدان، عسکری آقاجانیان میری، 1386: 43) .

 

«شعر تبری بیشتر آوازی(خنیاگری) است...شعر امیر نیز آوازی است؛یعنی مردم مازندران شعر او را و دیگر شاعران تبری گوی را تنها به آواز می خوانند؛ درست مانند ایرانیان پیش از اسلام ، چرا که اینان نیز به گفته ی ملک الشعرای بهار شعر را از موسیقی جدا نمی دانستند.»( همان، اسدالله عمادی،1386 :193-194)

 

امیر و گوهر (روایت سوم) (راوی: قربانعلي فلاح، 1383) راوي: امير به گوهر گفت: آهاي گوهر! من تو رو درست و حسابی نديدم. گفت: فردا صبح كوچ سرمه(8) تو مي ري زنگره قلد(9) ميايستي من ميآم. تا چار بيدار اسبو بار کنن، من سوار اسبم ميشم، جلو راه ميافتم، زودتر ميآم، تو منو ببين. هر چه دوست داري نگاهم كن! گفت: باشه! ساعت چند ميري؟ گفت: ساعت هفت ميرم. امير ساعت ششونيم رفت زير درخت ايستاد. هنگام خروسخوان اون ها وسايلشو بار اسب كردن و رفتن. او پشت سر گوهر آمد رفت زير درخت ايستاد. اون قدر ايستاد كه عنکبوت دورسرش را تار بست و كلاغ روسرش لونه درست كرد. كلاغ بچهدار شد و بعد بچهها بزرگ شدن و رفتن.

 

 پاييز شد گوهر وقتي از كوه داره ميآد ميبينه يه سياهي از دور پیداست به چاربيدار گفت: برين نگاه كنين ببينين سياهي کیه؟ رفتن ديدن اميره. با اسب جلو رفت پيش امير، گفت: امير! گفت: چيه؟ گفت: چرا اين جا ايستادهاي! گفت: تو به من گفتي اين جا بايست تا من تو رو ببينم! گفت: من الآن سه ماه كوه بودم، تو سه ماه اينجا ايستادهاي! ته در راه خدا نونه!(10) برو! برو! این روایت یادآور زبانزدهای زیر است که در بعضی جاهای مازندران رواج دارد. به عنوان مثال آخرین زبانزد را در کجور روستای فیروزکلا شنیدم: فلانی کل امیر بیه(=fəlâni kal ?amir bayyə فلانی کل امیر شد) کل امیر بئیی kal?amir ba?i=) کل امیر شدی) یا کل امیر بور قرصه بمیر(=kal ?amir bur qərsə bamir کل امیر برو از غصه بمیر) این افسانه یاد آور زبانزد«زیر پای کسی علف سبز شدن است. در این قسمت کلاغ سر امیر لانه درست کرد.

 

 امیر و گوهر(روایت چهارم)، ( راوی: علی محمد نعمتی، 1386) راوی: آقا امیر دلش می خواست بره چوپانی، داشت مقام خودش رو بالا می برد که ببینه گوهر قبول می کنه یا نه! گفت: ای فردا بهار ما آی کرد شونه لار تا لات( فردا که بهار می آد چوپان همه جا(لار تا لات) می ره.) ?ay farad bәhâr mâ ?ây kәrd ŝunә lâr tâ lât گته: کرد خرد خراک کله قن و نوات ( غذای چوپان کله قند و نبات است) gәtә kәrde xәrdә xәrâk kallә qan nu navât گته کرد لا سرین مدخال جا داج (لحاف و تشک چوپان همه مدخال است) gәtә kәrde lâ sarin mәd xâl jâ dâj گته کرد جل شور شونه و تازه داهماد ای جانا (چوپان که برای سرکشی به خانه می رود مثل نو داماد است) gәtә kәrd jәl ŝur ŝunә ?u tâzә dâhmâdə این ها دروغ بود گوهر عکس آن را گفت. گوهر گفت که: جان نامرد کل امیر ته گفتار همه دروئه ( ای کل امیر جان تمام گفتار تو دروغ است.) jânә nâmardә kal ?amir te gәftâr hamә dәru?ә کرد خرد خراک آرد به سر و پتوئه (غذای چوپان آرد و پتو(11) است) patu?ә kәrd xәrdә xәrâk ?ârd bә sar ?u کرد لا سرین لمه و دس چوئه (لحاف چوپان همه اش نمد و چوبدستی است) kәrde lâ sarin lamә ?u dassә ĉu?ә کرد که جل شور شونه سگ لنوئه(لانه) (چوپان که به مرخصی می رود خانه اش لانه ی سگ است.) kәrd ke jәl ŝur ŝunә sage lanu?ә امیر می خواست مقامش را بالا ببره ببینه قبول می کنه یا نه! او برعکس جواب داد. گفت: گوهر گنه جان! مه گسفن وسه هزار بو (گوهر می گوید جانم گوسفندم باید هزار تا باشد) guhar gәnә jân me gәsfәn vessә hezâr bu نر د کهن وسه مه کهار بو (گوسفند پیرم بز جوان باشد) nare dә kәhәn vessә me kәhâr bu دواون کو مه راغون امبار بو (کوه دماوند انبار روغنم باشد) dәvâvannә ku râqune ?ambâr bu وقت کشیدن امیر مه چاربیدار بو ای جانا!(12) (هنگام حمل و نقل امیر چاربیدارم باشه ای جان من!) vaxte kaŝidan ?amir me ĉârbidâr bu ?ay jânâ

 

نتیجه: با توجه به روایت های شفاهی و همچنین روایتی که از کنزالاسرار آمده است باید دنبال چند شاعر امیر بگردیم نه امیر پازواری تنها. شاعران بی نام و نشانی بودند که شعرشان را به سبک و سیاقی که به امیر معروف بوده سرودند. همین مورد در باره دیگر شاعران بومی مثل فایز دشستانی و...صادق است. فایز را همه از آن خود می دانند، در حالی که هیچ گونه سند مکتوبی مبنی بر این که فایز نامی در دشتستان بود و زندگی کرده، وجود ندارد.

 

حتی در بین شاعران معروف ادب فارسی چنین اتفاقاتی نادر نیست، مثل خیام که شعرهای زیادی به سبک و سیاق او سروده شده و به او منسوب است. حتی بسیاری از شعر های عطار با خیام یکی دانسته شد. هر کدام از این موارد می تواند دلیل خاص خودش را داشته باشد یا این که چون این شاعران به هر دلیل معروف بودند دیگران برای این که شعر دچار حوداث زمانه نشود به آن ها منسوب کردند یا این که در برابر انواع اتهام ها و انگ های واهی رهایی یابند چنین کردند.

 

 ما اگر بر اساس موازین تحقیق و پژوهش ادبیات شفاهی برخورد کنیم می توانیم بهتر به نتیجه برسیم، این در حالی است که عده ای از روی تعصب و عده ای از روی غرض و مرض یا هر دلیل دیگر سعی می کنند امیری خوانی را جایگزین تبری (tabri ( کنند و بر دیگران بقبولانند که امیر عارف بود و شاعر بود و بر رموز هستی آگاهی داشته و چه و چه بود.... در پایان پیشنهاد می گردد تمام افسانه های امیر و گوهر و همچنین اشعار منتسب به امیر را در حوزه های مختلفی که امیر ذی نفوذ است، در یک فراخوانی جمع گردد تا اولا به صورت مجموعه ای چاپ و نشر یابد و ثانیا برای روشن شدن و بهتر شناخت امیر مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد شاید گره ای باز شود.

 

 این کار می تواند فواید دیگری هم داشته باشد، از جمله دوبیتی ها و افسانه های امیر و گوهر دست خوش حوادث نگردد و همچنین ضبط و ثبت آن از نظر جامعه شناختی مازندران حایز اهمییت است، از طرفی حفظ اشعار آواز از سوی روایان بی نام و نشانی که اکثرا پا به سن گذاشته اند و دارند با مرگ دست و پنجه نرم می کنند، می تواند فایده ی دیگر آن باشد.

 

پی نوشت:

 

 1-بین عامه مردم امیری خوانی مصطلح نیست، به خصوص آن هایی که آواز می خوانند می گویند: تبری بخونم(tabri baxunnəm = تبری بخوانم) نه این که امیری بخوانم منتها هنگام تبری گفتن بیشتر می گویند: «امیر گته یا امیر گنه» گاهی وقت هم می گویند: «رضا گته یا گنه» بسیاری از جاهای مازندران به خصوص نور و کجور و اطرافش هنگام تبری خوانی اشعار رضا خراط را می خوانند. در منطقه ی چلاو وسنگچال اشعار اصغر را می خوانند.

 

 2- ضرب المثلی در بعضی جای مازندران رواج دارد، بدین شرح: خرمزه کول بخرده شاعر بیه(=xarməzə kul baxərdə šâer bayyə پوست خربزه خورد و شاعر شد) کاربرد: هر گاه فردی شروع کند به حرف زدن و چانه اش هم گرم شود و افشای سر کند و دست بردار نباشد و هر چه را که نباید بگوید گفته باشد. می گویند. در فرهنگ اشارات آمده است: «خربزه در دهان کردن: ظاهرا عملی بوده است از میگساران برای پوشاندن و ازاله ی بوی شراب می کرده اند زیرا پوست خربزه را قدما برای شستن و پاکیزه کردن و بردن چربی و ازاله ی بوی دهان مفید می شمردند(شمیسا،1387:432)

 

3– به عنوان نمونه شعر زیر همین گونه است یک راوی می گوید: رضا گنه جان یک راوی دیگر می گوید امیر گنه جان. امیر گته جان دواون کو ملک و میراث نونه آهن آمل تغ الماس نونه

 

 4- البته منظورم از چهار افسانه ی ضبط شده است والا افسانه ای که در کنز الاسرار در باره امیر و گوهر آمده است، حکایت از آمدن حضرت علی دارد و ...

 

5- tim ĵǎr خزانه شالي- جايي كه در فصل بهار تخم شالي پرورش مي‌دهند تا براي نشا آماده شود.

 

 6- در مازندران به شعر محلی بن می گویند. مثلا اته بن بخونم= یک بند بخوانم

 

 7- شعر بالا در دیوان امیر پازواری این گونه ثبت شده است: تره کل امیر گننه پازواره بلو میس هاییته مرزّ ونّه تیمه جاره گو ندیمه که هر دم گوگ ورایره شی نکرده کیجا وچه کش هایت داره به تو می گویند کچل امیر پازواری بلو را در مشت گرفتی و تخم زار را کرت بندی می کنی. گاو ندیدم که هر لحظه پستان به دهن گوساله بگذارد. ندیدم که دختر شوهر نکرده بچه به بغل داشته باشد.( دیوان امیر پازواری،1384: 195)

 

8- kučə sar اصطلاحي است در قديم زماني كه قشلاق و ييلاق ميكردند يعني از كوه به دشت ميآمدند و از دشت به كوه آن چند روزي را كه آماده ميشدند تا به كوه بروند يا برعكس مي گفتند كوچسر

 

 9- زنگره قلد qald zangarə نام مکانی است در روستای انبارده ی نور

 

10 - te dar rə xədā navənne اصطلاحي دعایی است يعني خداوند در خانه ات را نبندد شبيه خداوند اجاقت را كور نكند. کشک خشک نشده

 

 patu - 11. 12- راوی حدود بیست و دود بیت دیگر در ادامه ی همین راویت خواند که ابتدا گفت: امیر گته جان و بعد از چند بیت گفت: رضا گته جان که از جنبه های مختلف تفاوتی بین این اشعار وجود ندارد. برای جلو گیری از اطاله ی کلام از آوردن آن صرف نظر شد.

 

منابع شفاهی: یزدان یزدانی، روستای چنگاز آمل، بی سواد، کشاورز، 75 ساله،

 

قربان علي فلاح، پولادکلای نور، بي سواد، كشاورز و دامدار،75 ساله

 

قدرت اسماعیل زاده، روستای ترک کلای آمل، بی سواد، بازنشسته (کارگر شرکت)، 70 ساله،

 

علی محمد نعمتی، روستای اسکو محله ی آمل، بی سواد، گالش، 72 ساله

 

کتاب نامه:

 

پازواری امیر(1277) ، کنز الاسرار، برنهارد دارن، میرزا محمد شفیع مازندرانی، چهپ اول،ج یک، پطربورغ.

 

فرهنگخانه ی مازندران، در شناخت فرهنگ مازندران، به یاد امیر پازواری(اسفند 1377)، تهران، نشر اشاره.

 

دیوان پازواری امیر (1384)، تصیح و ترجمه به اهتمام دکتر منوچهر ستوده و محمد درزیکلایی، تهران، نشر رسانش.

 

 امیر پازواری از دیدگاه پژوهشگران و منتقدان(1376)، به کوشش جهانگیر نصر اشرفی و تیساپه اسدی، تهران، انتشارات خانه ی سبز .

 

 مازرلف، اولریش(1376) ، طبقه بندی قصه های ایرانی، ترجمه ی کیکاوس جهانداری، چاپ دوم، تهران، سروش.

 

 رحمانی، روشن، (1380)، تاریخ گردآوری، نشر و پژوهش افسانه های مردم فارسی زبان، ایران، تاجیکستان، افغانستان،چاپ اول، شیراز، انتشارات نوید شیراز.

 

سیروس، شمیسا،(1387 )، فرهنگ اشارات، چاپ نخست از ویرایش دوم، ج 1، تهران، انتشارات میترا.

 

طاهری شهاب، سید محمد، (خرداد 1381)تاریخ ادبیات مازندران، پژوهش و تصحیح زین العابدین درگاهی، چ اول، تهران، نشر رسانش.

 

خزائلی، دکتر محمد،(386 1)، اعلام قران، چ هفتم، تهران، امیر کبیر. 

ايميل نويسنده: (
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید)

منبع: مازندنومه

 

 

چاووشی خوانی

 

بخشي از فرهنگ سفر و زيارت به خانه ی خدا، عتبات عالیات و مشهد مقدس چاووشي خواني مي باشد كه در روستاي ايمن آباد و كروكلا از جايگاه ويژه اي برخوردار است.

 

چاووش خوانی از مقام های معمول مازندران است که در استقبال یا بدرقه زائران مشهد، کربلا، نجف یا مکه خوانده می‌شود. چاووش خوان، پیک خبر دهنده است که مردم را در حال و هوای اعتقادی و توجه به مقدسات قرار می‌دهد.

 

در روستای مان ایمن آباد و کروکلا نیز چاووش خوانی از آئین های ماندگار روستاست که پیشینه اش شاید به درازای تاریخ روستا باشد. در این گفتار درباره چاووش خوانی و پیدایش آن و چگونگی اجرا و ابعاد مختلف آن سخن خواهیم گفت.

 

 

 

 

« چاووش » در لغت

« چاووش » واژه ای ترکی است، به معنای جارچی، پیک، پیشرو کاروان، کسی که دعوت رفتن به زیارت عتبات عالیات و خانه خدا کند.

در اصطلاح روستاییان خراسان، چاووش، کسی بوده که در فصل مناسبِ زیارت، در دهات و روستاها، سواره یا پیاده به راه می افتاده و روستاییان را به وسیله جار زدن و خواندن اشعار نغز و دلکش ـ در مدح و منقبت امامان معصوم(ع) ـ برای رفتن به زیارت تهییج و تشویق می کرده است.

لغت نامه فرهنگ دهخدا، واژه « چاو » را به، «بانگ و سروُ صدای گنجشک، هنگامی که از بیم دزدیده شدنِ جوجه اش بانگ بر می آورد » معنا کرده است. بعید نیست این معنا و مفهوم در واژه چاووش نیز در نظر گرفته شده باشد؛ گویی چاووش با صدای گرم و پرشور خود، ناله سرداده است تا درد فراق و دوری عاشقانه خود و زائران را بیان کند و می خواهد آنان را سرشوق آورد.

 

 

چاووش‌خوانی‌، رسم شعرخوانی به آواز با آدابی خاص در بدرقه و استقبال حج گزاران و زائران است. چاووشان در ایام خاص موسم حج یا زیارت عتبات عراق و مشهدالرِّضا، میان شهرها و روستاهای ایران می‌چرخیدند و با آداب و رسومی خاص مردم را از سفر و حرکت کاروان باخبر و به حج یا زیارت ترغیب و تشویق می‌کردند. آنان افزون بر چاووشی‌خوانی، کارها و وظایف دیگری نیز بر عهده داشتند. مهم‌ترین و معروف‌ترین مضمون اشعار چاووشی دعوت مردم به سفر زیارتی است که معمولا" برای زیارت مزار امام حسین(ع) با این مصراع آغاز می‌شود: « هر که دارد هوس کرب و بلا بسم‌الله » و به یک تا چهار مصراعِ صلوات ختم می‌شود.

 

 

 

تاریخچه

از پیشینه این رسم اطلاع چندانی در دست نیست‌. برخی کوشیده‌اند میان این رسم با آیین سوگ سیاوش شباهتی بیابند. گزارش‌هایی که از اجرای این رسم در ایران در دست است‌، قدمت چندانی ندارند. ظاهرا" رسم چاووش‌خوانی برای زائران کربلا یا مشهد از دوره صفویه (حدود۹۰۶-۱۱۳۵ش) مرسوم شده و به‌ ویژه در دوره قاجار (۱۲۱۰-۱۳۴۴ش) به آن توجه ویژه شده است‌.

 

 

چگونگی اجرا

چاووش‌خوانی غالبا" به‌صورت تک‌خوانی و گاه به‌صورت گفتگوی چاووش‌خوان با نوچه‌ها اجرا می‌شد و در برخی موارد، بدرقه‌کنندگان و زائران نیز با چاووش‌خوان هم‌آوایی می‌کردند.  اشعار چاووشی در وزن‌ها و قالب‌های گوناگون خوانده می‌شد، ولی اشعاری با چهار مصراع‌، در وزنِ فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (بحر رمل مثمن محذوف‌) رایج‌تر بود. در همه این اشعار، در پایان هر بیت یا هر بند، چاووش‌خوان حاضران را به ذکر صلوات دعوت می‌کرد که در حکم بیت ترجیع بود.

 

 

بدرقه زائران

چاووش‌خوانان افرادی خوش‌صدا و آشنا به اشعار مذهبی و مدایح و مراثی بودند و هنگامی که کاروانی قصد سفر به حج یا زیارت عتبات داشت‌، با خواندن اشعار در کوی‌ها و محله‌ها مردم را مطّلع و آنان را برای پیوستن به کاروان تشویق می‌کردند.

چاووشان به این منظور، در محل تجمع مردم‌، عَلَمی برپا می‌کردند و با بیرقی سبز یا سرخ بر دوش‌، سوار بر اسب یا پیاده‌ تا چند روز در شهر و ده می‌گشتند و اَشعار ویژه‌ای را با صدای بلند می‌خواندند. در برخی نواحی‌، چاووشان هر یک محله خاصی را به زیر علم یا پرچم خود داشتند و با یکدیگر رقابت می‌کردند.

بر عَلم چاووش‌خوانان‌ ابیاتی مناسب با مقصد سفر، مثلا" درباره عرفات یا منا می‌نوشتند یا نقش‌هایی از  حرمین شریفین یا گنبد و بارگاه امام علی(ع) در نجف یا شمایلی از حضرت عباس(ع) می‌نگاشتند.

دسته‌ای از چاووشان‌ زائران را فقط در مرحله مقدماتی سفر تا حرکت کاروان همراهی می‌کردند و هنگام خداحافظی زایر با اقوام و آشنایان‌، چاووشی می‌خواندند و معمولا" پس از طی منزلی با کاروان (تا بیرون ده یا کاروانسرای مبدأ حرکت یا تا پایانه‌های مسافربری‌)، به دیار خود بازمی‌گشتند. هنگام بازگشت کاروان‌ها، چاووش‌خوان خبر نزدیک شدن کاروان را به مردم می‌داد و در مراسم استقبال از زائران نیز چاووش‌خوانی می‌کرد.

 

 

 

همراه و راهنماي زائران

دسته دیگری از چاووشان در سفر همراه کاروان بودند و در کنار کار چاووش‌خوانی ـ که در تمام سفر ادامه می‌یافت ـ راهنمای حرفه‌ای زائران بودند. آنان در گذشته‌ برای حفاظت از قافله‌، تفنگ یا شمشیری با خود حمل می‌کردند و علاوه بر اعلام زمان حرکت‌، استراحت‌، تدارک محل سکونت و خرید مایحتاج‌، راهنمایی زائران را در اماکن زیارتی نیز برعهده داشتند. در شهرهای بزرگ‌، این گروه از چاووشان را چند هفته قبل از آغاز مسافرت به خدمت می‌گرفتند. این گونه چاووشی‌ها صورت کاملاً حرفه‌ای داشت و در برخی اسناد، از جمله در آمارنامه‌ای تهیه‌شده در ۱۳۱۰ش در بیدگل کاشان، چاووشی به عنوان شغل‌، ثبت شده است‌.

 

 

 

منبع درآمد

هر زائر، به تناسب وضع مالی و مقام اجتماعی خود، در ازای این خدمات مبلغی به چاووشان می‌پرداخت‌. به گزارش اوبن‌، در دوره قاجار، ثروتمندان بین پانزده تا بیست تومان و گاه بیشتر حق‌الزحمه و انعام می‌دادند، ولی دستمزدی که افراد کم‌بضاعت می‌پرداختند از چند قران تجاوز نمی‌کرد. در برخی موارد چاووش‌خوان‌، هنگامی که شهر زیارتی و نمای حرم از دور پدیدار می‌شد (مثلاً تپه سلام نزدیک مشهد)، هدیه‌ای به نام «گنبدنما» از زائران دریافت می‌کرد. چاووشانِ همراه کاروان‌، به هنگام بازگشت‌، چند منزل جلوتر حرکت می‌کردند تا بازگشت زائران را به خانواده آنان خبر دهند و مژدگانی بگیرند. در مصر، چاووشان کاروان های حج (شاویش‌الحاج‌) نیز چنین می‌کردند.

 

 

 

كاسته شدن اعتبار

به نظر عناصری یکی از علل کاسته شدن از اعتبار و حرمت حرفه چاووش‌خوانی‌، رواج یافتن مُزد سِتانی و خلعت‌گرفتن آنان بود که سبب برتری جنبه مادّی کار بر اصل معنوی آن شد.

 

 

آموزش و شمایل

برخی چاووشان از نوجوانی وارد این کار می‌شدند و با طی مراحل نوچگی‌، خواندن از روی متن‌، خواندن از حفظ و همراهی با چاووش‌خوان‌، مهارت می‌یافتند. در برخی خانواده‌ها نیز این حرفه ارثی بود.

اهل این حرفه پوشاک و ابزار ویژه‌ای نداشتند، ولی معمولاً شال سیاهی را حمایل سینه می‌کردند و سادات ایشان نیز شال سبزی بر گردن می‌انداختند.

 

 

موسیقی و درون مایه اشعار

از نظر موسیقایی‌، مقام چاووشی از جمله مقام‌های سازی و آوازی است که به واسطه موسیقی تعزیه، جایگاه خود را در موسیقی محلی برخی نواحی‌ از جمله مازندران تثبیت کرده است‌.

مضمون عمومی در موسیقی مازندران، مسایل حماسی و اعتقادی و پرداختن به بیان ارزش هاست. با این که موسیقی مقامی نواحی مختلف مازندران شباهت کلی و عام به هم دارند، اما در هر منطقه، بنا به شرایط اقلیمی و خصایص فرهنگی و نوع ارتباطات اجتماعی، رنگ و حالت مشخص تری می‌یابد. مثل سادگی در مازندران موسیقی‌هایی با متر معین به بیان ترانه‌هایی اختصاص دارد که عموماً دارای مضامین توصیفی و عاشقانه هستند.

 

ترانه‌های مازندرانی با ملودی‌هایی ساده و روان و اشعاری لطیف و بی پیرایه، سخنان دلنشینی را بیان می‌کنند که جذابیت خاص یافته و در یادها باقی می‌مانند. ترانه‌های اصیل مازندرانی با عناوین و نام های خاص، بیانگر قدمت و سابقه طولانی حوادث و مسایلی است که ریشه در زندگی مردم این سامان داشته و به زمان حال رسیده‌اند.

 

اشعار چاووش‌خوانان عامیانه است و به همین سبب استحکام و ظرافت چندانی ندارد و گاه از نظر وزن و قافیه و انشا نیز دارای مشکلاتی است‌. این اشعار معمولاً سراینده ي مشخصی ندارند و دخل و تصرف‌های بسیاری در آنها راه یافته است‌.

 

با وجود مشابهت مضمون شعرهای چاووشی با سایر اشعار راجع به منقبت یا عزاداری اولیا، در هر سفر زیارتی بر مضامینی تأکید می‌شود که با مقصد زائران مناسبت دارد و حال و هوا و شوق زیارت و امیدواری به حصول حاجات و قبولی توبه در این اشعار غالب است‌؛ از این‌رو، گاه چاووشان در هر سفر في البداهه نیز اشعاری می‌سرودند. در اشعار چاووشی مربوط به حج، مضمون‌های راجع به قربانی کردن اسماعیل(ع) با تأکید بر «ذبح الله» بودن او چشمگیرتر است‌. در اشعار مربوط به زیارت امامان(ع)، علاوه بر بیان ویژگی‌های هر یک‌، بر شکوه بارگاه و مقبره ایشان تأکید می‌شود.  با این حال‌، مهم‌ترین و معروف‌ترین مضمون این اشعار دعوت مردم به سفر زیارتی است که معمولا" در مورد زیارت مزار امام حسین(ع) با این مصراع آغاز می‌شود: «هر که دارد هوس کرب و بلا بسم‌الله» و به یک تا چهار مصراعِ صلوات ختم می‌شود.

 

 

 

کاربردهای دیگر

چاووشان گاه به اذانگویی، تعزیه خوانی یا مداحی اولیا در جشن‌های غیر دینی‌ مثل عروسی‌ نیز می‌پرداختند. در جشن‌های ختنه سوران در مصر نیز کسانی با عنوان چاووش‌/ شاویش، دست‌اندرکار بخشی از مراسم‌اند.

چاووش‌خوانان همچنین به نوعی با اشعار خود به بیان وقایع و لوازم سفر و دشواری‌های راه و سختگیری‌های مرزبانان به هنگام ورود زوار به اراضی مقدّس می‌پرداختند. در قطعه‌ای چاووشی‌ که به روایت محمدعلی رجاء زفره‌ای (متوفی ۱۳۶۱) به دست ما رسیده است‌، از بیش از هفتاد وسیله و لوازم سفر زائران نام برده شده است‌. در این چاووشی‌نامه‌ که به هنگام شبگیرکردن (سحرخیزی‌) و آمادگی حرکت از منزلی به منزل دیگر خوانده می‌شد، با ذکر نام وسایل به مسافران هشدار داده می‌شد که چیزی را جا نگذارند. ذکر نام قوطی گوگرد، ذره‌بین‌، مگس‌پران‌، وافور و قوطی تریاک در این مجموعه جالب توجه است‌.

 

 

 

 

نوع دیگر چاووش خوانی‌

در برخی مناطق ایران، از جمله در استان سمنان و خراسان، گونه دیگری از چاووشی‌خوانی مذهبی ملاحظه می‌شود که با سنّت زیارت ارتباط مستقیمی ندارد، اما به گونه‌ای رمزی و استعاری با مفهوم حرکت کاروان امام حسن به کربلا مرتبط می‌شود، چنان‌که در بیرجند به مناسبت سالروز ورود اهل بیت امام حسین به کربلا، چاووش‌خوانی می‌کنند و از نزدیک شدن ایام عزاداری محرم و رسم عَلَم‌بندان خبر می‌دهند و در حین بستن علم نیز اسفند دود می‌کنند و چاووشی می‌خوانند و طبق معمول‌، مردم نیز در پایان هریک از ابیات چاووشی صلوات می‌فرستند. در بیرجند و میبد، چاووش‌خوان درون نخلی که بر دوش مردم حمل می‌شود، می‌نشیند و چاووشی می‌خواند. در مراسم آیینی «شمع و چراغ» در شب‌های شهادت امام حسن و امام حسین‌(ع) در تکیه بیدآباد شاهرود، پس از خواندن خطبه و دعا، چاووش اشعار (دوازده‌بند) محتشم کاشانی را درباره واقعه کربلا و رثای شهدای آن می‌خواند و حضار در پایان هر مصراع صلوات می‌فرستند. شغل چاووشی ‌در تکیه بیدآباد شاهرود موروثی است‌. در نوش‌آباد کاشان نیز کسی با عنوان «چاووشخوان» در روز عاشورا سوار بر اسب پیشاپیش تعزیه‌خوانان‌، چاووشی می‌خوانده است‌.

 

 

 

وضعیت امروزی

چاووشی خوانی هنوز در شهرها و روستاهای ایران با تفاوت‌هایی نسبت به گذشته مرسوم است. این رسم امروزه در خواندن شعر در وقت بدرقه و بیشتر در استقبال و گاه حین سفر خلاصه می‌شود. در شهرها چاووشی‌خوانان که مداحان مذهبی‌اند، همراه بدرقه‌کنندگان یا استقبال‌کنندگان، اشعار چاووشی را همچون گذشته به آواز و بدون ساز می‌خوانند. رسم چاووشی هنگام استقبال از حاجیان، غالبا" در سه جا، ایستگاه‌های پروازی، چند کیلومتر بیرون شهرها یا در کوی و خیابان محل سکونت آنان برگزار می‌شود و همراه شادی، دودکردن اسپند، قربانی و گلاب افشانی است.

 

 

 

کم و کیف چاووش خوانی

چاووش خوانی از حیث ادبی، از نمونه های ادبیات عامیانه و از نوع غنایی آن به شمار می رود که محتوای آن، احساسات، عواطف، عشق و دلدادگی، بیان آرزوها، برآورده شدن حاجات، غم و اندوه سفر و مشکلات راه و مصائبی است که بر خاندان پیامبر(ص) گذشته است.

چاووش خوانی بیش از هر چیز به طهارت باطنی و صفا و اخلاص و در مرحله بعد به کسب تجربه و تمرین و ممارست نیازمند است. چاووشانِ پیش کسوت، پس از رسیدن به مرحله علمداری، در صدد برمی آمدند به تربیت شاگرد بپردازند؛ بنابراین به آموزش مراحلی به نوآموزان چون نوچگی، روخوانی از چاووش نامه ها، از بر کردن، همآوایی و همراهی با چاووش ماهر، می پرداختند.

 

چاووش خوانی با توجه به ظرائف هنری آن، گاه به صورت تک خوانی و گاه به صورت همآوایی اجرا می شده که در شکل دوم، حال و هوای خاصّی داشته است. در این نوع از چاووش خوانی، زوّار و مردم بدرقه کننده با چاووشان همنوا می شده اند. در چنین فضای معنوی، هیجان و شور همه جا را فرامی گرفت و لحظاتی زائر و غیر زائر با خداوند متعال و اولیایش به زمزمه مشغول می شدند. همین حال روحانی باعث می گردید که اگر افراد احیانا" کینه و کدورتی در دل نسبت به هم داشتند، آن را فراموش کرده و محبّت و همدلی بر آنها حکم فرما شده، از هم حلالیّت بطلبند.

در روستاي ايمن آباد و كروكلا در بخش لاله آباد بابل در استان مازندران نيز بعضي از مردم در كنار درب خانه شان منتظر مي مانند تا هنگام عبور زائر كه با چاووش خواني همراه است با روبوسي و عرض قبولي زيارت خوشحالي خود را از بازگشت او اعلام دارند و يا اگر كينه اي بوده باشد آنرا برطرف كنند و چه بسا گوسفندي را به همين نيّت كنار درب خانه ي خود قرباني كنند. البته رسم و آئين قرباني كردن پاي زائر در اين روستا در ايام گذشته بيشتر معمول بوده است

 

 

 

مضامین چاووش نامه ها


متن چاووش نامه را می توان از دو جهت مورد تحلیل و بررسی قرار داد:

یکی از نظر شکل ظاهری، و ادبی و هنری و دیگری از بُعد مفاهیم.

در بُعد ادبی، اشعار چاووش نامه ها، اغلب سروده خود چاووش ها بوده است و آنچه بیشتر مورد توجه سرایندگان قرار داشته، سادگی و توصیفات زیبا و جاندار بوده است. صمیمیّت موجود در این سروده ها بیش از هر جنبه هنری دیگری، توجه شنونده ها را به سوی خود جلب می کند. اکثر این اشعار، در قالب قصیده و گاهی به صورت غزل و مثنوی سروده شده است.

از زیباترین نمونه های چاووش نامه ها، آنهایی است که در لابه لای متن تعزیه ها وارد شده است و گاه، به صورت گفت و گو، بین پیر زنی قد خمیده که حاصل عمر نخ ریسی خود را پس انداز کرده تا روزی پایش به صحن و سرای امام و پیشوایش برسد، چاووش و کاروانیان که چندان میل به همراهی او ندارند، بیان می شده است. پیرزن عاجزانه از آنها می خواسته که او را همراه خود ببرند؛ نکند عمرش کفاف ندهد و نتواند به زیارت اولیای حق برود.

در متن چاووش نامه ها آنچه بیشتر نیاز به تجزیه و تحلیل دارد؛ مضامین بلند و باورها و آرمان های درون آنهاست. از این حیث، این متون، هم دربردارنده عقاید و مرام و اندیشه های شیعی است و هم شامل احساسات و عواطف لطیف و پاک آنان.

آثار تربیتی ـ اجتماعی چاووش خوانی بیشتر مربوط به جهت دوم است که در دنباله این نوشتار به آنها اشاره خواهد شد.

 

 

 

 

در اینجا بعضی از مضامین چاووش نامه ها را مطرح می کنیم تا با آنها آشنا گردیم:

 

 

1_ شرح و توصیف مراحل سفر

قسمتی از متن چاووش نامه ها اختصاص یافته است به شرح مراحل و منازل سفر و کمّ و کیف آن. در این قسمت مشکلات راه از بدی آب و هوا، گرما، سرما، خطر دزد و دریافت تذکره گرفته تا جدا شدن از زن و فرزند مطرح می شود. زائر همه را تحمل می کند به امید لحظه ای که در حرم با صفای حسین علیه السلام و شاه نجف و دیگر استان های متبرکه قدم بگذارد و رخ بر ضریح مقدّس شان بساید و ضریح را در آغوش بگیرد. و چه لذت بخش است رسیدن به انتهای آرزوها بعد از تحمل آن همه رنج و سختی!

اما این شرح و توصیف، محدود به آنچه گفتیم نمی شود بلکه توصیف تمام اماکن مقدسی را که زائر به زیارت آنها رفته است، در بر می گیرد. لذا باید گفت از این بُعد، چاووش نامه ها به منزله سفرنامه هایی هستند با ذکر تمام جزئیات؛ اما نه از نوع سفرنامه های خشک و بی روح، بلکه آمیخته با احساس پاک و عشق سرشار؛ زیرا هر جا نامی از مکان یا انسان بزرگی برده می شود، بیان مصائب اهل بیت علیهم السلام به عنوان چاشنی نمی گذارد متن، خسته کننده به نظر آید.

 

برای نمونه چند بیت از متن یک چاووش نامه را ذکر می کنیم:

از بهر گریه جمع چو اهل عزا شدیم             امیدوار بر کرم کبریا شدیم

چون از وطن روانه سوی کربلا شدیم           در آستان شاه مقامش گدا شدیم

دیدیم بقعه ي شاه عبدالعظیم را                آنجا دخیل خواهر شاه رضا شدیم

کردیم پس زیارت معصومه را به قم              آنجا به دست تذکره چی مبتلا شدیم

گشتیم پس به جانب کرمانشهان روان         دادیم پول و از همگی شان رها شدیم

اما هزار شکر که از هرچه بود و هست         در بقعه علیّ نقی، آنگه عسکری

 

و چنین می سراید:

و آنگاه ما روانه به سوی وطن شدیم            در مشهد مقدّسشان جابه جا شدیم

راندیم از شعف به سوی شهر کاظمین         بنموده عرض حاجت و مشکل گشا شدیم

در آستان موسی و هم زاده اش پسر          هم واحسین کنان به سوی کربلا شدیم

ز آنجا به شور و ناله و افغان و درد و غم        در هروله ز مروه به سوی صفا شدیم

گشتیم پس به جانب سقّای کربلا              ز آنجا به خیمه حضرت زین العباد شدیم

دیدیم جمله خیمه بی صاحب حسین         سوی نجف روانه به صد ماجرا شدیم

پس چند روز کرده زیارت به کربلا                 بعد از دعا برای خود و جمله مؤمنین

 

 

 

 

 

 

2_ توصیف و معرفی امامان معصوم علیهم السلام

از دیگر مضامین چاووش نامه ها معرفی و توصیف اولیای الهی و صفات و ویژگی های آنان است. چاووش خوانان ضمن مدح و منقبت بزرگان دین، مقام شامخ و بلند آنان را نزد خدا مطرح می کردند و راه وصول به قرب الهی را حبّ و دوستی این خاندان معرفی می نمودند.

این پیشوایان دین انسانهای کامل و متخلّق به اخلاق و صفات الهی هستند و بهترین الگو و سرمشق در تمام شئون زندگی محسوب می شوند. آنان برآورنده حاجات و نیازهای مؤمنان، موجب اتصال بین زمین و آسمان اند و آشنایی با آنان سبب سعادت دنیا و آخرت انسانها است. این مراسم کلاس درسی بود که باعث آشنایی مؤمنین با خوبان می شده؛ آن هم یک آشنایی همراه با احساس، شور و عشق، نه یک شناخت خشک بی روح.

به راستی حیف است که جامعه مسلمانان، دیگر از این کلاس های درس محروم شود.

 

 

 

 

3_ یاد از گذشتگان و ذوی الحقوق

در آموزه های دینی وارد شده است که خداوند بعد از عبادت، مهم ترین توصیه اش به بندگان، احسان به پدر و مادر است. همچنین از اوامر الهی رفتن به دیدار آشنایان و اقوام و صله رحم است.

مسلمانان هنگامی که به خاک بوسی یکی از اولیای الهی می روند، از کسانی که بر گردنشان حق دارند یادی می کنند؛ به جای آنان زیارت و در حقّ شان دعا می نمایند. در متن چاووش نامه ها هم، یکی از مسائلی که مطرح می شود، همین موضوع است.

به عنوان مثال:

هم نجف، هم کربلا، هم مشهد شاه رضا        یافتم بوی بهشت از مرقد شاه رضا

شکر الله شد نصیبم مشهد شاه رضا              در حریم کعبه سلطان علی موسی الرّضا

بود خالی جای یاران جملگی از مرد و زن         قفل را بوسیدم و دادم دل و جان را صفا

پا نهادم در حرم، رفتم به نزدیک ضریح             حقِّ حق داران و قوم و خویش و اقربا

در زیارت نامه خواندم، باز آوردم به یاد             والدین جمله را از مرد و زن کردم دعا

سیّما در پشت سر بهر شهید کربلا                بارالها! کن نصیب دوستان سال دگر

 

دعا کنیم تا دعای ما مستجاب شود. و این سنّتی است که ما از خود معصومین(ع) فرا گرفته ایم.

 

 

 

نمونه‌ای از اشعار

  • اشعار چاووشی، گاه حزن انگیز‌ند همچون:

من از دیار شکوه و جلال می‌آیم            ز سرزمین اذان بلال می‌آیم

ز دشت لاله خونین سینه آمده ام         شکسته دل ز دیار مدینه آمده ام

زمانه چو گرداب و ساحلم آنجاست       تنم به خاک وطن باشد و دلم آنجاست

نصیب مرغ دل من شکسته بالی بود     پرم ز غصه و جای همه چه خالی بود

مدینه با دل زوّار گفتگوها داشت            گل مدینه ز احساس رنگ و بوها داشت

مدینه با دل آتش گرفته خو دارد             خدا نصیب کند هر که آرزو دارد

نسیم وار به هر کوی در به در گشتم      مزار گمشده پیدا نکرده برگشتم

 

و گاه شاد و سرورانگیزند همچون:

«حاجیان از حرم امن خدا آمده‌اند             شادمان در وطن از سعی و صفا آمده‌اند

رفته بودند سوی مشعر و میقات و حریم    خرم از رکن و منی سوی وطن آمده‌اند

روز عید عرفه خوانده دعا در عرفات           شاد و مسرور همه سوی وطن آمده‌اند

بار الها بکن این حج و زیارات قبول            سعی مشکور که با حج بجا آمده‌اند

شکر بسیار خدا را که به ایران عزیز           حاجیان از حرم امن خدا آمده‌اند».

 

نمونه‌ها

زیارت کربلا

بر مشامم می‌رسد پیوسته بوی کربلا                      در دلم ترسم بماند آرزوی کربلا

تشنه‌ی آب فرات‌ام ای اجل مهلت بده                       تا بگیرم در بغل قبر شهید کربلا

که خدا گفته بر همه آیات                                       به سر بریده‌ی صحرای کربلا صلوات

زیارت مکه

هر که دارد هوس بیت خدا بسم‌الله                    هر که شد همسفر و همره ما بسم‌الله

زیارت مشهد

غریب خاک خراسان شوم به قربانت                    فدای چشم تر و دیده‌های گریانت

زیارت مدینه

بر مشامم بوی قبر مصطفی آید کنون                    دم به دم نوری به دل از مجتبی آید کنون

زیارت نجف

ما سلام از روضه‌ی شیر خدا آورده‌ایم             روی پر گرد و غبار از مرقدش آورده‌ایم

 

 

 

ویژگی های چاووشان

چاووشان، مردان پاک و خداشناسی که وجودشان سرشار از عشق و محبّت به خدا و اوصیای او بوده است، همواره در بین مردم به نیک نامی و صلاح مشهور بوده اند. آنها خصلت های ویژه ای داشته اند که به چند مورد آن اشاره می کنیم:

 

1_خلوص نیّت

این بشیران و قاصدان زیارت کوی دوست، انگیزه ای جز نزدیک شدن به خدا و عشق به او و اولیای حق در سر نداشته اند. آنها هماره چشم به لطف و کرم خدا و حجّت های او داشته اند و تنها از همین لطف و عنایت دم زده اند. به همین جهت هیچگاه این خدمت به زائران را وسیله ای برای کسب موقعیت اجتماعی یا مالی قرار نداده اند و حاضر نشده اند حتی نامی یا دفتر شعری از آنها و به نام آنها تنظیم گردد.

این موضوع را می توان از زندگی ساده آنها بهتر درک کرد. اغلب آنها با لباسی ساده و معمولی، شالی سبز یا سیاه بر گردن و پرچم سه گوش سبز رنگ بر دوش، به صورت خود جوش از بین مردم، به این کار معنوی و زیبا مشغول بوده اند.

وجود پرفیض و برکت آنان همواره در موقعیت های مناسب چون فصل زیارت و اجتماعات مختلف مردم، از جشن و عروسی گرفته تا مجالس عزای آنان، به این مجالس حال و هوای معنوی بخشیده است. مجلسی را که چاووش در آن بوده است، آکنده از یاد و مدح و منقبت معصومین(ع) و نسیم روح بخش صلوات بر محمد و آل محمد(ص) بوده است و همواره روح معنویت بر چنین مجالسی حاکم گشته است. به راستی امروزه هر مسلمان آگاهی، جای خالی این سنّت زیبا را حس می کند.

 

 

2_ صدای خوش

صدای خوش و نفس گرم، نعمتی است که خداوند متعال تنها به بعضی از انسانها بخشیده است. حنجره انسانها و صدایی که از آن تولید می شود، خود از ابزار و وسایل موسیقی طبیعی است که خدا به انسانها مرحمت کرده است. در این بین صدای انسان بر سایر صداهایی که از دیگر آلات موسیقی تولید می شود، برتری خاص دارد. این برتری از آنجا ناشی می شود که صوت انسان آمیخته با کلام است و انسان می تواند صدای خود را با کلمات، موافق کرده و تأثیرات مختلفی در شنونده ایجاد کند.

چاووشان، از این صدای گرم و مؤثر برخوردار بوده اند و با صدای زیر می خوانده اند و گاه برای این که از صوت خود هنرمندانه تر بهره ببرند، به همراه شاگردان خود و یا افراد دیگر چون زائران و بدرقه کنندگان، به صورت هم خوانی چاووشی می کرده اند؛ تا تأثیر آن را دو چندان کنند. در نتیجه، صحنه هایی ایجاد می شد که بی اختیار اشک چشم ها را روان می کرد و دل شنونده ها را می ربود و بی مقدمه راهی سفر و زیارت می کرد.

 

 

3_ راهنمایی اهل کاروان

از دیگر ویژگی های چاووشان، هدایت و راهنمایی زائران در طول سفر بوده است. آنها در انجام واجبات، مستحبّات، دعاها، خواندن زیارت نامه ها و همچنین معرفی مکان هایی که زائران از آنها دیدن می کردند، راهنمای آنها بودند. چاووشان در هر مکان، زائران را با وقایع و مصایبی که بر خاندان رسول خدا (ص) گذشته، آشنا می کردند.

 

 

4_ مراقبت و حمایت از زائران

چاووشان از بدو حرکت کاروان تا هنگام برگشت، در تمام مراحل، حامی زائران بوده اند. گاه افراد جوان تر از بردن افراد سالخورده به دلیل سختی و مشکلات راه امتناع می کردند، در این موقع آن پیر دل باخته، ملتمسانه دست به دامن چاووش می شد و چاووش از خانواده او می خواست که مانع او نشود و خود حمایت و مراقبت از او را به عهده می گرفت. همچنین چاووشان در گرفتن تذکره، مهیا کردن آذوقه راه و تهیّه منزل، همواره حامی و پشتیبان زائران بوده اند.

 

 

از چاووش خوانان پيشكسوت روستاي ايمن آباد و كروكلا مي توان به ملا عبداله سالاريه فيروزكوهي(ره)، ملا ناصر سالاريه فيروزكوهي، كاظم صالحي ايمني، سيد شيرآقا حسيني ايمني، اسماعيل زماني، سيد مهدي حسيني ايمني، سيد عيسي هاشمي كرويي(قاضي محله) و ... اشاره داشت كه تمامي آنان در حقيقت مداحان مذهبي روستا به شمار مي روند.

 

 

در اين بخش به نمونه ای از اشعار چاووشی اشاره می کنیم:

 

چاووش نامه مشهد، هنگام عزیمت

ما به نزد حضرت شاه خراسان می رویم      با سر و جان در بر سلطان ایمان می رویم

قبله هفتم، امام هشتمین باشد رضا         ما به نزد آن شهنشاه غریبان می رویم

 هرکه دارد آرزو بر گوبیا با کاروان                 ما به نزد آن امام انس و هم جان می رویم

آن امامی که مراد عالَمی سازد روا             در حضور او به امید فراوان می رویم

خاک ایوان طلا را سرمه ی چشمان کنیم     سر ز پا نشناخته در نزد جانان می رویم

هر که را عشق امام دین بُوَد برگو بیا           گو بیا با ما که ما با عهد و پیمان می رویم

با «صفایی» بشنو و بشتاب سوی حضرتش  ما به سوی تربت آن شه، شتابان میرویم

 

چاووش هنگام برگشت از مشهد

ما کنون از مشهد شاه رضا برگشته ایم        از ضریح آن امام مقتدا برگشته ایم

سر فدا کردیم در راه امام هشتمین              مژده ای یاران! ز ایوان طلا برگشته ایم

سرمه چشمان نمودیم خاک پای شاه دین    از حضور آن امام با ولا برگشته ایم

سبز بود جای یاران و تمام شیعیان               از حضور آن شه بی اقربا برگشته ایم

جون صفاییقبر او را در بغل بگرفته ایم            حمد لله با وفا و با صفا برگشته ایم

 

 

چاووش نامه کربلا، هنگام عزیمت

عازمیم ای دوستان! ما به سوی کرب و بلا      تا ببوسیم مرقد آن شهسوار سرجدا

هرکه باشد عاشق قبر علیّ اکبرش               گو بیا زوّار او ای با وفا

تا ببوسی قبر عباس، آن علمدار حسین         تا ببینی مُعجز سقّای دشت نینوا

گر تو را بر سر هوای اصغر بی شیر اوست       جهد کن بشتاب با ما از ره صدق و صفا

ناله ی اطفال شاه کربلا آید به گوش               آن یکی گوید اخی و آن دیگر گوید اخا

عازمیم ای دوستان! ما به سوی کرب و بلا      تا ببوسیم مرقد آن شهسوار سرجدا

 

 

هنگام برگشت

از حضور خامس آل عبا برگشته ایم           دوستان از کربلای پر بلا برگشته ایم

در نجف اندر حضور مرتضی بودیم ما           از حضور شهسوار لافتی برگشته ایم   

قتلگاه شاه دین را ما زیارت کرده ایم           از حضور آن شهید نینوا برگشته ایم

در کنار علقمه، قبر علمدار حسین             دیده ایم و با دو صد شور و ندا برگشته ایم

حجله گاه قاسم نو کدخدا را دیده ایم          اشک ریزان ما از آن بزم عزا برگشته ایم

چون صایی ناله و افغان و  شیون کرده ایم    خون دل جاری کنان از دیده ها برگشته ایم

 

 

هم نجف، هم کربلا، هم مشهدِ شاه رضا          بار الها! کن نصیب شیعیان هر سالها

 

 

 

 

آثار تربیتی ـ اجتماعی چاووشی

از برکات و آثار مهم چاووش خوانی زمینه سازی برای انجام بسیاری از تعالیم دینی است. همچون: دیدار و زیارت مؤمنین، مصافحه و معانقه، صلح و آشتی، تعاون و شرکت در امور خیریه، دیدار با خویشاوندان و....

 

 

1_ دیدار و زیارت مؤمنین

وقتی چاووشان، این مبشّران و قاصدان حریم دوست، با صدای خوش و سوزناک خود، داستان عشق و دلدادگی نسبت به ائمه و عنایت آنان را برای زوّار و همراهان بیان می کردند و هنرمندانه به شرح و توصیف صحنه های ضمانت آهوان و یا دیگر کرامات آنان می پرداختند، دل هر انسانی را لبریز از عشق می نمودند و مؤمنانی که در مزرعه و مغازه و محلّ کار خود مشغول کار بودند، عاشقانه به جمع زوّار و بدرقه کنندگان آنها فرا می خواندند. به امید آنکه دستی بر سر و روی زائری که دست و پیشانی اش به ضریح دوست برخورد می کند، بکشند.

 

این لحظات شیرین، لحظاتی بود که هم کیشان خود را زیارت می کردند، از درد و رنج آنان با خبر می شدند و در حد توان در رفع حاجات آنان می کوشیدند. از این جهت که این دیدار جمعیّت وسیعی را شامل می شد، درخور توجه است. در این مراسم زمینه این دیدارها در حدّ گسترده ای مهیّا می گردید. زائران در بین راه با کاروان های دیگر آشنا می شدند و حتی با کسانی که آنان را نمی شناختند، مصافحه می کردند و عهد و پیمان می بستند که دوباره در میقات، تلّ زینبیه، کنار سقاخانه و یا زیر ناودان طلا همدیگر را ببینند.

 

موضوع فوق از تعالیمی است که امامان معصوم ما نسبت به آن تأکید فراوان کرده اند.

امام صادق(ع) فرمود: «هرکس برای خدا از برادرش دیدن کند، خداي تعالي فرماید: به دیدن من آمدی و ثواب تو بر عهده من است و من به پاداشی جز بهشت برایت خشنود نیستم.»

امام همچنین درباره مصافحه می فرماید: «هرگاه دو مؤمن یکدیگر را ملاقات کنند و مصافحه نمایند، خدای تعالي به آنها رو آورد و گناهانشان چون برگ درخت بریزد.»

در مورد معانقه (دست به گردن یکدیگر نمودن) از امام صادق علیه السلام وارد شده است: «هنگامی که دو مؤمن یکدیگر را در آغوش کشند، رحمت خدا آنها را فراگیرد و چون به یکدیگر بچسبند و از آن جز رضای خدا نخواهند و غرض دنیوی نداشته باشند به آنها گفته شود: آمرزیده شدید؛ عمل را از سر گیرید.»

 

 

 

2_ مذاکره و گفت و گو با برادران دینی

اجتماع و بدرقه زوّار همچنین سبب رواج احادیث و سخنان پیشوایان معصوم علیهم السلام و آشنا شدن با آنها است و هدایت و ارشاد آنها را به دنبال دارد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

«هرگاه سه تن یا بیشتر از مؤمنان دور هم جمع شوند، به همان تعداد از فرشتگان، حاضر شوند تا اگر آنها دعای خیری کنند، آمین گویند و اگر از شرّی پناه جویند، دعا کنند تا خدا آن شر را از آنها دور کند و اگر حاجتی داشته باشند، نزد خدا شفاعت کنند و برآورده شدن آن را از خدا بخواهند.»

در حدیث دیگر آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «به زیارت یکدیگر بروید؛ زیرا زیارت شما از یکدیگر زنده گردانیدن دلهای شما و یاد نمودن احادیث ماست و احادیث ما شما را باهم انس می دهند؛ اگر به آنها عمل کنید، هدایت می شوید و اگر ترک کنید، گمراه خواهید شد. پس به آنها عمل کنید که در این صورت، من ضامن نجات شما هستم.»

 

 

 

3_ اصلاح میان مردم و صلح و آشتی

از آثار زیارت و سنّت چاووشی مهیّا شدن زمینه برای اصلاح میان مردم است؛ زیرا زائر خلاف جوانمردی و مروّت می داند که بی خبر عزم سفر کند و تا از یک یک اقوام و خویشان و همسایه ها حلالیّت نجوید، راهی سفر نمی شود. و مسلّماً یکی از علل چاووشی خوانی همین موضوع بوده است.

چه بسا اتفاق می افتاد که دو مسلمان سال ها با هم قهر بوده اند و افراد بسیاری تلاش کرده اند که آنها را صلح و آشتی دهند و نتوانسته اند؛ اما شوق زیارت کینه ها را از دل بیرون رانده و ناگفته یا با اندک سفارش دوستان، آن دو حاضر به آشتی و صلح شده اند تا با دل خالی از کینه به خاک بوسی معشوق روند. گویا وجود کینه ها را در دل، مانعی بر سر راه تکامل روحی ـ روانی خود می دانستند و گویا حرم معصومین علیهم السلام قطعه ای از بهشت است که افرادی می توانند در آنجا حاضر شوند که قلبی خالی از غِلّ و کینه داشته باشند.

زائری که قصد زیارت کرده است، اگر تن به صلح و آشتی ندهد و امور خود را با برادران مؤمن اصلاح نکند، این کار را مخالفت با معصومی می داند که قصد زیارت آن را دارد. زیرا آنان هستند که پیوسته ما را به صلح و آشتی فرمان داده اند. امام صادق علیه السلام فرمودند: صدقه ای را که خدا دوست دارد؛ اصلاح میان مردم است، زمانی که اختلاف و فساد یابند، و نزدیک ساختن آنها به یکدیگر زمانی که از هم دور شوند.

 

 

 

4_ دیدار با خویشاوندان و صله رحم

از جمله آثاری که بر چاووشی مترتّب بوده است این که وقتی چاووش به خانه اهل زیارت دعوت می شد و چند روز پیاپی مردم را تشویق به زیارت می کرد. زمینه را برای دیدار خویشاوندان مهیّا می نمود و هنگام رفت و برگشت، چند روز خویشاوندانِ زائر دور هم جمع می شدند و به او خوش آمد گفته، مقدمش را گرامی می داشتند و در پذیرایی مهمانان به زائر خسته از راه برگشته کمک می کردند. و بعضی از آنها در غیاب او امور منزلش را اداره می نمودند تا زائر بدون هیچ دغدغه ای، با خیال آسوده به زیارت رود.

در روایات اسلامی آثار فراوانی برای صله رحم ذکر شده است از جمله اینکه: عمر را زیاد می کند، خُلق را نیکو می نماید، نفس را پاکیزه می گرداند، روزی را زیاد می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد. انسان را بخشنده می کند، شهرها و روستاها را آباد می کند و...

با توجه به این آثار است که ما به اهمیت سنّت هایی چون چاووش خوانی، پی می بریم و جا دارد کوشش کنیم تا این سنّت زنده بماند و مسلمانان، مدیران کاروان ها، شرکت های مسافربری و سازمان حجّ و زیارت در احیای آن بکوشند تا جامعه اسلامی از ثمرات معنوی و مادّی آن بهره مند شود.

 

 

 

 

 

 

تهیه و تنظیم: عسکری امینی ایمن آبادی

           منابع: ویکی شیعه _ ویکی پدیا

 

 

{jcomments on}

خسرو آواز ایران همچنان می خواند

 


مرغ سحر طلوعی دوباره نمود و نماد عشق و فرهنگ در دل و اندیشه مردم ایران و علاقه مندان به ایشان در روستایم و هرکجای عالم که شیفته صدای  بیدار کننده و مردمی او هستند، همچنان زنده و ماناست.

خسرو آواز ایران، مردی که به احترام مردمش در هر دوره از تاریخ پرفراز و نشیب کشورش، تمام قد ایستاد در حمایت از آنان، بسان کار بیدادش، از دیدگاه بنده، که از 13سالگی با صدایش آشنا شدم و مبادرت به تهیه نوار کاست ایشان می کردم و در خانه ی آجرگلی پدری ام که هنوز بجاست، نوای جان بخشش، صبحگاهان و شباهنگام، آرامش دل و اندیشه ام بوده و هنوز هم هست، هیچگاه از صفحه ی ذهنم پاک نمی شود.

تا زمانی که صدای ماندگار استاد محمدرضا شجریان از آبادی های دورافتاده ی این کشور گرفته تا موزه ی آینده ی این بزرگ مرد موسیقی ایران، به گوش می رسد، تا ابد مانا و زنده است.

مرد بی بدیل موسیقی ایران نمرده است و او زنده ایست، که آینده گان بهتر و بیشتر از او خواهند گفت وُ شنید.

به علاقه مندان ایشان در روستایمان ایمن آبادوکروکِلا و هر کجای ایران و جهان، طلوع دوباره اش را شادباش می گویم.

قاصدک، هان چه خبر آوردی؟...

 

 


 عسکری ایمنی ایمن آبادی // 17مهر 1399

 

 

 

 

 


زندگینامه: محمدرضا شجریان (۱۳۱۹-۱۳۹۹)

محمدرضا شجریان اول مهر ماه ۱۳۱۹ در مشهد متولد شد. چنانکه خود در خاطراتش از ایام کودکی بیان کرده، ۵ ساله بود که در خلوت کودکانه‌اش آواز می‌خواند

۱۵بهمن۱۳۲۶ به کلاس اول می‌رود و یک سال بعد به آموزش تلاوت قرآن‌کریم نزد پدر می‌پردازد. در ۹ سالگی تلاوت قرآن را آغاز می‌کند و یک سال بعد این کار را  در میتینگ‌ها و اجتماعات سیاسی ان سال‌ها ادامه می‌دهد.

در سال ۱۳۳۱ برای نخستین بار صدایش از رادیو خراسان پخش می‌شود. سال ۱۳۳۲ وی عنوان شاگرد ممتاز را در بین دانش آموزان مشهدی از آن خود می‌کند و سپس در دبیرستان شاهرضا تحصیلات خود را پی می‌گیرد. همزمان در مسابقات فوتبال دبیرستان‌های مشهد هم حضور می‌یابد و در سال ۱۳۳۴ موفق می‌شود به تیم دانش آموزی استان راه یابد.

شجریان در سال ۱۳۳۶ به دانشسرای مقدماتی در مشهد می‌رود و از همین سال است که برای نخستین بار با یک معلم موسیقی به نام جوان ‌آشنا می‌شود. پی گیری جدی کار آواز سبب می‌شود تا در سال ۱۳۳۸ وی به اجرای آوازهایی بدون ساز  ونیز قرائت قرآن برای رادیو خراسان بپردازد. یک سال بعد شجریان دیپلم دانشسرای عالی را می‌گیرد و به استخدام آموزش و پرورش در می‌آید و همزمان به تدریس در دبستان خواجه نظام‌الملک بخش رادکان می پردازد و نیز با سنتور آشنا می‌شود.

آشنایی با سنتور این اشتیاق را در وی شدت می‌بخشد که  با نت و فراگیری سنتور نزد آقای جلال اخباری و شروع سنتور سازی و تحقیق برای بهتر کردن صدای سنتور تجربه‌های خود درموسیقی را گسترش دهد.

شجریان در همین سال (۱۳۴۰) با دوشیزه فرخنده گل افشان در شهر قوچان ازدواج می‌کند و مرداد ماه جشن عروسی می‌گیرند که حاصل این ازدواج آغاز یک زندگی سی ساله و سه دختر ویک پسر(همایون) است.

در سال ۱۳۴۲ وی  از بخش رادکان به روستای شاه اباد مشهد به عنوان مدیر دبستان منتقل می‌شود و در همین سال فرزند اول وی (راحله) متولد و نیز وی موفق می‌شود که اولین سنتور خود را با چوب توت بسازد.

در سال ۱۳۴۴دختر دوم (افسانه) در مشهد به دنیا می‌آید که بعدها به همسری پرویز مشکاتیان در می‌آید.

بعد از چند سال تدریس و مدیری دبستان‌های مشهد آذر ماه ۱۳۴۶ شجریان به تهران منتقل می‌شود و از همان بدو ورود با استاد احمد عبادی (نوازنده و نواساز نامی سه‌تار) آشنا می‌شود وهمزمان به همکاری با رادیو ایران می‌پردازد و در کنار آن به کلاس درس اواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان نزد استاد بوذری می‌رود. اشنایی با رضا ورزنده (استاد سنتور) در تابستان همین سال. اجرا و ضبط اولین برنامه در رادیو ایران که با عنوان "برگ سبز شماره ی ۲۱۶" در شب جمعه ۱۵ اذر ماه پخش شد از دیگر فعالیت‌های شجریان در این سال بود.

کار در رادیو با نام مستعار "سیاوش بیدکانی" تا سال ۱۳۵۰ خورشیدی و بعد در رادیو و تلویزیون با نام خودش از جمله تلاش‌های شجریان در مسیر زندگی هنری‌اش به شمار می‌رفت.

در سال ۱۳۴۷ از آموزش و پرورش به وزارت منابع طبیعی انتقال می یابد و همزمان به کلاس  خوشنویسی استاد حسن میرخانی می‌رود.

دختر سوم وی مژگان در ۲۷ اردیبهشت درتهران متولد می‌شود و در همین سالهاست که وی برنامه‌هایی  با استاد احمد عبادی، لطف الله مجد، اجرا می‌کند.

در سال ۱۳۴۹ همکاری خود با  با برنامه‌های تلویزیون ملی ایران را آغاز می‌کند و همزمان به دریافت خوشنویس ممتاز نایل می‌شود.

در سال ۱۳۵۰ با استاد فرامرز پایور آشنا می‌شود. به مشق سنتور و اموزش ردیف اوازی صبا نزد ایشان می‌پردازد. در همین سال است که وی  افتخار آشنایی با شاعر گرانمایه هوشنگ ابتهاج سایه را پیدا می‌کند و به همکاری با برنامه گلهای تازه رادیو می‌پردازد.

در سال ۱۳۵۱ شجریان ضمن همکاری در برنامه گلها با استاد نور علی خان برومند آشنا می‌شود و به آموزش سبک وشیوه آوازی طاهر زاده نزد وی مشغول می‌شود. آشنایی با استاد دوامی و نیز آموختن ردیف‌های آوازی از دیگر توفیقات شجریان دراین سال بود.

در سال ۱۳۵۲ وی به اتفاق گروهی از هنر مندان چون  محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، داود گنجه‌ای و  مقدسی و حدادی و دیگران هنرمندان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستی استاد داریوش صفوت بنا می‌گذارند.

در سال ۱۳۵۴ همایون متولد می‌شود و از همان سال اجرای وی برای کشور های خارجی هم آغاز می‌شود.

۱۳۵۵: شرکت در جشنواره توس (نیشابور) با فرامرز پایور، سایه، حسن ناهید، رحمت الله بدیعی، محمد اسماعیلی، عبدالوهاب شهیدی و هوشنگ ظریف. حضور در برنامه جشن هنر حافظیه شیراز با محمدرضا لطفی و فرهنگفر و اجرای برنامه راست پنجگاه.   در همین سال وی به همراه ابتهاج سایه و برخی دیگر از هنرمندان از رادیو کناره گیری می‌کنند.
 
در سال ۱۳۵۶ شرکت دل آواز را تاسیس و نیز در سال ۱۳۵۷ در مسابقات تلاوت قرآن سراسر کشور به مقام نخست می‌رسد.

در سال ۱۳۵۸ با غلامرضا دادبه آشنا می‌شود و سپس آلبوم‌های مختلفی را با گروه پایور و نیز آلبوم‌های دیگری را با گروه شیدا و عارف کار می‌کند.

در فاصله سال‌های دهه شصت شجریان همکاری گسترده‌ای را با پرویز مشکاتیان آغاز می‌کند که حاصل ‌آن آلبوم‌های ماهور، بیداد، نوا، دستان و ... است. در همین سال‌ها وی به اتفاق گروه عارف کنسرت‌هایی را در خارج از ایران اجرا می‌کند.

از سال ۶۸ وی با گروه پیرنیاکان و عندلیبی به اجرا کنسرت در آمریکا و اروپا می‌پردازند. این گروه در سال بعد و به دلیل زلزله رودبار کنسرت‌هایی را در جمع آوری کمک مردم دنیا دراروپا و آمریکا اجرا می‌کنند.

در سال ۷۱  پس از  ازدواج با همسر دوم خانم کتایون خوانساری به اجرای کنسرت‌های مرحله دوم در امریکا با داریوش پیر نیاکان، جمشید عندلیبی و همایون شجریان (اگوست تا نوامبر) می ‌پردازد. انتشار آلبوم یاد ایام، آسمان عشق و نیز دلشدگان حاصل این سال‌ها است.

در سال ۱۳۷۴ وی کنسرت‌هایی در شهرهای اصفهان، شیراز، ساری، کرمان و سنندج را برگزار می‌کند و در همین سال آلبوم چشمه نوش (با محمد رضا لطفی)  گنبد مینا، جان عشاق، مدتی بعد در خیال را با همکاری مجید درخشانی منتشر می‌کند.

در سال ۷۶ فرزند دیگر شجریان به نام رایان از همسر دوم متولد می شود و یک سال بعد  وی آلبوم شب؛ سکوت، کویر را با آهنگسازی کیهان کلهر منتشر می‌کند.

شجریان در سال ۷۸ جایزه افتخاری یونسکو را دریافت می‌کند (جایزه پیکاسو) و کتاب راز مانا نیز از وی درسال ۷۹ منتشر می‌شود.

از یکی دو سال بعد وی به اتقاق کیهان کلهر و حسین علیزاده و همایون شجریان کنسرت‌هایی را در اروپا و آمریکا اجرا می‌کنند که حاصل ان آلبوم‌های نوا، داد و بیداد، زمستان است.

شجریان به اتقاق علیزاده و کلهر و فرزندش در زمستان سال ۱۳۸۳ به مناسبت زلزله بم کنسرتی را درتهران برپا می‌کنند و همزمان اعلام می‌کنند که قصد دارند مجتمعی را به نام باغ هنر بم بسازند که دی وی دی همنوا بابم حاصل چنین اندیشه‌ای است.

شجریان پس از آن در سال ۸۴ نیز کنسرتی دیگر با علیزاده و کلهر و همایون درتالار کشور برگزار می‌کند.

وی آلبوم صوتی مرغ خوش‌خوان و دو آلبوم تصویری کنسرت محمدرضا شجریان و گروه شهناز در دبی و کنسرت محمدرضا شجریان و گروه شهناز در تهران که مربوط به همکاری او با گروه شهناز بود را در اوایل دههٔ ۱۳۹۰ منتشر کرد.

پس از آن، به صورت موقت با برادران پورناظری (تهمورس پورناظری و سهراب پورناظری) همکاری کرد که حاصل آن آلبوم رنگ‌های تعالی بود. البته این اثر به صورت رسمی منتشر نشده، بلکه بر روی اینترنت پخش شده‌است.

محمدرضا شجریان، بعد از آن، همکاری با برادران پورناظری را قطع کرد و در سال ۱۳۹۳ یک بار دیگر به‌همراه گروه شهناز و با حضور سعید فرج‌پوری یک تور کنسرت جهانی با عنوان سرگشتگان عشق برگزار کرد.

شجریان در هفتم شهریور ۱۳۹۴ در بیمارستان کسری بستری شد.

محمدرضا شجریان در پیام ویدیویی برای تبریک نوروز ۱۳۹۵ با چهره‌ای دگرگونه و موهای بسیار کوتاه حاضر شد. برخی سایت‌ها از ابتلای او به سرطان خبر دادند.

    پیام نوروزی شجریان با ظاهری متفاوت؛ با مهمانی ۱۵ ساله زندگی می‌کنم

استاد محمدرضا شجریان هفدهم مهر ماه پس از چهار سال تحمل سرطان در بیمارستان جم از دنیا رفت.

پیکر ایشان در زادگاهش مشهد، در توس، کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.

 

 

منبع:همشهری‌آنلاین

 

 

 

چرا روستا را دوست داریم؟


امروز 15 مهر روز روستا و عشایر است و ما درحالی از روستا صحبت میکنیم که از آن دور افتاده ایم اما خوب که نگاه کنید هنوز هم با وجود پراکندگی مان در شهرهای بزرگ، دلبستگی به روستا باعث همبستگی ما با یکدیگر شده است.

 

 

 

به بهانه روز روستا
هر چند تغییراتی در سبک زندگی روستا‌ها وارد شده اما روستا، همان روستاست با همان مردمانی که آسمان، زمین، عشق، هوا، سادگی و پاکی حقیقت زندگی‌شان مال آنهاست.

به گزارش در زندگی روستایی آرامش نقش اصلی را بازی می کندویکی از مهمترین ویژگی ها و برتری های زندگی روستایی نسبت به زندگی شهری هم,همین آرامش است که تنها در روستاها می توان به آن رسید.

شاید بسیاری از شهرنشینان در همه ی زندگی خود آرامش یک شب یک مرد روستایی را نداشته باشند،پس از خیزش خورشید به پشت کوه ها و آمدن شب تیره در روستا, شنیدن آوای سگان در آغاز شب و آوای خروسان در سپیده دم,آنچنان آرامشی به روستا نشینان می دهد که همواره آنان را همراه است.

روستا نشینان همواره یار و یاور یکدیگرند و اگر دردی برای یکی از همسایگان پیش آید , دیگران او را درمانند، اما در زندگی شهری امروزی بسیاری از همسایگان حتی نام یکدیگر را نمی دانند چه برسد بخواهند یاور هم باشند.

روستا نشینان هنوز هم آیین ها و سنت های پیشینیان را پاس می دارند،هنوز هم تا پدر بر سر سفره ننشیند کسی نمی نشیند . هنوز هم فرزندان در پیشگاه پدر پایشان را دراز نمی کنندو هنوز هم به گویش پدران خود سخن می گویند و مانند شهری ها از سخن گفتن به گویش پدران خود شرم نمی کنند ! روستانشینان هنوز هم از همان پوشش (لباس) های ایرانی بهره می برند و بدان می نازند.

به عنوان یک شهرنشین که زندگی روستایی را بیشتر دوست دارم به روستا نشینان میهنم پیشنهاد می کنم هرگز آرامشی که در روستاها در کنار آنان است را با دلهره و اعصاب خوردی و شتاب کاری و سر و صدای شهری عوض نکنند.

خیلی وقت ها ممکن است فکر کنید زندگی شهری بسیار بهتر از زندگی کردن در روستا است؛ اما زندگی شهری و روستایی هرکدام مزایا و معایب خاص خود را دارند. البته زندگی کردن در شهر بسیار راحتتر است، در کنار اینکه فرصتهای بیشتری برای رشد و ترقی در زندگی خواهید داشت، در شهر تسهیلات بسیاری در اختیار افراد است و فرصتهای بیشتری برای پول درآوردن خواهید داشت.

بچه هایی که در شهر زندگی می کنند میتوانند از تحصیلات خوبی بهره مند شوند زیرا مدرسه های شهر بسیار بهتر از مدارس روستایی است. وقتی فردی بیمار می شود بیمارستانهای خصوصی و دولتی بسیار بیشتری در شهر هست که میتوان برای درمان به آنها مراجعه کرد. مراکز خرید بزرگ، بانکهای مختلف، دفاتر کار، سینماها، هتلها، رستورانها و مراکز تفریح ازجمله دیگر امکانات شهرها هستند. تسهلات حمل و نقل در شهر بسیار بهتر از روستا است و شهرنشینان از امکانات برق، اتوبان و ارتباطات برخوردار هستندوازاینرو افراد می توانند زندگی راحت و لذت بخشی در شهر داشته باشند.

اما بااینکه زندگی کردن در شهر مزایای بسیاری دارد، معایبی نیز متوجه آن است، هزینه زندگی در شهر بسیار بالا است. اکثر کالاها در شهر بسیار گران هستندو هوای تازه و آب پاک با مشکل مواجه است. محیط با گردوغبار، دود، زباله و گازهای دی اکسید کارخانه ها آلوده شده است. بعضاً افرادی که در شهر زندگی میکنند مشکلات اخلاقی دارند و به همین علت آمار جرم و جنایت در شهر بسیار بالا است و دزدی و قتلهای زیادی در آن اتفاق می افتدو شهر همیشه شلوغ و پرسروصدا است. وسایل نقلیه و آدمهای بسیاری در آن در حال رفت وآمد هستند. خیابانها کثیف و شلوغ است. به همین علت داشتن یک زندگی سالم در شهر بسیار مشکل است.

از طرف دیگر، زندگی روستایی مزایای مختلفی دارد، اصلیترین آن این است که مردم روستا با اتحاد و آرامش زندگی می کنند و آنها خیلی سخت پول درمی آورند و آنقدری در می آورند که برای زندگی کردنشان کافی باشد؛ به همین علت رقابت کمتری نسبت به همدیگر دارندو چون جامعه کوچکتری دارند، دوستان بیشتری دارند.

مردم روستایی معمولاً تلاش می کنند از عادات و فرهنگشان محافظت کنند. روستا هوای تمیز و محیطی زیبا دارد و در آن خبری از سروصدا و شلوغی نیست، به همین علت آلودگی آن کمتر است.

روستاییان می توانند از سبزیجات و میوه های تازه استفاده کنند، محیط روستا لذتبخش و آرام با مناظری فوق العاده زیبا است؛ اما روستا هم فقط نقاط مثبت ندارد و معایبی نیز به همراه دارد روستا آدمهای باهوشی دارد که خیلی از آنها تحصیلکرده نیستند. بچه های روستا به مدارس روستا می روند و به تحصیلات پیشرفته شهری دسترسی ندارند و به همین علت نمی توانند از نظر تکنولوژی و پیشرفت همپای آنها جلو بیایند.

مردم روستایی باید با مشکلات مختلفی در زندگی دست و پنجه نرم کنند مثل مشکل مسافرت، آنها باید برای برآوردن بسیاری از نیازهای خود به شهر سفر کنندو بااینکه زندگی شهری بسیار راحت تر از زندگی روستایی است، زندگی روستایی همیشه با آرامش بیشتری همراه است.

روستاییان عمدتا از طریق ساختارهای خویشاوندی و سن و طایفگی به توزیع قدرت می پردازند اما در شهر توزیع قدرت عمدتا بر اساس تخصصی شدن تقسیم کار اجتماعی و ویژگی های طبقاتی است.

هر روستا دارای یک فرهنگ واحد و فرهنگ آن یک کلیت یکپارچه ای را بوجود می آورد واین فرهنگ یکچارچه تعیین کننده تمام ویژگی های زندگی افراد است اما فرهنگ شهر ناهمگون است و دارای خرده فرهنگ های مختلف و تنوع فرهنگ های زبانی و نژادی و قومی است.

زندگی روستایی آرام و آهسته پیش می‌رود، زندگی روستا هنوز هم خالی از سر و صداست و فرسوده‌شدن از سختی‌ها و هیاهوی زندگی شهرنشینی غایب همیشگی آن؛ در روستاست که شادی‌ها و غم‌ها تقسیم می‌شوندو آدم‌های روستا به هم نزدیک‌ترند و آنجاست که همسایه از حال همسایه خبر دارد.

آدم‌هایی که همیشه در جستجوی زندگی آرام و به دور از ازدحام شهرها هستند، تصویری شاعرانه از روستا در ذهن خود دارند و برای همین است که خیلی وقت‌ها می‌گویند خوشا به حالت ای روستایی؛روستایی خبر از بوق‌های پی درپی ماشین‌ها و هیاهوی شهرنشینی ندارد.

زندگی شهری اما نقطه مقابل روستاست و گذران زمان در شهر خود قصه‌ای متفاوت از روستا دارد،زندگی شهری مهارت و فوت و فن خاص خود را طلب می‌کندودر شهرها انگار پایانی برای سر و صدا و هیاهو نیست. صدای خیابان‌ها، ماشین‌ها و آدم‌ها آنقدر آزاردهنده است که گاهی به سرت می‌زند همه چیز را رها کنی و به کنجی دنج پناه ببری، البته اگر بتوان در شهرها جایی این چنین یافت. زندگی شهری، زندگی آرام و بی‌دغدغه‌ای نیست.

آدم‌ها در شهرها هر روز بی‌تفاوت از کنار یکدیگر می‌گذرند. ارتباط‌ها در شهرها جزیی‌اند و زود گذر. آدم‌ها نسبت به هم بی‌تفاوتند و غرق‌شدن در شلوغی و هیاهوی شهرها مرگ صمیمیت‌ها و عاطفه‌هاست وشهر انگار که دنیای بیگانه‌هاست.

 
امروزی شدن روستاها

هرچند هنوز هستند روستا‌هایی که زندگی صنعتی و تاثیرات زندگی شهری آنها را متحول نکرده است، اما زندگی روستایی با تمام زیبایی‌هایش رو به سوی تحول دارد، اگرچه هنوز میان شهر و روستا تفاوت‌های بارزی وجود دارد، اما سبک زندگی روستاییان در حال تغییر است و با شتابی روز افزون از گذشته‌ها فاصله می‌گیرد.

حالا در برخی روستاها خیلی از سبک‌های زندگی شهری وارد شده، آنقدر که برای قدیمی‌ها کمتر چیز آشنایی از گذشته بر جای مانده است و برای کسانی هم که راه شهر را پیش گرفتند و سالیان دراز دور از روستایشان بوده‌اند، شاید باور دیدن روستای کودکی‌هایشان کمی ‌دشوار باشد.

هرچند در گذشته پوشش اهالی روستا با فرهنگ سنتی روستاییان پیوند داشت و با شهرنشینان کاملا متفاوت، اما حالا یکی از تغییرات روستاها نسبت به گذشته تغییر در پوشش اهالی روستاست که چندان تفاوتی با پوشش شهرنشینان ندارد، در خیلی از روستاها، روستاییان دیگر همچون گذشته لباس سنتی تن نمی‌کنند و حالا پوشش جوان روستایی فرق چندانی با جوان شهری ندارد.

زندگی روستایی مبتنی بر الگوی سازگاری با الزامات طبیعت است اما زندگی شهری مبتنی بر الگوی فرهنگ و ایجاد تغییر و دستکاری محیط و تسلط و بهره کشی از آن است.

این ویژگی ها و ویژگی های دیگر شیوه زندگی روستایی در دوره های گذشته اجازه نمی داد تا پدیده سبک زندگی به معنایی که در شهر دیده می شود بوجود آید. اما با رشد فرایند شهرنشینی و بهتر است دقیق تر بگویم “شهری شدن” در روستاها نیز سبک زندگی در حال شکل گیری است.

روستاهای ایران طی نیم قرن گذشته از نظر شیوه زندگی و ارزش های بنیادی فرهنگی دستخوش تغییرات مهمی شده است. از اینرو دیگر نمی توان با رویکردهای کلاسیک که روستا را مقر سنت می دید و شهر را مقر مدرنیته فهم کردوحتی صنایع دستی سنتی روستایی مانند قالیبافی و گلیم بافی و سفالگری و امثال اینها در حال از بین رفتن هستند و دختران جوان روستایی دیگر ترجیح می دهند به یادگیری مهارت نوین بپردازند.

در نتیجه رسانه ای شدن فرهنگ روستایی و تحولات ساختاری دیگر ارزش های اجتماع گرایانه رو به افول نهاده و ارزش های فردگرایانه در آن توسعه یافته است. این امر باعث تفاوت های اساسی بین نسل های بزرگسالان (پدربزرگ ها و مادر بزرگ ها) با فرزندان و نوه های آنها شده است. این امر بیش از هر چیز در شیوه لباس پوشیدن و آرایش و شیوه های گفتار و رفتار نسل جوان روستایی تجلی و عینیت یافته است. دیگر به سهولت نمی توان تفاوت فرهنگی بارز بین جوان روستایی و شهری مشاهده کرد اگرچه همچنان این دو در زمینه های خاصی متفاوت هستند.

زمان می‌گذرد و با پیشرفت علم و پیدایش تکنولوژی، زندگی روستایی نیز رنگ و بوی دیگری می‌یابد. سبک زندگی در روستا حالا مثل بسیاری از جنبه‌های زندگی آدم‌های امروزی تغییر کرده و حالا به چشم روستا، شهر نمادی برای امروزی شدن است.

بسیاری از عناصر زندگی شهری در زندگی روستایی راه یافته است. حالا دیگر زن روستایی تقریبا از همان ابزاری استفاده می‌کند که زن شهرنشین در خانه‌اش دارد.

حالا در خانه زن روستایی جای جارو دستی را جارو برقی، جای پشتی را مبلمان و شاید جای سفره روی زمین را میز ناهارخوری البته نه در شکلی کاملا مدرن پرکرده است. دیگر بوی نان محلی در کوچه پس‌کوچه‌های روستا به مشام نمی‌رسد و انگار نان‌های ماشینی، سفره‌های خانه‌های روستایی را رونق می‌دهد.در کنار همه این تغییرات اضافه شدن برق، گاز، تلفن، مدرسه و بیمارستان همگی اجزایی از عناصر زندگی شهری است که زندگی روستایی را متحول و آن را به زندگی شهری نزدیک‌تر کرد.

عناصر زندگی شهری حالا در کنار زندگی روستایی جا خوش کرده و زندگی روستایی حالا مخلوطی از گذشته و حال است.هر چند تغییراتی در سبک زندگی روستا‌ها وارد شده اما روستا، همان روستاست با همان مردمانی که آسمان، زمین، عشق، هوا، سادگی و پاکی حقیقت زندگی‌شان مال آنهاست.

 


 

 

نویسنده: سامان دیهیم مقدم// 14مهر1395

 

 

ياد دلاورمردان ايران و روستايمان به خير+عكس

  هفته دفاع مقدس، بر تمامی دلاور مردان ایران زمین و روستايمان ايمن آباد و كروكلا، آنان که شیوه زیستن و دفاع كردن، عاشق بودن، سوختن و ساختن، صبر و شکیبایی و گذشتن از خود و خانواده و زیر بار ظلم و ستم نرفتن را به ما آموختند، مبارک باد.

 

 

 

 

 

                  باردیگر یادم آمد روز جنگ                              روزهای آشنایی با تفنگ

 

                  روزهای عشق با سجاده ها                          دوستی با ترکش خمپاره ها 

 

 

 

 

سلام بر آنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم، سلام بر آنهایی که رفتند تا ما بمانيم، هرچند آنان با رفتنشان ماندند، نه تنها در اين زمان بلكه در طول تاريخ كشورمان ماندگار شدند.

 

 

 

 

از امروز هفته دفاع مقدس شروع مي شود و مردم به پاس جانفشاني و رادمردي فرزندان غيور ايران زمين كه با پيروي از امام خويش آن حماسه هاي جاويدان را رقم زدند كه بُهت و حيرت جهانيان را به همراه داشت، ياد شهدا، جانبازان، آزادگان و رزمندگان را  گرامي مي دارند.

 

 

درود و سلام و صلوات مي فرستيم بر 15 شهيد ،  40 جانباز ،  5 آزاده و حدود 450 رزمنده ي

پر افتخار، سربلند و سرفراز روستاي ايمن آباد و كروكلا

كه به نظر مي رسد فراموش شده اند!!

يادشان را گرامي بداريم و آنان كه هستند احترامشان را نگه داريم.


 

 

 

نفر دوم و سوم،نشسته از راست: زنده ياد علي يوسفي و شهيد سيد رحيم هاشمي كرويي

 نفر سوم، چهارم و پنجم ايستاده از راست:

سيديعقوب حسيني(آقابابا)،سيدحسينعلي هاشمي(غلامحسين)وجانباز سيدعلي حسيني(ميرنظر)،

سيد بيژن هاشمي كرويي، سال1362

 

 

 

از راست:

جانباز سيد علي حسيني (ميرنظر)، جانباز حسن جان كريمي و شهيد سيد نقي حسيني. سال 1364

 

 


 

 جانباز حاج سيد نقي حسيني و شهيد سيد محمود حسيني (سال 1361)

 

 

 

 

 

 از سمت راست:

جعفر ايماني ايمني، شهيد رمضان قرباني ايمني و شهيد سيد خليل هاشمي كرويي

 

 

 

 از راست:

ناشناس _ سیدحسین هاشمی(میرآقا) _ سیدجواد هاشمی (جواد نونوا)عبداله صالحی ایمنی

 

 

 

1365/10/18 هفت تپه

ایستاده از راست:

 

سیدمسعود هاشمی(اکبردایی) _ عبداله صالحی _ محمد ابراهیمی _ سیدآقا حسینی _ زنده یاد سیدابوالقاسم هاشمی(میرزا)

نشسته: ناشناس

 

 

 

 

 

از راست:  سیدعلی حسینی(میرنظر) _ زنده یاد سید قاسم حسینی(عیسی)

 

 

 

از راست:  ناشناس _ سیدحسن(محسن) حسینی(عیسی) _ سید عباس هاشمی(علی گدا) _ سید ...  هاشمی(علی گدا) _ سیدمهدی حسینی(سیف اله یا صبحگِل مهدی)

 

 

 

 

علی امینی ایمن آبادی

 

 

 

 

 

 

 

 

ياد و خاطره ي شهدا، جانبازان، آزادگان و رزمندگانِ

 

8 سال دفاع مقدس روستاي ايمن آباد و كروكلا را

 

گرامي مي داريم.

 

 

 

 


بیا آواز تلخت را برای کوه ها تکرار کن, تکرار

بیا با رودهای پیر نجوا کن

بیا و سر به زانو گیر

بیا و گریه کن با یاد گل هایی که دست باد پرپر کرد

بیا و دشت را یا چشمه ی چشمت نوازش کن

و بر گور هزاران لاله ی وحشی نیایش کن

بیا ای عاشق گل های سرخ و دشت های سبز
      
غروب و خلوت پرهیبت صحرا و کوهستان

غروب و سایه های وهم،گورستان

غروب و پچ پچ آرام گندم زار

غریو باد وحشی در درختستان

 

تو ای خو کرده با صد تاول چرکین

سرود زخم های کهنه را تکرار کن، تکرار

بخوان شاید برانگیزی

هزاران روح خواب آلوده را در شهر سنگستان

بخوان ای کولی بی همسفر،

ای عابر تنها

بخوان ای با همه بیگانه،

آواز غریبت را

 

صدای رعد می آید

صدای ریزش باران

صدای گام های نور

صدای ریزش یخ های قطبی در بهاری دور

 

صدای کیست اما اینکه می خواند :

برادرهای من با بادها رفتند

برادرهای من از یادها رفتند

برادرهای من،

آن نازنین شمشادها رفتند!

 

 

 

شعر: اصغر واقدی

 

 

 

 

 

 

 

* این خبر به دلیل مناسبتی بودن آن، هر ساله درج می شود. لذا دیدگاه های سال های پیش را نیز در پایان این خبر می خوانید.

 

 

 

{jcomments on}

درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20