کرسی، اهميت، تاريخچه و شيوه استفاده آن در روستاي ايمن آباد و كروكلا(یادآوری)
چند سالي است كه روش هاي نوين گرمايي از بخاري هاي نفتي گرفته تا برقي و انواع بخاري هاي گازي كه با گاز مايع كار مي كردند تا به امروز كه از سال 1389 در روستايمان لوله كشي گاز خانگي به مرحله انجام رسيده است، به نظر مي رسد كرسي ها در بسياري از خانه ها جمع آوري شده است. اما تحقيقات ميداني بر آن است كه همچنان كرسي ها جايگاه ويژه اي نزد ما ايمن آبادي ها و كروكلايي ها دارد.
جداي از گرماي خاصش كه به انسان آرامش مي داد و رطوبت 80 درصدي مازندران را از استخوان هاي روستاييانِ كار در شاليزارها دور مي كرد، مهر و محبتي به اهل خانه مي داد كه دور كرسي نشستن و روبروي هم قرار گرفتن، به چهره هم نگريستن و با هم به گفتگو نشستن در هيچ كجاي دنيا نتوان آنرا يافت. چه بسا رنگ رخساره خبر از سر ضميري مي داد كه شايد اندوهي در دلش داشت و چه زيبا براي زدودنش اقدام مي كردند. يا با جملاتي، آرامش را به طرف هديه مي دادند و يا دست به كار مي شدند و با همدلي، اندوه دلي را به شادي بدل مي ساختند.
اما امروزه تلفن هاي همراه(پيامك، بازي ها، تلگرام و...)، كامپيوتر و اينترنت، تلويزيون ها و ماهواره ها فرصت دور هم نشستن را از اعضاي خانواده هاي روستايمان ايمن آباد و كروكلا گرفته است.
در هرصورت در تمامي منازل روستايمان چه خانواده هاي سرمايه دار، چه متوسط و چه كم درآمد، بخاري گازي يافت مي شود و از نعمت گرماي گاز خانگي بهره مي برند.
اما در عين حال بعضي ها بويژه پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، دل كندن از كرسي را روا نمي دارند و هر چقدر اتاق گرم گرم باشد انگار باز هم احساس سردي مي كنند و كرسي را با تمامي مخالفت هاي فرزندان و نوادگان در اتاق و خانه خود برپا كرده اند.
يادمان باشد جانبازاني نيز هستند در روستايمان كه بر اثر سرماي هوا كه تركش ها آزارشان مي دهد براي كم كردن درد بدنشان از كرسي استفاده مي كنند.
در عين حال بعضي از خانواده ها نيز براي حفظ سنت و بعضي ديگر به دليل كم كردن بهاي گاز مصرفي خانوار از کرسی استفاده می کنند. و چه لذتي مي برند ميهماناني كه براي شب نشيني به خانه شان مي روند.
بسیاری از ما، نشستن و خوابیدن زیر کرسی، با آن حرارت دلچسب و بی نظیر و خواب آورش را، تجربه کرده ایم و پاييز و زمستان هایی را که همراه بزرگترهای خانواده، با خوردن خوراکی های زمستانی و شنیدن حکایات پدربزرگ و مادربزرگ سپری می شدند را، از جمله خاطره انگیزترین دوران زندگی کودکی و نوجوانی خود می دانیم.
خوابيدن اعضاي خانواده، همگي زير يك لحاف و يك كرسي و در يك اتاق،
دعواي بچه ها براي جايي بهتر تا از باد درز درب ها و پنجره هاي اتاق خلاصي يابند،
بازيگوشي و دعواي بچه ها و فشار دادن پاهاي يكديگر به تيزي چوب كرسي يا كشيدن ملحفه به سمت خود،
يكي گرمش مي شد و ديگري سردش و هر كس به شكلي گرماي كرسي را تنظيم مي كرد،
ناخنك زدن به برنج و غذاي مانده از نهار و يا شام زير كرسي يادش به خير،
مادر كه با همه خستگي اش مي بايست آتش كرسي را از زغال تهيه و آماده مي كرد،
يادش بخير مادرمان كه هميشه آخرين نفري بود كه براي استراحت شبانه به زير كرسي مي آمد و جايش هم هميشه دم در بود تا .....
آري يادش بخير، اما شاید ما از آن دسته افرادی باشیم که با وجود استفاده از کرسی، هیچوقت از چگونگی برپاکردن و وسایل مورد نیاز آن اطلاعی نداشته باشیم. پس بد نیست با نگاهی به کتاب تهران قدیم به قلم زنده یاد جعفر شهری و همچنين نيمه نگاهي به گفته هاي مردان و زنان ديروز روستايمان، از چند و چون آن باخبر شویم.
کرسی چگونه وسیله ای بود؟
کرسی وسيله اي است که برای گرم شدن در زمستان درخانهها استفاده میشود. کرسی از چهار پایه ای (میزی) از چوب به اندازه ۱x۱ متر و بیشتر و گاهی مستطیل تشکیل شده بود که حدود سه وجب بلندی داشته، روی آن را با لحافی بزرگ در اندازه های ۴x۴ یا ۷x۷ متر و گاهی بیشتر یا کمتر می پوشاندند. سپس روی لحاف را با جاجیم، ترمه و یا چادر شب سفید تزئین کرده و به تناسب بزرگی و کوچکی کرسی، مجمعه ای مسی برای قرار دادن چراغ، سماور و ظروف خوراکی ها روی آن قرار می دادند. اطراف کرسی را تشک، زيرانداز و پتو گذاشته و با تكيه بر پشتي يا بالشتي بر روي آن می نشستند.
معمولا" در خانه های طبقه متوسط و اعیان، دو کرسی موجود بود، یکی برای اهل خانه در اتاقی دیگر و یکی در اتاق پذیرایی برای مهمانان قرار داده می شد. تشک پای کرسی معمولا" کوتاهتر اما پهن تر از تشک معمولی بود به طوری که با قرار گرفتن در چهار طرف کرسی، لبه ها روی هم نیافتاده و ناهموار و ناراحت نباشد. گذاشتن کرسی در روز و ساعتی سعد (ساعت خش) انجام می شد و بزرگ خانواده باید در آن شب با پاکتی شیرینی وارد خانه می شد.
كرسي ها نيز خود دو گونه بوده اند:
1_ پايه دار
2_ بي پايه يا رو زميني
1_ پايه دار:
اين نوع كرسي ها چهار پايه 20 تا 25 سانتي داشت و هنگامي كه چاله كرسي(كرسي چال) ساخته مي شد اين چهار پايه در چهار گوش چاله كرسي كه به نوعي آتشدان نيز بوده است قرار مي گرفت.
خوبي اين كرسي ها اين بود كه كف كرسي با سطح زمين همتراز و همسطح مي شد از اين جهت وقتي زير كرسي مي رفتند ديگر پاهاي شان را چوب كرسي آزار نمي داد و به راحتي مي توانستند پاهاي شان را دراز كنند.
2_ بي پايه يا رو زميني:
با گذشت زمان و با آمدن كرسي هاي برقي اِلِمِنتي و حذف سوخت زغال براي گرم كردن كرسي، آرام آرام چاله كرسي بلا استفاده شد و با حذف چاله كرسي پايه هاي كرسي حذف شد و كف كرسي هاي چوبي همانند سطح روي آن با تخته پوشانده شدند و از حالت چهارخانه و مشبكي خارج شدند. هرچند خيلي ها بخاري برقي المنتي را در داخل چاله كرسي مي گذاشتند تا خطر برخورد پاها به آن كمتر شود.
اما عيب بزرگ اين كرسي ها آزار ديدن پاي استفاده كنندگان آن بود. برخورد پا به لبه هاي چوبي كف كرسي چندان خوشايند مردم نبود. بعضي ها زيرانداز يا تشك نسبتا" قطورتري را در چهار طرف كرسي كه اهالي به آن چشمه مي گفتند مي گذاشتند تا برخورد پا به لبه هاي چوبي كرسي كمتر آزارشان دهد.
در روستاي ايمن آباد و كروكلا كرسي توسط استاد نعمت حسيني ساخته مي شد. البته استاد علي نيز كه اهل ييلاقات آمل بود و مردم مي گفتند كوهي است، كار نجاري و ساخت كرسي در روستا را ايشان نيز انجام مي دادند.
مرحوم استاد نعمت حسینی(ره)، نجّار روستا
از طرفي لحاف كرسي (كِرسي دِعاج) را نيز عزيزاني چون استاد عبداله اصغرنيا، استاد حسن كياني و استاد مصيّب كياني مي دوختند. استاد رشيد كياني كه برادر استاد حسن بود خياط روستاي ايمن آباد و كروكلا به شمار مي رفت و لحاف كرسي نمي دوخت.
مرحوم استاد رشيد کیانی(ره)، خیاط روستا
مرحوم استاد مصيّب كياني(ره)، لحاف دوز روستا
آتش كرسي:
در زیر این میز و تشکیلاتی که وصفش گفته شد، یک منقل قرار می گرفت که حرارت مطبوع زیر کرسی را تامین می کرد و آماده کردن آن، روشی مخصوص به خود داشت.
ابتدا ته و درزهای منقلی را با گچ خیس کرده کاملا" می پوشاندند. سپس داخل آنرا خاکستر الک کرده می ریختند و وسط خاکسترها را گود کرده، خاکه ذغال ریخته، آتش ذغال می گذاشتند و باد می زدند تا آتش ذغال به خاکه ذغال ها برسد. سپس به آهستگی و ملایمت روی آنرا با کفگیر خاکستر داده، خاکسترهای دور منقل را به دور خاکه ها و آتش رو برگردانده، فشرده و صاف می کردند. سپس منقل را برای از بین رفتن بوی ذغال مدتی در فضای آزاد باقی گذاشته و سپس زیر کرسی می گذاشتند. اين منقل ها در شهر رايج بود آنهم نزد خانواده هاي متوسط.
هر چند ساعت یکبار یک لایه از خاکستر روی آنرا پس زده، آتشش را تند می کردند. این روش آتش کردن مخصوص اولین منقلی بود که زیر کرسی قرار داده می شد، از اینجا به بعد، هربار منقل را "خاکه رو خاکه" می کردند، به این ترتیب که آتش باقیمانده ته منقل را با خاک انداز برداشته، خاکه تازه در منقل ریخته، آتش را مجددا رویش می ریختند و خاکستر می دادند. یک مایه آتش دیگر، گلوله بود که از خاکه ذغال تهیه می شد. به این ترتیب که در تابستان، خاکه ذغال ها را در طشت آبی می ریختند، شنهای آن که ته نشین می شد، ذغالهای روی آب مانده را جمع می کردند و با دست به شکل گلوله هایی سفت و فشرده مانند کوفته برنجی درآورده و در آفتاب خشک می کردند. دو سه تا از این گلوله ها را در اولین آتش در ته منقل گذاشته، رویش را خاکه و آتش می دادند و باقی مراحل به شکل مذکور اجرا می شد.
اما همه خانواده ها قدرت تهيه و خريد منقل را نداشتند، به ويژه در روستاها از جمله روستاي ايمن آباد و كروكلا چاله اي براي كرسي حفر مي كردند به اندازه چهارپايه كرسي، تا كرسي از چهار پايه، داخل آن قرار گيرد و به عمق ۲۵ سانتي متر نسبت به كف اتاق حفر مي شد و وسط آنرا به عمق ۳۰ سانتي متر دايره وار مي كندند تا به عنوان آتشدان، زغالهاي گُر گرفته در آن ريخته شود. دور اين چاله را با گچ و يا گِل صاف می کردند و آتشي كه از قبل آماده مي كردند در آن مي ريختند. كار ساختن چاله كرسي كه اهالي به آن كرسي چال مي گفتند توسط بنّا انجام مي شد. از جمله بنّاهاي روستايمان مي توان از استاد غلامرضا لاسمی ایمنی نام برد كه اين كار را ايشان انجام مي داد. از طرفي شخصي به نام كربلايي داداش درزي معروف به كبداش درزي نيز، كه اهل روستايي ديگر بود در روستا به اين كار اهتمام مي ورزيد.
مرحوم استاد غلامرضا لاسمی(ره)، بنّای روستا
با فرا رسيدن فصل گرما از اواسط بهار كرسي ها جمع مي شد اما بعضي ها براي زدودنِ دردِ استخوانِ پاهايشان از كار شاليزاري و كشاورزي كه در فصل بهار آغاز مي شد، ديرتر اقدام به برداشتن كرسي مي كردند.
چاله كرسي همواره برجاي بود و با ميز پاكوتاهي كه از چوب ساخته مي شد با برداشتن كرسي بر روي چاله قرار مي گرفت و با گذاشتن فرش روي آن، كف اتاق هم سطح مي شد و پستي و بلندي به چشم نمي آمد.
ناگفته نماند گاهي اوقات دعوايي هم از سوي خانواده بر سر زمان نصب و برداشتن كرسي صورت مي گرفت كه جاي خود دارد.
نقاشی قهوه خانه ای شب یلدا، اثر مرحوم محمد حمیدی
تهيه زغال:
کوره های ذغال سازی در جنگل های مازندران قرار داشت که شاخ و برگها و تنه درختان پوسیده جنگلی را در آنها سوزانده، خفه نموده و ذغال می کردند. ذغال فروش ها، قطعات درشت آنرا به نام ذغال، نیمه درشت را به نام " مویزه " و نرمترها را به نام خاکه می فروختند. معمولا دو نوع ذغال در ذغال فروشی ها موجود بود، یکی همین ذغال جنگلی که نوع مرغوب، پر مغز و با دوام بود و قیمتی گرانتر داشت و نوعی که ذغال "باغی" نام داشت و از درختان باغ های اطراف شهر مانند درختان میوه، بید، تبریزی و زبان گنجشک تهیه می شد و پوک و بی دوام بود و ارزانتر عرضه می شد. ذغال فروشهای متقلب، این ذغال را با نوع مرغوب مخلوط کرده و با قیمت گرانتر به خانه دار های بی اطلاع می فروختند.
در روستايمان ايمن آباد و كروكلا زغال را بيشتر مردم، خودشان تهيه مي كردند. بعضي ها خود به سراغ تهيه چوب از جنگل مي رفتند و بخاطر فاصله زياد از جنگل و یا به مرور زمان که جنگل ها تبدیل به شالیزار می شدند، تهیه چوب از چوب فروشي(هیمه رُوش) كه درختان قطع شده جنگل را بر پشت اسب بار ميزد و به روستا مي آورد مي خريدند.
از جمله افرادي كه زغال را از روستاي وُسطي كلاي آمل بار اسب زده و به روستا مي آورد، كربلايي سيد عبداله حسيني فرزند سيدبابا بود. ايشان به همراه تعدادي ديگر از اهالي، زغال را از آن روستا كه در آن سال ها فقط در آنجا پخت زغال صورت مي گرفت، به روستا مي آوردند.
كربلايي عبداله حسيني ايمني
اما برای تهیه زغال علاوه بر چوب، مردم روستایمان از شلتوک برنج (که در گویش محلی اوج مي گویند) برای خفه کردن یا نرسیدن اکسیژن به چوب های سوخته شده استفاده می کردند. شلتوك برنج را از كارخانه شاليكوبي آنزمان سالهاي 1345 تا 1365 تهيه كرده و با کیسه های نایلونی صد کیلویی پر می کردند و با استفاده از فرغون (دستچرخ) و تیلر به خانه می آوردند تا در حیاط خانه، کار تهیه و پخت زغال را انجام دهند. البته قشر ضعيف روستا اين كيسه شلتوك ها را كه آنزمان رايگان بود و هر كسي مي توانست هر اندازه كه دلش مي خواهد بردارد و ببرد، بر دوش خود مي نهادند و در چند نوبت اين كار انجام مي شد.
در ادامه چاله ای مربعی به مساحت ۹ و یا ۱۲ متر مربع به عمق نیم متر حفر می کردند و با ریختن یک لایه شلتوک هیزم ها را به صورت منظم و لایه لایه در آن می چیدند. چینش هیزم ها بسیار مهم بود تا از شلتوک کمتری استفاده شود. با آتش زدن هیزم ها و پس از مدت زمانی کوتاه که شعله های بلند شده فروکش می کردند شلتوک را بر روی هیزم ها ریخته و پس از گذشت یک تا دو روز که آرام آرام شلتوک برنج، سوخته و سیاه رنگ می شد با ریختن آب روی آن به جمع آوری زغال می پرداختند.
در این کار، تمامی اعضای خانواده حتی کودکان می بایست همکاری می کردند.
زغال ها با بسته بندی در کیسه های نایلونی صد کیلویی، در انباری ها یا پشت بام ها نگهداری می شد.
كار تهيه زغال در اواخر تابستان یا اوایل پاییز انجام مي شد یعنی پس از برداشت برنج از شالیزارها، تا در فصل سرما مشكلي نداشته باشند.
با گذشت زمان که برق به روستا آمد، اجاق ها و منقل های برقی که ما روستائیان به آن کِرسی برقی می گفتیم وارد روستا شد و تهیه زغال ها به باد فراموشی سپرده شد. به همین دلیل کم کم پای اجاق ها و منقل های برقی که از جنس آجر نسوز بود و با چند اِلِمِنت (مانند بخاری برقی) کار می کرد، به خانه ها باز شد و جای منقل های ذغالی را گرفت.
این منقل های برقی که در ابتدا بدون حفاظ بودند، کم کم و شاید در اثر اتفاقات ناگوار متعدد، با شبکه ای توری که روی بخش التهابی آن را با فاصله ای مناسب می پوشاند، مجهز شدند.
حسن بزرگ منقل های برقی این بود که بر خلاف آتش ذغال، قربانی نداشت. چرا که دود آتش ذغال موجب خفگی چه بسیار کودکان و افرادی می شد که سر به زیر لحاف کرسی کرده بر اثر دود آتش ذغال کرسی، مسموم شده و افراد خانواده جانشان را از دست مي دادند.
پس از منقل های برقی، بخاری برقی و بخاری نفتی و گازی جزو لوازم اصلی خانه هاي روستايمان ايمن آباد و كروكلا شد.
این وسایل جای کمتری اشغال می کردند و با گرم کردن تمام فضای خانه، زندگی را برای اهل منزل بسیار آسانتر می کرد و به این ترتیب کرسی با تمام لذتی که داشت، کم کم برچیده شد. لحاف های بزرگ آن به لحاف هایی کوچکتر تقسیم شد و چهارپایه یا میز کرسی هم به استفاده دیگری رسید یا فروخته شد و خلاصه آثار وجود کرسی از خانه ها رخت بربست.
امروز برای تعداد بيشتري از اهالي روستا، کرسی هاي زغالي و برقي تنها به خاطره ای شیرین تبدیل شده است و حتی بسیاری از ما همه ساله برنامه ريزي مي كنيم که یک کرسی برپا کنیم و بالاخره هم نمی شود.
اما همواره كساني هستند از جمله پيران و ميانسالان روستا كه همچنان كرسي ها را در كنار بخاري گازي برپا مي كنند و لذت دور هم نشستن ها و چهره به چهره ي هم نگريستن ها و از درد و غم هم باخبر شدن ها را زير گرماي مثال زدني آن ارزاني خود و خانواده مي كنند.
شنيدن داستانهاي قديمي روستا و سرگزشت پدربزرگ و مادربزرگ و حتي پدر و مادر در زمان هاي نه چندان دور، لذتي دارد كه هيچگاه تلويزيون و هيچ رسانه اي ديگر به افراد بويژه بچه ها ارزاني نمي كند.
منتظر تکمیل اطلاعات و ارسال عكس و خاطرات زيباي شما از كرسي هستيم.
تهیه و تنظیم: عسکری امینی ایمن آبادی
با سپاس فراوان از حسن جان كريمي ايمني برادر جانباز و بنّاي پيشكسوت روستا
{jcomments on}
14آبان چرا روز مازندران نامیده شد؟
مازندران14 آبان به عنوان روزی برای شناساندن زبان، لباس و آداب و رسوم این استان و نیز رونق صنعت گردشکری فرهنگی باشد.
در دوران کنونی صنایع و بسیاری از منابع فسیلی دیگر جوابگوی اقتصاد بیمار جامعهمان نمیشود و حال برای افزایش رونق اقتصادی باید به دنبال راهکارهای دیگری همچون اقتصاد و صنعت فرهنگی باشیم و از این طریق نیز بتوانیم فرهنگ و آداب و رسوم خود را به جهانیان بشناسانیم و نیز از این طریق آداب و رسوم و فرهنگ ملی خود را نیز میتواند به دیگران معرفی کند.
روز ۱۴ آبان نیز به عنوان روز ملی مازندران میتواند آغازی برای مردم این استان باشد تا از این طریق بتوانند خود را از نظر فرهنگی و هنری به اثبات برسانند.
سیروس مهدوی محقق تاریخ و فرهنگ عامه استان مازندران، درباره روز ۱۴ آبان و روز مازندران، اظهار کرد: برای تعیین روزی ملی در استان مازندران، چهار نفر عازم تهران شدیم تا بتوانیم برای شناساندن فرهنگ و آداب و رسوم و فرهنگ در میان مردم نیازمند روزی ملی در استان مازندران بود.
مهدوی با بیان اینکه مازندران در روز ملی خود میتواند استقلال خود را حفظ کند، افزود: طی بررسیهای انجام شده در گذشته در روز ۲۵ ماه مبارک رمضان در سال ۲۵۰ هجری قمری که معادل ۱۴ آبان ماه روزی بود که نخستین حکومت مستقل علویان در جهان اسلام در استان مازندران انتخاب شد که جنبه جهانی داشت.
وی درباره جنبه جهانی حکومت علویان در ۲۵ رمضان سال ۲۵۰ هجری قمری، گفت: مازندران خودش به طور مستقل توانست راه درست اسلام را در روز ۱۴ آبان انتخاب کند که به مناسبت این روز این استان به خود میبالد که توانسته شخصت واقعی خود را بدست آورد و مهر ولایت را در این روز انتخاب کرد.
این محقق یادآور شد: روز ۱۴ آبان تمامی رگهای فرهنگ و آداب و رسوم و سنتهای مازندرانی به شاهرگ علوی میپیوندد و پیکرهمان را شکل میدهد و میتواند چهره واقعی خود را پیدا کنیم.
حسین اسلامی ساروی محقق تاریخ مازندران و رئیس پژوهشکده ساری شناسی، درباره چگونگی انتخاب روز ملی مازندران در روز 14 آبان، گفت: با ابلاغ از فرهنگ و ارشاد تهران باید هر استانی یک روز ملی را تعیین میکرد تا بتواند در این روز در سال خود را به دیگران بهتر عرضه کند و در طی ده سال گذشته با دعوت شورای فرهنگ عمومی کشور در فرهنگ ارشاد به همراه اساتیدی همچون استاد سیروس مهدوی، فریده یوسفی، نصرالله هومن گرد هم آمدیم تا روزی را به عنوان روز ملی برای شناسایی استان مازندران به دیگران معرفی میکردیم.
اسلامی افزود: در روز ملی باید زبان، لباس، فرهنگ، باورها، غم و شادی خود را مطرح کنیم.
وی یادآور شد: طی بررسیهای انجام شده مشخص شد که در گذشته ایران اجازه داد که اعراب بنی امیه کل ایران را فتح کنند و همچنین مغولان به ایران حمله کردند و تیمور و در جنگ با روسیه شکست خورده و معاهده ترکمنچای رخ داد.
این محقق تاریخ مازندران، خاطرنشان کرد: در هزار و 200 سال گذشته در 250 هجری قمری ملت ایران تصمیم گرفت که حاکم و باور دیدنیش را خود انتخاب کند از این رو به حرمت نام امام علی و پیش از به وجود آمدن تشییع 12 امامی چون امام زمان در سال 256 به دنیا آمد بنابراین در سال 250 هجری قمری از حسن بن زید علوی دعوت شد که به مازندران بیاید به این دلیل که مازندرانیها شیعه هستند و به امام علی ارادت داریم و اسلام را از دیدگاه امام علی میخواستیم.
وی افزود: با تطبیق میان هجری قمری به شمسی روز 14 آبان حسن بن زید به مازندران آمد بنابراین این روز را بهانهای برای نشان دادن بهتر مازندران به ایران قرار دادیم.
اسلامی تأکید کرد: در طی برگزاری روز 14 آبان در طول یک هفته به جای آن که گردشگر زبالهریز داشته باشیم در این زمان میتوانیم زبان، لباس و آداب و رسوم خود را و آئینها، جنگل و کوه و تکیه و مسجد و حمام تاریخی خود را و آب انبار و خانههای قدیمی خود را و برجهای آرامگاهی و در نهایت تمامی مازندران را به جای گردشگر لب دریایی زبالهریز داشته باشیم گردشگر فرهنگی را جذب کنیم و با ساخت کتابخانه و ورزشگاه و هتلها و اقامتگاههای معتبر، اقتصاد فرهنگی مازندران را رونق دهیم.
وی افزود: نباید صنعت مازندران به صنعتی سیمانی و پالایشگاه و نفت و پزشکی تبدیل شود چراکه مازندران کشاورزی و دامپروری نیز دارد و نیز از صنایع دستی غنی برخوردار است که باید این استان را به صنعت گردشگری فرهنگی سوق داد.
رئیس پژوهشکده ساری شناسی، گفت: برای رسیدن به صنعت گردشگری فرهنگی در استان مازندران یک هفته را تا 14 آبان برای معرفی این استان قرار دهیم و باید میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان مازندران بیشتر در این زمینه حمایت کند در حالی که هیچ اقدامی انجام نمیشود اما شهرداری ساری در این زمینه اقدامات موثر و قابل قبولی را ارائه داده که باید تمامی مسئولان نیز در این راستا قدمهای موثر بردارند.
منبع: ایسنا
تیر ماه سیزده شو
برخی صاحب نظران، تیرما سیزده را همان تیرگان می دانند. این جشن تا چند دهة پیش در شهر و روستاهای مازندران پاس داشته میشد، اما اکنون بخش کوچکی از آن باقیمانده که بیش تر مربوط به خوردنیهاست و نمایشهای آیینی آن حتی در نقاط کوهستانی نیز اجرا نمیشود.
جشـنها و آئیـنهای مـردم مازندران بسیار است مانند بیست و شش نوروز ما، جشن خرمن، آئینهای مربوط به تولد، عروسی، شب برات، یلداشو و... این جشنها متنوع و گسترده است. تیر ماه سیزده شو یکی از مهمترین و گستردهترین جشنهای مازندرانیان محسوب میشود.
تیرماه سیزده / شب سیزده / تیرماه سیزّه شو (جشن تیرگان) یکی از جشن های به جا مانده از دوران ایران باستان است که در روز سیزدهم تیر ماه (معادل 12 آبان ماه شمسی) برگزار میشد. تاریخنویسان این جشن را به حماسة آرش کمانگیر نسبت دادهاند، اسطورهشناسان هم آن را به طلوع ستاره تیشتر(tištar) پهلوی، تیر یا تیشتریه (tištarya) در اوستا مرتبط دانستهاند. خلاصهای از این دو دیدگاه را میآوریم:
نگاه تاریخنویسان
مهمترین دانشمند تاریخدانی که از جشن تیرگان یاد کرد، ابوریحان بیرونی است. سایر نویسندگان از اشارهها و نوشتههای او بهره بردهاند. ابوریحان در «التفهیم» و «آثارالباقیه» -که منابع اصلی محققان دربارة تیرگان به شمار میرود- از این جشن تعریفی حماسی و تاریخی به دست میدهد و بر این باور است که پرتاب تیر به وسیلة آرش و تعیین مرز ایران و توران، علت پایگیری این جشن است.
خلاصة داستان آرش به این شرح است: سپاه ایران در یکی از نبردهای خود با سپاه افراسیاب تورانی در تبرستان به محاصره دشمن درآمد. چون این محاصره فرسایشی و طولانی شد، دو طرف پذیرفتند پرتاب تیری از سوی پهلوانی ایرانی مشخصکنندة مرز ایران و توران شود. ایرانیها آرش را برای این کار بزرگ برگزیدند و با پرتاب تیر او (که مسافتی طولانی را از تبرستان تا کنارههای رود جیحون در ماوراءالنهر پیمود) افراسیاب ناگزیر ایران را ترک کرد(بیرونی، 1377: 249؛ بیرونی، 1357: 25؛ به نقل از روحالامینی، 1376: 100).
البته غیر از این روایت، یعنی پرتاب تیر آرش و پا گرفتن جشن تیرگان، ابوریحان روایت دیگری را نیز بیان کرده است و بر این باور است که «هوشنگ» (پادشاه پیشدادی) «هوقدیه» را در تیرماه مرسوم کرد که معنای آن «حفظ دنیا و حراست است و فرمانروایی در آن». برادرش (ویگرد) نیز «دهقنه» را در ماه تیر را رسم کرد که معنای آن «عمارت دنیا و زراعت و قسمت آن است»(پوركريم، 1355: 80)
نگاه اسطورهشناسان
در اوستا تیشتر رقیب دیو خشکی است. فرشتة نگهبان باران، زمین خشک را آبیاری و کشتزارها را سیراب میکند. تیر یا تیشتر (عطارد) ایزد نگهبان باران و فرشتة رزق و روزی است و روز سیزدهم از ماه تیر به مناسبت ستایش دو ایزد عمدة آب (تیر و ناهید) جشن برپا میکردند و آن را رسمی کهن از عهد کیخسرو میدانستند.
تیرماه سیزده شو در مازندران
یکی از آئینهای برگرفته از جشن بزرگ تیرگان، همین تیرما سیزده شو است که عناصر مشترک زیادی با جشن تیرگان دارد و برخی صاحبنظران، تیرما سیزده را همان تیرگان میدانند. این جشن تا چند دهة پیش در شهر و روستاهای مازندران پاس داشته میشد، اما اکنون بخش کوچکی از آن باقیمانده که بیشتر مربوط به خوردنیهاست و نمایشهای آیینی آن حتی در نقاط کوهستانی نیز اجرا نمیشود.
در اینجا به رسمها، آداب، آئینها و باورها و اعتقادات مردم مازندران در این جشن اشاره میکنیم:
مقدمات
یک روز مانده به شب تیرما سیزده، افرادی که پسران شان دختری را نامزد کرده بودند، به فکر سیزدهی میافتند (سیزدهی هدیهای است که به بهانة تیرما سیزده شو از طرف خانوادة داماد برای عروس فرستاده ميشد، شامل سیب، به، انار، سنجد، انگور، پرتقال، فندق، گردو، بادام، پسته، نخود، کشمش، انجیر، خرما، قند و چای، سقز، باقالای پخته و... به اضافة شلوار (تنبان) و یک جفت کفش یا گالش، کلوش kaluš یا گلوش galouš ). مردم میانکوه دو هزار تنکابن باور دارند در این شب باید غیر از آب و نمک، سیزده چیز دیگر بخورند و تا پاسی از شب هم بیدار باشند(خلعتبري، 1387: 135). کشاورزان منطقه هم بر این باورند که کار کشاورزی باید تا شب تیرما سیزده به پایان برسد و در شب سیزده کار ناتمام باقی نماند.
شب سیزده، مادربزرگها به نوههای شلوغ و بازیگوش خود میگویند: امشب شیطانی و داد و بیداد نکنید. بچهها میگویند: چرا؟ مادربزرگ میگوید: امشب تیرما سیزده شو است و پلنگ پیر از جنگل میآید، در محل و کنار رودخانهها گوشداری میکند، هر کس شیطانی (شیطونی) و یا گریه کند، او را میبرد و در جنگل میخورد. بچهها هم ساکت و بیصدا مینشستند و مشغول خوردن سیزدهی میشدند(همان).
در مناطقی نیز شامگاه سیزده تیرماه مشعل یا سوچو (suchu) روشن میکردند و به استقبال این شب میرفتند. به بهانة این شب از طرف خانوادة داماد، یک روز قبل از تیرما سیزده، علاوه بر سور و سات مرسوم شب، یک قواره پارچه هم برای تازه عروس میفرستادند. مردم سوادکوه بر این باورند که در شب سیزده یک لحظه همة آبهای جهان راکد میشود و اگر کسی بتواند آن لحظه را درک کند، هر چیزي كه در آب بیندازد، طلا خواهد شد. مردم بر این باورند که این شب، تنها شبي است که اسب چشمهایش را میبندد و به اصطلاح میخوابد(يوسفي، 1380: 59).
لال شیش (lăl.šiš ) / لال شوش ( lăl.šuš )
مهمترین آئین تیرما سیزه شو، اجرای رسم «لالِ شیش» است که به همین بهانه، این جشن را لاللالیشو ( lăl.lăli.šu) هم مینامند. (شیش به معنای چوب نازک است و لال هم کسی است که در شب تیرما سیزده بدون این که حرفی بزند به خانههای مردم میرود و با همان ترکهها آرام بر تن آنان میزند. برخی باور دارند این ترکهها نماد تیر آرش است و تیرما سیزده درواقع جشن آرش است.)
در روز دوازدهم تیر (روز پیش از جشن) جوانان و نوجوانان به جنگلهای اطراف محل زندگی میرفتند و ترکههای نازک چوب به طول 200- 50 سانتیمتر را انتخاب میکردند. در آلاشت سوادکوه اغلب از درختی به نام «شنگ» چوب تهیه میکردند که صاف و بي گره بود(پهلوان، 1383: 90).
اجراکنندگان نمایش لال لالی بیشتر پسرها هستند و بهندرت خانمها به عنوان لال انتخاب میشوند. آنها در دستههای مختلف دو تا پنج نفر در حالی که شعر میخوانند، به سوی منازل مردم حرکت میکردند. در تنکابن گروهی صورتهای خود را سیاه میکردند تا کسی آنها را نشناسد و برای این کار از سیاهی و سوختة زیر دیگ استفاده مي کردند و آن را به صورت خود میمالیدند، آنگاه به راه میافتادند. آنها ادای افراد لال را درمیآوردند و حرفی نمیزدند. (خلعتبري، 1387: 136).
گاه فرد لال غروب دوازدهم تیرماه خود را به رودخانهای که آبش سرد بود میانداخت تا از شدت سرما، زبانش بند بیاید و موقع اجرای نمایش قادر به حرف زدن نباشد. لالمار ( lăle.măr) (مادر لال، کسی که همراه لال بود و هدیهها را جمع میکرد) هم موظف بود غروب همان روز ترکههایی از درخت توت (توت شیش tute.šiš یا توت شیشک: tute.šišek ) را تهیه کند(مجيدزاده، 1384: 79).
در برخی مناطق مازندران، لال چهرة خود را سیاه نمیکرد، بلکه صورتش را با پارچه یا کلاهی میپوشاند، در حالی که فقط لب و دهان او مشخص بود. به همراه دو دستیارش شیشدار( šiš.dăr حملکنندة ترکههای چوب) و کیسهدار(حملکنندة هدایای مردم که آنها را در کیسهای میریخت و با خود حمل میکرد) به خانههای مردم میرفت.
در شب سیزده، مردم منتظر لال و گروهش بودند، آنها پیامآوران تندرستی و سعادت و دورکنندة بلاها و رنجهایند.
لال بدون سلام وارد حیاط منزل و اتاق میشود، سخن نمیگوید و حتی لبخند هم نمیزند. او جدی و پرشور است و گدایی نیز نمیکند. مردم بابت اجرای مراسم به او مزد و پاداش میدهند. لال مأموریت دارد همة داشتهها و جانداران و بیجانها را با «شیش» بنوازد.
در تنکابن «شیشها» را از درخت «شمشاد» یا «به» انتخاب میکردند. مردم چون میدانستند در شب تیرماسیزده، لال شوشزنان میآید، از خانه بیرون میرفتند. گروه ابتدا به خانههایی میرفتند که «سیزدهای» گرفته بودند و میوه و خوردنی زیادی داشتند. دختران و پسران دمبخت نیز لحظهشماری میکردند تا لال بیاید. چون باور آن بود که در این شب با زدن شوش، بختشان باز خواهد شد(خلعتبري، 1387: 136).
لال و گروهش به خانة تکتک اهالی میرفتند. صاحبخانه و اعضای خانواده نیت کرده، لال هم از لای دریچه آنها را آرام میزد. همه علاقه داشتند از لال ضربهای دریافت کنند و آن ضربه را به فال نیک میگرفتند و خوشيمن میدانستند و باور داشتند كه به نیت و آرزوی خود میرسند. لال حتی بر درخت بیبار، زن سترون و بر پشت حیوانات خانگی هم میزد تا درخت بارده و زن باردار شود و حیوان طعمة دیو و دد نشود.
گاه بزرگ خانواده، به ظاهر تبری در دست میگیرد یا با صدای بلند تهدید میکند که این درخت را باید قطع کرد، چون بار نمیآورد و آنگاه لال به درخت ضربهای میزد و کسی وساطت میکرد که ریشهاش را نزن، حتماً سال دیگر ميوه ميدهد. همین رفتار را برای زن سترون یا دختر دمبخت انجام میدادند و او را تهدید میکردند که اگر تا سال آینده باردار نشود یا شوهر نکند از منزل بیرونش میکنند، در ادامه وساطت میکردند که او حتماً آن سال باردار شود یا به خانة بخت برود.
در تنکابن اگر محصول درخت گردویی سیاه و خراب میشد یا اصلاً گردو نمیداد، فردی تبر کُندی را -که به آن «لال توآر lăl.tuăr» میگفتند - به دست میگرفت و وانمود میکرد قصد انداختن درخت را دارد. این هنگام دیگران واسطه میشدند تا آن درخت را قطع نکند و میگفتند که آن درخت چند سال دیگر گردو خواهد داد. دانای علمی باور دارد که این قضیه در ماجرای اصابت تیر آرش بر درخت گردو ریشه دارد، چرا که ابوریحان هم نوشته است كه آن تیر پس از پرتاب به درخت گردوی بزرگی خورد(داناي علمي، 1389: 263).
لال ترکة خود را به بیماران هم میزد تا شفا یابند؛ از جمله کسی که تب نوبه (تب نوبه به اینگونه بود که فرد، دو شب، تب میکرد و یک شب تب نداشت)دو و یکی تو:do.o.yeki.to داشت، از لال چوب میخورد تا به زودی حالش خوب شود.
صاحبخانهها متناسب با موقعیت اقتصادیشان مقداری پول، برنج، نیشکر، عسل، شیرینی کنجدی، شیرینی برنجی، جوراب پشمی و مانند اینها را درون کیسهی لالمار مینهادند. در بعضی از خانههايي که تازه عروس بود، اگر جوراب به خانة آنها انداخته میشد، عروس و داماد به فراخور حال خود هدیهای در آن جوراب قرار میدادند که عموماً عروس، دستمال تازه دوخته و مانند آن درون کیسه میگذاشت(همان: 262).
در برخی نقاط، صاحبخانه انعام گروه را در بقچهای میپیچد و از دریچه بیرون میفرستاد، لال هم با صدای بلند اَ- اَ- اَ- اَ و با زبان بیزبانی از صاحبخانه قدردانی میکرد(خلعتبري، 1387: 136). گاهی صاحبخانه وسیلهای را درون جوراب یا کیسه قرار میداد، مثلاً کدوی پخته یا چیزهایی از این دست که باعث خنده میشد.
مراسم شیش زنی تا پاسی از شب ادامه داشت. برای این که نحوست سیزده دامنگیر نشود، لال همچنان بیصدا کارش را ادامه میداد و به هیچ وجه سخن نميگفت. در پایان هم، گروه به خانة یکی از اعضا میرفتند و آنچه را جمعآوری کرده بودند، میان خود قسمت میکردند. بعد سر و صورت خود را میشستند و تلاش میکردند کسی متوجه نشود چه کسانی لال بودند، چرا که باور بر این است، اگر این راز آشکار شود، حاجتها برآورده نمیشود.
صاحبخانهها ترکه و شیش را زیر سقف خانه (چاچ: čăč ) قرار میدادند، تا سیزدهِ سالِ بعد از آن مراقبت میکردند. اعتقاد بر این بود با بودن ترکهها، برکت بام و منزل زیاد ميشود، انبار صاحبخانه از دستبرد دزد و رخنة جانداران موذی در امان میماند.
بعضی افراد شوخطبع خانواده برای آزمون مقاومت لال (که با پارچهای دهانش را بسته بود) بذلهگویی میکردند تا لال بخندد یا سخن بگوید. اگر موفق به شکستن سکوت لال میشدند، آنوقت او را از هدیة آن خانه محروم میکردند، اما کمتر کسی موفق به شکستن سکوت و مقاومت لال میشد.
لالِمار هنگام رفتن به منزل اهالی میخواند:
- لال بمو، لال بمو
- پار بورده، امسال بمو
- اسپه اسب سوار بمو، پیسّه گنده خار بمو.
لال آمد، لال آمد. پارسال رفت، امسال آمد. سوار بر اسب سپيد آمد، پیسهگندهخور آمد (پیسّهگنده یا پیسّه گندله: خوراکی است مرکب از آرد، برنج، پودر مغز گردو، شکر یا عسل یا نیشکر یا شیرة خرمالوی جنگلی ).
به این ترتیب بچهها و نوجوانان هر منطقه با خواندن این آوازها و ترانهها، آمدن جشن تیرما سیزده را مژده میدادند، چند نمونة دیگر از ترانههای تیرما سیزدهشو:
نمونه اول
- لال انه لال انه/ پار بورده امسال انه.
- کره اسب سوار انه/ آبی پَشِلوار انه
- جمه قلمکار انه/ هر سالی یک بار انه
- نشکیه لال پاشنه/ اما نوّیم شرمنه
لال میآید لال میآید، پارسال رفت امسال میآید. سوار بر کره اسبی میآید، با شلوار پشمی آبی میآید. با جامهای قلمکار میآید، سالی یک بار میآید. پاشنة پای لال نشکند، و ما شرمنده نشویم(مجيدزاده، 1384: 80)
نمونه دوم
- لال انه لال انه/ سالی اتا وار انه
- پار بورده امسال انه/ کهو پشلوار انه
- سرخانِ سوار انه/ لال چک گلی نَوّه
- امه خجالتی نوّه
لال میآید، سالی یک بار میآید. پارسال رفت امسال میآید، با شلوار کبود (آبی) میآید. سوار بر اسب سفید میآید، پای لال نشکند. باعث شرمندگی ما نشود(پوركريم، 1355: 82).
نمونه سوم
- سیزده تیرما بابو میا
- سرقلیون تنباکو میا
- اسبش و با یابو میا
تیر ماه سیزده بابابزرگ میآید، با تنباکو و قلیان میآید، با اسب و یابویش میآید(علمداري، 1379: 39).
نمونه چهارم
- لال بامو، لال بامو/ لالِ کالِ بال بامو
- پارسال بارده امسال بامو/ عِیدِ همه سال بامو
- عمر زمبه پر بال / زن ره زمبه پسر مار
- اسبِ زمبه کار مار / گو ره زمبه گوک مار
- بوو همه ساله یک بار/ لال بامو، لال بامو
- اسب پشلوال بامو/ ونه په لال مار بامو
لال آمد، لال آمد، لالِ بدون دست آمد. پارسال رفت، امسال آمد، عید همه ساله آمد. عمر را ترکه میزنم تا پربار شود، زن را ترکه میزنم تا پسردار شود. اسب را میزنم تا کره بیاورد، گاو را میزنم تا صاحب گوساله شود. هر سال یک بار شود، لال آمد، لال آمد، با شلوار پشمی سفید آمد، به همراهش لال مار آمد(گودرزي، 1388: 23)
نمونه پنجم
- لال انه، لال انه/ پیسّه گنده خوار انه
- سرخان سوار انه/ سالِ اته وار انه
- مه مار برار انه/ چوخا پشلوار انه
- لال چک گلی نوّه/ امه رسوایی نوّه
- تندرستی و دلخشی/ فراوونی، فراوونی
لال میآید لال میآید، او که پیسّهگنده میخورد، آمد. سوار بر اسب سفید میآید، سالی یک بار میآید. برادر مادرم میآید، در حالی که کت و شلوار پشمی بر تن دارد میآید. الهی پای لال نشکنه، و موجب رسوایی ما نشود.(صاحبخانه) تندرستی و دلخوش باشد، فراوانی باشد، فراوانی باشد(يوسفي، 1380: 57).
فالگیری
دیگر رسم تیرماسیزدهشو فالگیری است. صادق کیا مینویسد: «از دیگر رسمهای تیرما سیزدهشو فال گرفتن است (بیشتر از دیوان خواجه) و همچنین فالگوش که آن را به تبری، گوشداری و گوشیاری و گوشاری میخوانند»(كيا، 1327: 249). مهمترین فالهای این شب، فال سنجاق، فال گردو، گوشداری و فال حافظ است:
فال سنجاق / سینجاق فال ( sinjağ.făl )
در برخی مناطق، فال سوزن یا سنجاق میگرفتند. برای این کار سنجاق یا سوزنی را در دامن نیت کننده (بیشتر دختران دمبخت) به شکل کوکزدن فرو میکردند. آنگاه زن یا مردی از اهل خانواده، همسایه و آشنایان نزدیک، چند ترانه و شعر محلی میخواند (آوازی یا دکلمه). در پایان حاضران از مفهوم بیتها داوری میکردند که فال، نیک یا بد آمده است.
گونه دیگر این فال به این ترتیب بود که ابتدا ظرف مسی شیردوشی را پر از آب میکردند. این آب از چشمههای مختلف یا از خانة همسایهها تهیه میشد. حاضران یا اعضای خانواده چیزهایی مثل سنجاق، انگشتر، تسبیح و مانند اینها را درون ظرف میانداختند، آنگاه فردی که اشعاری را از حفظ بود، پای ظرف مینشست، شروع به هم زدن آب داخل ظرف میکرد و شعر میخواند. شعرها معمولاً امیریهای منسوب به امیرپازواری بود. با پایان یافتن هر دو بیتی، چیزی را از داخل ظرف بیرون میآوردند و به صاحب آن میدادند. او شعر را با نیت خود هماهنگ و تفسیر میکرد. در بعضی نقاط مازندران برای درآوردن اشیا از داخل ظرف از دختر نابالغ کمک میگرفتند، اما گاهی نیز این کار را خود خوانندة اشعار اجرا میکرد.
فال حافظ
از دیوان حافظ بیش از کتابهای دیگر برای تفألّ استفاده میشود. حافظ خود در هشت موردی که به فال اشاره کرد، از امیدواری فال نیکو و تشویق به فال زدن سخن گفته است. از جمله:
- به ناامیدی از این در، مرو، بزن فالی/ بود كه قرعة دوست به نام ما افتد
- روز هجران و شب فرقت یار آخر شد/ زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
- خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام/ برنام عمر و دولت احباب میزدم
در تیرما سیزدهشو فالگیر کسی است که کتاب دیوان حافظ را همراه خود آورده، یا ریشسفید و باسواد مجلس است. گیرنده فال برای یکایک حاضران حتی برای طفل داخل گهواره از دیوان حافظ فال میگرفت. اگر تعلق خاطری به تنی چند از غایبان داشت، برای آنها نیز تفأل میزد. در آمل بزرگترین زن خانواده، به نام یکی از افراد خانوادة خود نیّت میکرد و سنجاقی را در دست میگرفت. همان موقع یکی از حاضران، مشغول خواندن شعرهای حافظ میشد. آن زن در حالی که اشعار حافظ خوانده میشد، سنجاق را در دامن خود فرو میکرد و تا هنگامی که خواندن شعر به پایان نميرسید، سنجاق را از دامن خود بیرون نمیآورد. بعد از پایان شعر میگفت که فال متعلق به چه کسی است(روحالاميني، 1369: 40).
گیرنده فال، چشم خود را میبندد و انگشت سبابه خود را لای اوراق دیوان حافظ میگذارد، سپس کتاب را باز میکند و از مطلع شعر شروع به خواندن میکند. اگر شعر باب طبع نیتکننده باشد، برای او خوشی به همراه دارد، در غیر این صورت آن را بدیُمن میدانند. به نوشتة دکتر روحالامینی باور عامیانه بر آن است که در تفأل از دیوان حافظ، باید او را قسم داد تا فال وصفالحال شود. سارویها موقع فال گرفتن اینگونه حافظ را قسم میدادند: «ای حافظ شیرازی یا الله، تو محرم هر رازی یا الله، ای عالم دانایی یا الله، تو راز دل مایی یا الله، تو را به شاخ نباتت یا الله، گذشتههای ما گذشته یا الله، آیندة ما را خوب بنواز یا الله، اگر گذارم افتاد در شیراز، یک بسته شمع بر مزارت روشن کنم». شیرگاهیها هم حافظ را اینگونه قسم میدادند: «ای حافظ شیرازی، بدِ بد را دوراندازی و خوب خوب را بیندازی، تو را به شاخ نبات و مولا علی (ع) قسم میدهم که فال فلانی را خوب بیاوری»(همان: 49).
فال گردو
برای اجرای فال گردو (پکّا: pekkă ) فالگیرنده تعدادی گردو را بین دو کف دستِ بسته میچرخاند و آنها را در زمین پخش میکند. آنگاه نیتکننده یکی از آنها را از زمين بـرداشتـه و چگونگي و كيفيـت مغـز گردو نشاندهندة فال خوب يا بد اوست. گاهي در اين شب، ميزبان براي سرگرم كردن میهمانان چند زنبيل يا چادرشب، پنبه را براي پاك كردن وسط اتاق يـا بـالاي كرسي ميگـذاشت تا حـاضـران پـاک کنـند. پـاک کردن پنبه به این طریق بود که الیاف آن را از داخل «دلهکا:dele.kă » (غنچهی کاملاٌ باز و خشک شده پنبه را دلکا میگویند) و غـوزه (الیاف پنبه را که داخل غنچه است و هنوز کاملاٌ باز نشده، غوزه میگویند) بیـرون میآورند و آن وقـت الیاف را از برگهای خشک و چوبهای کوچک که احیاناً به الیاف چسبیده باشد، پاک میکردند، طوریکه پنبه کاملاً سفید و بدون آشغال شود.
در حالیکه میهمانان مشغول پاککردن پنبه بودند، میزبان از آنها پذیرایی میکرد و برایشان فال میگرفت. برای این کار در ظرفی گردو ميریخت و یک نفر به اسمِ تک تک افراد شروع به شکستن گردو میکرد. اگر گردو مغزدار باشد و پوچ نباشد، فال خوب است و آن فرد سالی پرروزی خواهد داشت. در برخی مناطق استان، هر فرد (درحالیکه چشمانش را بسته بود) یک گردو را از داخل ظرف برمیداشت و میشکست و فال خود را مشخص میکرد.
گوشیاری
گوشیاری، گوشداری، گوشاری یا گوشکشی (فالگوشی) از جمله فالهای تیرماهسیزدهشو بود. زمان غروب آفتاب، زنها و دختران دمبخت به عنوان فالگوش سر گذرگاهها میایستادند و گفتة رهگذران را فال خود میپنداشتند. صمصامالدین علامه مینویسد: «مخصوصاً به این عمل عقیدهمندند. اگر حروف بدی از رهگذر بشنوند، آن را وحی مُنْزَل دانسته و طوری متأسّف میشوند که نمیتوان حدّی برای آن قائل شد»(علامه، 1328: 110).
این رسم در گیلان به شيوۀ دیگر اجرا میشد: «بعد از اجرای آئین تیرماسیزده، بیشتر افراد شرکتکننده در جشن از خانه بیرون میرفتند و ماشه ( măše ) (انبر آتشگیر) را برمیداشتند و به حیاط پشت در خانههای آبادی میرفتند. انبر را میان دو پا میگرفتند و آنگاه، دستها را روی گوش میگذاشتند و نیّت میکردند و سپس دستها را از روی گوش برمیداشتند. اولین حرفی را که از خانهها میشنیدند، نمایندة نیّت آنها بود»(پاينده، 1377: 141).
سرگرمیها و خوردنیها
در شب تیرماسیزده، خانوادهها و خویشاوندان نزدیک با برنامهریزی در خانة بزرگ فامیل جمع میشوند. این گردهمایی با پذیرایی و اجرای سرگرمیهای ویژة این شب همراه است.
سرگرمیها
یکی از سرگرمیهای مردم در این شب، ساز و آواز و شعرخوانی بود. اگر در جمع کسی صدایی خوش داشت یا لَلِهوا زدن میدانست، آواز میخواند و با سازش «حالهای مازندرانی» را اجرا میکرد. امیریخوانی سنّت بسیاری از خانوادهها در این شب بود. در برخی نقاط مازندران با سرودههای امیر پازواری (همانند دیوان حافظ) فال هم میگرفتند. به نوشتة دانای علمی در تنکابن بعد از جمع شدن اعضا، فرزند بزرگ خانواده، فرزند کوچک را بر دوش میگرفت و با برداشتن ظرف مسی سرِ چشمه میرفتند، وقتی به چشمه میرسیدند، برادر بزرگتر شعری را بر وزن امیری ميخواند، سپس آب برمیداشت و به منزل برمیگشت، در حالیکه هنوز برادر کوچکتر بر کول او نشسته بود، دوباره شعرهایی را بر وزن امیری میخواند، آنگاه ظرف آب را میان اتاق میگذاشت و فال سنجاق یا انگشتر میگرفتند(داناي علمي، 1389: 263). در این شب، اعضای خانواده با برخی بازیهای محلی هم خود را سرگرم میکردند و هم فضای شادی را برای همگان فراهم میآوردند.
خوردنیها
در بیشتر نقاط مازندران، انواع تنقلات و خوراکیهای این شب را خاچی( xăčči )/ خارچی( xărči ) (چیز خوب) مینامند که بسته به موقعیت مناطق مختلف و وضع خانواده، شامل خوردنیهایی همچون شیرینی (بازاری یا خانگی) پرتقال، انار، هندوانه، خربزه، پسته، کشمش، گندم برشته، شیرینی برنجی(بادونه یا بئودونه: bădune/baudune/ ماکلمهmăkelme: / دختردونه/ ماموجینگ جینگmămu.jing.jing:، ترکیبی از برنج، شکر سفید یا شکر سرخ و روغن)، انواع تخمه، نخود برشته، گردو، شاهدانه، شیرینی کنجدی (پشت زیک pešte.zik ، ترکیبی از کنجد، شکر سیاه یا سفید یا عسل به اضافة روغن) و مانند اینها میشود که تعداد آن باید سیزده رقم باشد.
در شیرگاه بعد از شام سیزده نوعی خوردنی صرف میشد که مهمترین آنها عبارتند از: انار، سیب، تخمه، مرکبات، گندم برشته یا گردو، کشمش، هندوانه و باقالا (که چند شب در آب نمک خیسانده باشند که به آن « شوپیسهšu.pisse:» میگویند)(روحالاميني، 1369: 87).
در برخی نقاط مازندران در این شب علاوه بر بشـتزیک و پیسه گندله و بـادونـه، حلوا گنـدلـه (نوعي شيريني كه از آرد برنج و شكر تهيه ميشود) و کماج (نان محلي شامل آرد برنج و روغن كه بيشتر در تيرماسيزده، میپزند) به عنوان شبچره مصرف ميشود. زنان آملی هم نان قطاب میپزند و با عسل، حلوای عسلی(عسِل حلوا) تهیه میکنند. ازگیل وحشی (کِنِس kenes) به شکل شور یا تازة آن به همراه زالزالک وحشی (وَلیک Valik) از دیگر خوردنیهای مرسوم تیرماسیزدهشو است. اگر اوضاع معیشتی خانواده مناسب باشد برای شام سبزیپلو و ماهی یا مرغ و اردک تدارک میبینند و پس از پلو و خورش، بساط چای و تنقلات و شبچره حاضر میشود. در گذشته بنابر رسمي، مادرشوهر کنار سماور مینشست و به همة اعضای خانواده چای تازهدم میداد، آنگاه خوراکیها را بین همه تقسیم میکرد.
بنابر نوشتة روحالامینی، دختری که شوهر دارد در این شب وقتی میخواهد به خانه پدرش برود، باید حتماً یک هندوانه در دست شوهرش باشد تا جلوی پدرش بگذارد و اگر پسر به خانة پدرش میرود، زنش باید یک هندوانه در دست داشته باشد و به دست پدرشوهرش بدهد. بعد از خوردن چای، بزرگ خانواده هندوانه را برمیدارد، درون سینی میگذارد و کارد به دست میگیرد و با گفتن «نوش جان همه»، هندوانه را میشکند و به همه میدهد. بعد از خوردن هندوانه، انار میآورند و بزرگ خانواده جلوی همه میگذارد. این هنگام پدر (بزرگ خانه) آرام و به دور از دید همه بیرون میرود، جارو را در دست میگیرد و به سرعت داخل اتاق میشود و با جارو پشت یکیک میکوبد و میگویند «بلا به دور، درد و مرض به دور» و بعد سر جایش مینشیند(روحالاميني، 1369: 98).
نکتة پایانی
بنا به گفتة برخی پژوهشگران تیرماسیزده مازندرانیها، همان جشن تیرگان ایرانیان باستان است و «لال شیش» هم نشانهای است از تیر آرش که یک سال در خانههای مردم میماند تا سال بعد دوباره لال با ترکههای جدید بیاید.
لال نمادی است از موقعیت ایرانیان قدیم که به بهانة «گبر بودن» از برگزاری آداب و سنتهایشان جلوگیری شد و آنها در سکوت فرو رفتند(پوركريم، 1355: 84).
شاید آيینهای این شب و در کوچه راه افتادن و اهالی را با ترکه زدن هم نشانهای باشد از هوشیار کردن مردم و دعوت آنها به مبارزه با بیگانه، که به پا خیزید و چون آرش قهرمانی کنید، دور هم جمع شدن شبانه هم نماد تدارک و آمادگی مردم، برای تنوير افكار، تبادل آرا و مبارزه با ظلم و تاریکی است.
شماری از کهنسالان مازندرانی هم معتقدند امام علی (ع) در شب تیرماسیزده به دنیا آمد و باید این شب را جشن گرفت.
این جشن در ترانههای مازندرانیها نیز بازتاب داشته است، به عنوان نمونه:
- سه پنج پونزده بهیه، ته نمویی/ تیرماسیزده بهیه، ته نمویی
- مره وعده هدایی سرخرمن/ خرمن کر بزه بهیه ته نمویی
سه پنج روز پانزده شد، تو نیامدی، سیزدهم تیرماه شد، تو نیامدی. به من وعده دادی که سر خرمن بیایی، خرمن کوبیده شد و نیامدی.
نیما یوشیج هم در «روجا»ی خود به این شب اشاره کرد:
- تیرما بیمو وی سیزدهشو می دِمّال/ آی سبزعلی برو بپرس من حال
- ویشة ورگالش درزنّ خال/ کوه میون نیما در گیرن فال(نيما، 1371: 673 )
كتابنامه
- بیرونی، ابوریحان (1377)، آثارالباقیه، ترجمة علیاکبر داناسرشت، چ4، تهران: امیرکبیر.
- .......................... (1357)، التفهیم لاوائل الصناعه التنجیم، تصحیح جلالالدین همایی، تهران: انجمن آثار و مفاخر ملی.
- پایندهلنگرودی، محمود (1377)، آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- پورکریم، هوشنگ (1355)، آلاشت زادگاه رضا شاه، تهران: ادارة فرهنگ عامه، وزارت فرهنگ و هنر.
- پهلوان، کیوان (1383)، فرهنگ مردم آلاشت و سوادکوه، تهران: آرون.
- خلعتبری لیماکی، مصطفی (1387)، فرهنگ مردم تنکابن(شهسوار)، تهران: پاذینه.
- دانایعلمی، عباس (1389)، فرهنگ عامة مردم تنکابن، تهران: آرون.
- روحالامینی، محمود (1369)، به شاخ نباتت قسم، باورهای عامیانه دربارة فال حافظ، تهران: پاژنگ.
- ............................... (1376)، آئینها و جشنهای کهن در ایران امروز، تهران: آگه.
- علامه، صمصامالدین (1328)، یادگار فرهنگ آمل، تهران: تابان.
- علمداری، مهدی (1379)، فرهنگ عامیانة دماوند، تهران: فیض کاشانی.
- کیا، صادق (1327)، واژهنامة طبری، تهران: ایران کوده.
- گودرزي، محمدرضا (1388)، سوت و ناجش، سمنان: حبلهرود.
- مجیدزاده، محسن (1384)، آئینهای باستانی، ساری: پژوهشهای فرهنگی.
- نیما یوشیج (علي اسفندياري) (1371)، مجموعة کامل اشعار نیما یوشیج، تهران: نگاه.
- یوسفی، فریده (1380)، فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه، ساری: پژوهشهای فرهنگی.
*این مقاله پیش تر به صورت کتاب در مجموعه شناختنامه مازندران منتشر شده بود.مشخصات این کتاب به شرح زیر است:
جشن ها و آیین ها:
تیرماسیزده شو
علی صادقی
ناشر: رسانش نوین، 1391
48 صفحه
سرپرست مجموعه: دکتر زین العابدین درگاهی
به قلم: علی صادقی
منبع: مازندنومه
{jcomments on}
شونيشت ها و موسيقي آن در مازندران(یادآوری)
شب نشيني يا شونيشت از جمله سنت هاي ديرينه ي مردم مازندران است كه جايگاه خاصي نزد مردم اين سرزمين و همچنين مردم روستاي مان ايمن آباد و كروكلا داشته و همچنان دارد. هر چند شايد همانند سال هاي نه چندان دور نباشد و تغييرات زيادي در آن ايجاد شده است از افراد شركت كننده در شونيشت گرفته تا انواع صحبت ها و مباحث هاي مطرح شده و از انواع خوراكي ها به عنوان شب چره گرفته تا اجراي موسيقي در آن.
در اين گفتار كوتاه از نگاه زنده یاد احمد محسن پور، كه خود آهنگساز و نوازنده برجسته كمانچه در مازندران بوده است، درباره شونيشت و موسيقي مطالبي را تقديم شما اهالي روستا مي كنيم.
پيش از سال 1340، سنّت و شيوهي تعليم و تربيت نوازندگان و هنرمندانِ موسيقي، به گونهاي ديگر بود. در آن سالها، اقتصادِ کشاورزي و اقتصادِ دامي سنتّي، زيربناي اقتصادي جامعهي ايران و مازندران را تشکيل ميداد؛ پس به ضرورت، زيباييشناسي هنر و تعليم و تربيتِ هنرمندان، متأثّر از همين شيوهي توليد بود.
پيش از دههي چهل، پرورش هنرمندان، به روش سنّتي بود و انتقال هنر، از نسلي به نسلي ديگر، به شکل شفاهي انجام ميگرفت. البته در دهههاي بعدي نيز، عدهاي از هنرمندان، اين شيوه را حفظ کردند و موسيقي قديم مازندران را به شکل شفاهي به نسلهاي بعدي انتقال دادند.
نورمحمد طالبي(خواننده)، رحمت خونچين(خواننده)، سيدعلي اصغر جويباري(خواننده و نوازندهي دوتار)، نظام شکارچيان(خواننده و نوازندهي دوتار)، يزدان يزداني(خواننده)، قدر اتولي(نوازندهي کمانچه(، حسين طيبي(نوازندهي لـله وا)، آقاجان فيوج زاده(نوازندهي سُرنا) و خيرالله جعفري(نوازندهي نقاره) از استادان و هنرمندان بزرگ منطقه بودند که به شيوهي سنّتي، تربيت شدهاند، موسيقي را سينه به سينه آموختند و براي نسلهاي بعدي به يادگار گذاشتهاند.
در آن زمان موسيقي با همهي ابعاد فرهنگي و کاربردي در عرصههاي گوناگون عيني و ذهني حضوري فعال داشت. در بر آيند ديگر، در آن روزگار، برپايي آداب و رسومي چون جشن عروسي و جشنهاي ديگر، هم چنين شب نشينيها، کار و توليد، رويدادهاي اجتماعي، و داستانهاي عاشقانه، علاوه بر اين که در حرکت طبيعي زندگي موثر بودند، در پيدايش و پرورش موسيقي و نيز روش تعليم و تربيت آن نقش مهمي داشتند. انتقال فن و ديگر رمز و راز موسيقي، از نسلي به نسل ديگر از همين کانال بود.در اين جا لازم است به برخي از اين سنتها اشاره کنم.
يکي از سنتهاي خيلي خوب که در سطح مازندران رواج داشت، سنت «شونيشت» يا «شونيشتن»[1] بود. اهداف سنت «شونيشت» فقط ديد و بازديد و پر کردن تنهايي نبود ـ بلکه خود، بستري بود براي به جريان در آوردن فرهنگ و هنر و اعتقادات.
در «شونيشت» همهي اهالي دِه بعد از صرف شام به طور انفرادي يا جمعي، به نوبت، به خانهي همديگر ميرفتند. معمولاً اين شب نشينيها همه شب برپا بود، مخصوصاً در فصل زمستان.
صاحبخانه با شيرينيهاي خوشمزهي محلي مثلا" « ماکِلمه »[2] و « پشت زيک »[3] و چاي از مهمانها پذيرايي ميکرد. در اين شب نشينيها پس از احوال پرسي و مختصري گفت و شنود، هر کسي هر چيزي را که در چنته داشت ارائه ميداد. يکي داستان تعريف ميکرد. و ديگري شاهنامه و اميرارسلان و کتابهاي ديگر را ميخواند.
اگر «خِش خون» يا «شعر خون» در جمع شان بود اميري، طالبا، نجما و رعنا را روايت ميکرد و اگر در بين شان لـله چي بود، برايشان لـله وا مينواخت. معمولاً لـله چي، شعر خون و خش خون در بيشتر شب نشينيها شرکت داشتند و هنرشان را ارائه ميکردند. وقتي هم حضور نداشتند از آنها دعوت به عمل ميآمد؛ مخصوصاً در مجلسي که جمعشان از بزرگان محل تشکيل ميشد.
علاوه بر اين، اگر کسي ناخوش احوال بود، از لـله چي، خش خون و شعر خون دعوت ميکردند تا با نواختن لـله و خوانش قطعات مناسب، غم را از او دور کنند. ناگفته نماند در خيلي از اين شب نشينيها، مهمانها در پاک کردن پنبه و کارهاي نظير آن به صاحبخانه کمک ميکردند. بنابراين سنت شونيشتن و نظايرآن خود بستري بود براي تبادل افکار، هنر و مجموعهي دانستنيها و نکتهها و به جريان در آوردن کل فرهنگ و هنر.
در تکرار برپايي اين سنتها، موسيقي هم بازتاب مييافت و شيفتگان خود را پيدا ميکرد. در اين مجالس، علاقمندان و شيفتگان به تدريج متوجه ساختمان ساز ميشدند و با ويژگيهاي آن آشنايي پيدا ميکردند، در خلوت خود اين بازيافتهها را تکرار و تمرين مينمودند ـ تا در شب نشينيهاي بعدي، شنيدهها تصحيح شود و مطالب فراموش شده يادآوري گردد. بدين گونه يادگيري و انتقال موسيقي از سينهاي به سينهي ديگر تحقق مييافت.
از همين روست که همهي خش خونها و نوازندگان به طور دقيق، شبيه هم نميخوانند و نمينوازند؛ يعني هر کسي مطابق ذوق و سليقهي خود بر برداشتِ اوليه ميافزايد، يا از ان کم ميکند؛ چرا که شنيدههاي نخست را عيناً در حافظهي خود ندارد. در اين جاست که استاد و شاگرد به طور غيرمستقيم رابطه پيدا ميکنند.
البته در فرهنگ مردم منطقهي ما، استاد(اِسّا) به کسي ميگفتند که کار خاصي را انجام دهد و مهارت و تجربهي کافي در آن داشته باشد؛ مانند: کار سلماني، نجّاري، بنّايي، خياطي و . . . نوازنده و خواننده را استاد خطاب نميکردند. چون عملاً اين سنت وجود نداشت که يک نفر به عنوان معلم به طور مستقيم و مستمر مسئول آموزش موسيقي به ديگري باشد.
اين قضيه به شکل ديگر تحقق مييافت؛ مثلاً، سنّت و شيوهي مراسم جشن عروسي که درآن روزگار برگزار ميشد، در پرورش نوازنده و نيز جاري و زنده نگه داشتن موسيقي نقش بسيار موثري داشت. جشن عروسي، به خودي خود فرصت و فضاي مطلوب و بستر خوبي بود براي ابراز وجود بخشي از موسيقي مازندران از يکسو و پرورش و آموزش نوازندگان، از سوي ديگر. معمولاً نوازنده از کودکي يا سنينِ پس از آن کارش را با همکاري گروهي از نوازندگان حرفهاي شروع ميکرد. ابتدا کارهاي خيلي آسان و غير فني را انجام ميداد، مثلِ روشن نگه داشتن آتش منقل براي گرم و خشک کردن پوست ساز و کارهاي سادهي ديگري مانند حمل و نقل سازها و ...
پس از گذشت زمان و آشنا شدن با فن اوليهي نقاره، به عنوان کمکي در نواختن نقارهي دوم و سوم انجام وظيفه ميکرد. معمولاً رسم بر اين بود که با يک سرنانواز، چند نقاره نواز هم همراهي ميکردند. برخي از نقاره نوازان دوم و سوم کساني بودند که به طور مستقيم و غيرمستقيم کارآموزي کرده، مراحل مختلف را ميگذراندند. گاهي هم در طول کارآموزي خود، به گروه ديگري روي ميآوردند.
به هرحال شخص با سپري کردن اين دورهها، تبديل به نوازندهاي حرفهاي ميشد. مردم، به مزاح، به بچههايي که براي کارآموزي، با گروه موسيقيِ خود، در مراسم عروسي شرکت ميکردند، «لوطي کِته» ميگفتند. لوطي به نوازندگان سرنا و نقاره که در جشنها شرکت ميکردند گفته ميشد(البته به نوازندگان اکاردئون و غيره مطرب ميگفتند). کِته در زبان مازندران به معني «بچه» است. پس، ترجمهي تحت اللفظي آن ميشود «بچه لوطي»
از دههي نخست اين قرن، يعني از سال 1300، با پيدايش اقتصاد صنعتي، تغييرات بسياري به وجود آمد. تاسيس کارخانههاي پنبه پاک کني، گوني بافي، قند و دخانيات و کارخانهي نساجي شمارهي 1، کارخانههاي شالي کوبي و کنسرو سازي در علي آباد، موجب تغيير نام قصبهي مذکور از علي آباد به شهرستان شاهي و موجب تحول اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بزرگي در منطقه شد و در شيوهي زندگي، پيدايش مناسبات جديد اجتماعي، سليقه، ذائقههاي فرهنگي و ايجاد نهادها و پايههاي فرهنگي تازه مانند ايجاد سالنهاي هنري و غيره نقش تعيين کنندهاي داشت.[4
در پي آن با تاسيس راديو ايران، راديو گرگان و راديو ساري و نيز با ورود دستگاه گرامافون و ضبط صوت، اين تغييرات وسعت يافت. در اين سالها، يعني از دههي نخست تا دههي چهارم، اين تغييرات نسبي همه جا به چشم ميخورد. بعد از اين، شاهد اين تغييرات آرام و جايگزيني رسانهاي به نام راديو هستيم.
راديو که در همهي خانه جاي تازهاي براي خود باز کرده بود، سرگرمي جديدي براي شونيشتن يا شب نشيني شده بود؛ به طوري که با گونههاي سنتي مانند لـله نوازي، نقالي و کتاب خواني رقابت ميکرد. دستگاه گرامافون هم با صفحههايي که از موسيقي گوناگون مازندراني و غيرمازندراني پر ميشد، از طريق روستاييان مقيم شهر به شب نشينيهاي ده ميرسيد و در تغيير ذائقهاي موسيقايي مردم، سهم فراواني داشت.
کمکم صداي شورآفرين دِسر کوتن يا نقاره که در جشنهاي عروسي از دِه مجاور به دِه ما ميرسيد، جاي خود را به بلندگوهاي پرقدرتي داد که از آن صفحات و نوارهاي موسيقي جور و واجور پخش ميشد.
از آن زمان، يعني از سال 1338 به بعد، گروه موسيقي محلّياي که اعضاي آن با راديوگرگان همکاري ميکردند، ملوديهايي را بر اساس موسيقي دستگاهي ايران ميساخت که فقط کلام آنها مازندراني بود، مانند «چپون کيجا» و «ساره» در بيات ترک، «کيجا بشته دندون طلا» و «ساروي کيجا» در سه گاه.
در سالهاي بعد از 1349، يک گروه ديگر موسيقي در راديوساري فعاليت داشت که سرپرست گروه و ملودي ساز آن از نوازندگان موسيقي ايراني و اهل کرمانشاه بود. قطعاتي که از ايشان به جاي مانده است، مثل «مِن و تِه» در اصفهان، قطعاتي در شوشتري و قطعاتي در سه گاه، همان خصوصيتِ آهنگهاي غيرمازندراني را دارد که در آن زمان از راديو پخش ميشد. در نهايت، اين نوع موسيقي با عنوان موسيقي جديد در مازندران براي خود جايي باز کرد، اما جايگزين موسيقي سنتي مازندران نشد.
اين گونه موسيقي بر باور نوازندگان مازندراني تاثير گذاشت، به طوري که برخي از نوازندگان بر جستهي مازندراني در آن زمان از عرضه کردن هنر خود اِبا داشتند و در برابر موسيقي جديد احساس حقارت ميکردند؛ با اين همه خوشبختانه هيچ کدام در تغيير شيوهي تعليم و تربيت موسيقي مازندران نقش تعيين کننده نداشتند.
در آن زمان سيدعلي اصغر هاشمي و نظام شکارچيان بر روي دوتار خود چهار پرده ميبستند. در بسياري از مناطق مازندران لـله وا چهار سوراخ در رو و يک سوراخ در پشت داشت و فاصلهي تقريباً نيم پردهاي امروزي را دارا نبود، در حالي که امروزه اين گونه تغييرات به وضوح در اين سازها به چشم ميخورد.
ناگفته نماند آموزش شامل موسيقي شهري ميشد و شيوهي آموزش آن کاملاً جدا از شيوه آموزش موسيقي سنتي مازندران بود. امروزه، استاد در قبال آموزشي که انجام ميدهد، حق الزحمهاي دريافت ميکند ـ به خصوص به دليل ارتباط مستقيمي که با شاگرد دارد، ناگزير بايد مطالب را به گونهاي فرموله شده و شسته و رُفته در اختيار شاگرد بگذارد، در پيگيري آن هم اصرار بورزد و در ناپيگيري آن هم مراقب باشد ـ در حالي که آن زمان اين امکانات وجود نداشت و به جاي شيوهي جديد آموزش موسيقي، همان شيوهي مورد اشارهي قديمي رايج بود.
استاد احمد محسن پور(1324_1394)
[1]شونيشتن ترکيب دو واژهي شو و نيشتن مي باشد. شو به معني شب و نيشتن به معني نشستن است.
[2]ماکلمه نوعي شيريني محلي که از برنج و شکر درست مي شود.
[3]پشت زيک از گردو و کنجد و شکر درست مي شود.
[4]بعدها در کارخانهي نسّاجي، شيرخوارگاه و کودکستاني تاسيس شد. در سال 1340، در اين کودکستان، موسيقي نيز تدريس مي شد. هنرمندي سمناني به نام بيرقي که معلم زبان انگليسي و موسيقي بود، در آن جا موسيقي تدريس مي کرد.(tabri)
منبع: مازندنومه
{jcomments on}
بوي ماه مهر در روستا 1398+عكس
فرا رسيدن سال تحصيلي جديد،
بر تمامي دانش آموزان و معلمانِ روستايمان ايمن آباد و كروكلا
و تمامي دانشجويان و مدرسان دانشگاه
مبارك بـاد.
سال تحصيلي جديد از راه رسيد و كلاس اولي هاي روستايمان ايمن آباد و كروكلا با ذوق و شوق خاصي به همراه والدين خود يك روز زودتر از ساير دانش آموزان راهي مدرسه شدند تا اولين روز به يادماندني شيرين علم آموزي را تجربه كنند.
ضمن گرامي داشت ياد و خاطره تمامي معلمان ديروز روستا، مديران و ناظمان و زحمتكشان اين عرصه ارزشي و مهم و با تبريك اين روز حضور همه شما، در اولين فرصت آخرين اطلاعات درباره زندگي اين عزيزان تهيه و در وبسايت روستا درج خواهد شد.
تصوير زمينه: ملا ناصر سالاري فيروزكوهي
تصاوير بالايي از راست: ملا جهانگير كريمي _ عزيز پورعلي _ خليل ابراهيمي و ملا رحمت سياحي
تصوير پاييني سمت چپ: ملا عبداله سالاريه فيروزكوهي
امروز اولین روز ماه مهر و نخستین روزی است که دانش آموزان در سال تحصیلی جدید به مدرسه می روند برخی ها هم برای اولین بار قدم در دبستان می گذارند اما تصاویری که در زیر آمده بخشی از خاطرات دهه شصتی ها و دهه پنجاهی ها است که شاید بچه مدرسه ای های امروز درکی از آن نداشته باشند.
به رسم ادب و احترام به بچه مدرسه اي هاي ديروز روستا، عكس زير را
هديه مي كنيم به تمامي دانش آموزان ديروز و پدران امروز روستايمان ايمن آباد و كروكلا
بويژه در هفته دفاع مقدس، پيشكش شهيدان، جانبازان و رزمندگاني مي كنيم،
كه در عكس زير مي درخشند.
اين عكس سال 1354 در مدرسه سابق روستا به نام سپاه دانش امين آباد يا امام محمد تقي(ع) كه منظره پشت آن ديوار پرچيني است به سمت منزل پنجعلي اصغرنيا، گرفته شده است.
رديف اول نشسته از چپ :
1-شهید خلیل هاشمی 2-محسن حسینی (مسلم) 3 - ابوالحسن مهدی پور 4-سید علی هاشمی 5 - اسماعیل لاسمی 6-سید محمود هاشمی 7- نبی اصغرنیا 8- علی امینی.
ردیف دوم نشسته از چپ:
1-رضا اکبری 2- نورعلی صالحی 3 - حجت حسینی(کربلائی حسین)4 - کاظم حسینی(میرشعبان) 5- محمد قاسمی 6- محسن حسینی(فضل اله) 7- سید علی حسینی(میرنظر) 8- شهید سید صادق(فریدون) حسینی 9- مصطفی حسینی(حاج محمود(
ردیف ایستاده از چپ:
1-جعفر ایمانی 2- حیدر قلی نیا 3- مرحوم ناصر اکبرنیا 4- جعفر هاشمی کروئی 5- فضل اله حسینی(هلال کلایی) 6- ذبیح الله حسینی(سید آقا) 7-عبدالرزاق حسینی(خلیل) 8-حسنجان کریمی(شکرالله) 9 - هاشم هاشمی(حسین) 10- حسن عزیزی 11-ایوب هاشمی(ابولقاسم) 12 - مرحوم یوسف هاشمی(مراد) 13-مرحوم یوسف حسینی(زین العابدین) 14 - شعبان حسینی (احمد)
اميدواريم يكبار ديگر اين عزيزان دور هم جمع شوند و عكسي به يادگار به همين ترتيب گرفته شود.
با سپاس فراوان از جعفر ايماني ايمني(ايستاده،آخرين نفر از سمت چپ)
شما نيز در صورت داشتن عكسي از دوران كودكي خود و دوستان تان در روستا و مدرسه ، براي مان ارسال نماييد.
بوي ماه مهر در روستا+عكس قديمي
ياران دبستاني سال 1352 روستا به روايت تصوير
مراسم آئيني تاسوعا و عاشوراي حسيني در ايمن آباد و كروكلا
در مراسم ويژه شب نهم محرم كه به نام شب تاسوعا است، همانند شب هاي اول تا هشتم مراسم نماز جماعت، زيارت عاشورا و سخنراني و مداحي در مساجد مختلف روستاي ايمن آباد و كروكلا برگزار مي شود و پس از پذيرايي عزاداران، هيات عزاداران امام حسين(ع) مسجد صاحب الزمان(عج) و هيات عزاداران حسيني مسجد جامع ايمن آباد، به سمت روستاي پايين كروكلا و سپس بالاكروكلا حركت مي كنند.
هيات عزاداران قمر بني هاشم (ع) پايين كروكلا در حياط حسينه و سقانفار مشغول سينه زني و عزاداري مي گردند و با توجه به نزديك شدن دسته عزاداري مسجد جامع ايمن آباد، آرام آرام جهت استقبال از عزاداران حسيني اين مسجد، به سمت آرامگاه محل (زردكجار) كه حدود صد متري با تكيه فاصله دارد روانه مي شوند تا مراسم استقبال و سلام و صلوات مابين مداحان دو محل طبق روال شب هاي هفتم و هشتم كه در مساجد صاحب الزمان و جامع ايمن آباد صورت مي گرفت در این شب یعنی شب تاسوعا نيز صورت پذيرد.
از جمله مداحان اهل بيت در مسجد پايين كروكلا و هيات عزاداران قمر بني هاشم اين روستا مي توان از عزيزاني چون:
ملا عبداله سالاريه فیروزکوهی
ملا ناصر سالاريه فیروزکوهی(فرزند ملاعبداله)
مرحوم منوچهر سالاريه فیروزکوهی(فرزند ملاناصر)
نوراله نوراله زاده
اسماعيل زماني
و
سيد مرتضي هاشمي كرويي نام برد.
از بزرگان و بانيان هيات عزاداري قمر بني هاشم(ع) پايين كروكلا بايد به بزرگواراني چون: حاج قدرت اله هاشمي كرويي، حاج ابوالقاسم هاشمي كرويي، حاج سميع هاشمي كرويي، حاج خيراله هاشمي كرويي اشاره داشت، كه همچنان با هيات همراه بوده و مورد احترام فراوان جوانان اين روستا مي باشند.
پس از پايان سلام مابين طرفين هيات هاي عزادار، عزاداران ميزبان و ميهمان با يكي شدن دسته سينه زني، طي مسير نموده و در حياط تكيه و سقانفار روستاي پايين كروكلا به سينه زني و عزاداري مي پردازند و با ذكر مصيبت حضرت ابوالفضل العباس كه اين شب متعلق به علمدار كربلا مي باشد ياد و خاطره دلاورمرد صحراي كربلا را گرامي مي دارند.
ميزبان احترام ميهمان را نگه مي دارد و مداحي تماما" توسط مداحان ميهمان صورت مي پذيرد.
نوحه خواني توسط مداحان جواني چون سيد عيسي حسيني ايمني (يادآور مرحوم سيد عيسي حسيني ايمني مداح دهه پنجاه)، سيد ميثم حسيني ايمني(نوه سيد داود موذن فقيد مسجد جامع)، سيد نبي حسيني ايمني(فرزند حاج رسول) انجام مي شود و در نهايت ذكر مصيبتِ اين مراسم توسط مداح پيشكسوت و خوش صداي مسجد جامع يعني آقاي كاظم صالحي ايمني صورت مي پذيرد.
سيد عيسي حسيني ايمني
سيد ميثم حسيني ايمني
سيد نبي حسيني ايمني
از طرفي هيات عزاداران حسيني مسجد جامع ايمن آباد پس از عزاداري در حياط تكيه و سقانفار پايين كروكلا منتظر عبور هيات عزادران مسجد صاحب الزمان از اين مكان مي شوند تا پس از آنان با خداحافظي از عزاداران هيات قمر بني هاشمِ اين روستا، به سمت روستاي بالا كروكلا و حضور در مسجدالنبي(ص) حركت كنند.
مداح پيشكسوت و خوش صداي روستا،آقاي كاظم صالحي ايمني با پيش خواني منحصر به فرد
در ادامه با ذكر فاتحه ای هيات عزاداران حسيني مسجد جامع ،براي ديدار و عرض تسليت به مردم روستاي بالاكروكلا و هيات عزاداران اين روستا، به راه خود ادامه مي دهند.
ميزبان از ميهمان به رسم ادب جهت پذيرايي دعوت به عمل مي آورد و آنانيكه خسته شده و نمي توانند مسير را ادامه دهند در آنجا بيتوته كرده و به يكي از تكايا و سقانفارهايي كه از دوستان و نزديكانشان در آن حضور دارد جاي مي گيرند.
زنان و كودكاني كه خسته از ادامه راه هستند نيز مسير رفته را باز مي گردند و افراد باقي مانده به راه خود ادامه مي دهند.
همانگونه كه دسته سينه زني هيات عزاداران حسيني مسجد جامع ايمن آباد به راه خود به سمت بالاكروكلا ادامه مي دهد، دسته سينه زني هيات عزاداران امام حسين(ع) مسجد صاحب الزمان ايمن آباد نيز به سمت مسجد جامع و سپس تكيه و سقانفار پايين كروكلا و پس از آن بالاكروكلا حركت مي كنند. ناگفته نماند هيات عزاداران امام حسين (ع) ايمن آباد پس از توقف كوتاه در در قبرستان محل و همچنين در محوطه مسجد جامع و ذكر فاتحه براي اموات خفته در قبرستان و شهداي روستا، به راه خود به سمت مسجدالنبي(ص) واقع در روستاي بالاكروكلا با گذر از روستاي پاايين كروكلا ادامه مي دهند. و با حضور در اين مكان با استقبال مردم عزادار روستاي بالاكروكلا مواجه شده و همان رسم سلام و صلوات را در اين مكان به مرحله اجرا مي گذارند.
مداح ميهمان يعني سيد شير آقا حسيني ايمني باب سخن را با مداح ميزبان يعني سيد عيسي هاشمي كرويي باز مي كند تا پس از دقايقي اين سلام و جواب پايان يابد. سپس دو دسته ي عزادار يكي شده و با مداحي و سينه زني به اتفاق هم وارد حياط مسجد النبي(ص) بالاكروكلا شده و دقايقي را به مداحي سينه زني مي پردازند و در پايان با ذكر مصيبت كه تمامي آن توسط ميهمان صورت مي پذيرد به كار خود خاتمه مي دهند.
سيد عيسي هاشمي كرويي
دعوت ميزبان به رسم ادب از ميهمان جهت پذيرايي صورت مي گيرد اما از آنجايي كه دسته سينه زني هيات عزاداران امام حسين(ع) روستاي ايمن آباد بايد به سمت تكيه و سقانفار پايين كروكلا گسيل شوند، سينه زنان با قدرداني از عزاداران بالاكروكلايي به عزاداري خود ادامه مي دهند تا به آنجا عزيمت كنند.
از طرفي تعدادي از پيشكسوتان و بزرگان مسجد صاحب الزمان روستاي ايمن آباد جهت احترام به دعوت ميهمان به حسينيه اين روستا رفته و مورد پذيرايي قرار مي گيرند. در اينجا نيز به رسم يادبود هديه اي از طرف عزاداران بالاكروكلا به نماينده مردم روستاي ايمن آباد ارايه مي شود.
در فاصله بين پايين كروكلا و بالا كروكلا(حدود هفتصد متر) عزاداران دو مسجد جامع و صاحب الزمان بدون بلندگو و بسيار آرام اشعاري را تكرار مي كنند تا از كنار هم گذشته و به مسير خود ادامه دهند و زماني كه به مكان مورد نظر نزديك شدند با نظم خاصي دوباره مراسم مداحي و سينه زني را آغاز و همچنان با برگزاري همان آداب و رسوم عزاداراي در شب تاسوعاي حسيني به كار خود پايان مي دهند.
و اما در روز تاسوعای حسینی مراسم در دو بازه زمانی صبح و بعد ازظهر برگزار می شود. هیات محبان علی(ع) روستای ایمن آباد صبح تاسوعا در مسجد صاحب الزمان(عج) روستای ایمن آباد گرد هم می آیند تا مسیر این مکان را تا مسجد جامع ایمن آباد بصورت دسته روی و سینه زنی طی کنند.
هیات محبان علی(ع) روستا که شامل نوجوانان و جوانان عاشق حسین ابن علی(ع) می باشد حدود چند سالی است که کار و فعالیت خود را در عرصه ترویج فرهنگ علوی آغاز کرده است. صدای خوش و اثر گذار سید عیسی حسینی ایمنی که پیشکسوتان را یاد مداح اهل بیت دهه چهل و پنجاه یعنی ملا عیسی(ره) می اندازد شور خاصی به مراسم این روز می دهد.
ذکر مصیبت در کنار مزار شهدای روستا حس غریبی به آدمی به ویژه نسل جوان می دهد که مثال زدنی است تا آنجا که نوجوانان و جوانان روستا را از خود غافل می کند.
بعد از ظهر تاسوعا نیز دو هیات از روستای ایمن آباد و کروکلا با دسته جات زنجیر زنی راهی آستان مبارك امامزاده عبداله آمل می شوند. هیات قمر بنی هاشم روستای پايين کروکلا و هیات عزاداران حسینی ایمن آباد.
این دو هیات عزاداری، مراسم خاص خود را در صحن مطهر این امامزاده اجرا می نمایند. زنان و کودکان نیز همراه با مردان، در این روز به این مکان مقدس می آیند. در پایان مراسم، ضمن زیارت امامزاده با خرید سوغاتی مختصری به سمت روستا و دیار خود حرکت می کنند تا مراسم شب عاشورا را به مرحله اجرا بگذارند.
شب عاشورا فرا می رسد شبی که حضرت حسین ابن علی(ع) با اهل بیتش وداع می کند. در این شب یعنی شب عاشوراي حسيني همانند شب تاسوعا، همان آداب و رسوم و با تغييراتي اندك به مرحله اجرا مي رسد.
جاي ميزبان و ميهمان عوض مي شود. و ميزبانِ تمامي هیاتهای عزاداری روستای ایمن آباد و کروکلا، مردم عاشق و عزادار هيات عزاداران حسيني مسجد صاحب الزمان ايمن آباد مي باشند.
ناگفته نماند هیات عزاداری روستای متکه(روستای همجوار) نیز در چنین شبی بصورت دسته ی زنجیرزن، برای عرض تسلیت به عزاداران روستایمان حضور می یابند.
مراسم شب عاشورا پس از پايان و خداحافظي عزاداران ميهمان وارد مرحله جديدي مي شود. در اين شب بعضي از مردم به خاطر حماسه غم انگيز روز عاشورا كه اميد دارند روز بعد شاهد طلوعي نباشند در مساجد به عبادت و راز و نياز مشغول مي شوند و اعمال شب عاشورا را به جاي مي آورند.
بعد از نيمه شب عاشورا گروهي نقابدار بر سرو سينه زنان بدون هيچگونه سروصدا و نوحه خواني، وارد محوطه مسجد جامع ايمن آباد، كنار مزار شهدا شده و پس از چند دقيقه سينه زني و عزاداري راهي محلات ديگر منطقه و روستاهاي همجوار مي شوند. اين گروه كه مشخص نيست از كجا آمده اند هیچ پاسخی به سوال پرسشگران نمي دهند و همچنان مردم سالهاي سال، بی خبر از حضور چنین افرادی که، بر سرزنان ناله و فریاد سر می دهند.
مراسم صبح خوانی(صبح تیره رو) در مسجد جامع روستا با شکوه خاصی برگزار می شود که پیشینه طول و درازی دارد. مردم از اذان صبحِ روزِ عاشورا در مسجد گرد هم می آیند و مراسم صبح خوانی و زیارت عاشورا را به اجرا می گذارند.
با برگزاري مراسم صبح خواني در مسجد جامع روستاي ايمن آباد، حدود ساعت 9 صبح عزاداران سه روستاي ايمن آباد، پايين كروكلا و بالاكروكلا با پنج هيات عزاداري خود را آماده مي كنند تا مسير روستا را تا روستاي داودكلا كه جايگاه دو امامزاده بزرگوار اين منطقه به نام هاي امامزاده عزيزاله(ع) و امامزاده هيبت اله(ع) مي باشد طي نمايند.
در اين روز به يادماندني در تاريخ سالانه روستا، بسياري از اهالي روستا كه در مناطق مختلف كشور زندگي مي كنند به روستا مي آيند و با حضور در اين مراسم باشكوه در صبح روز عاشورا، يادآور خاطرات دوران گذشته خود مي شوند.
در اين روز در كنار آستان مبارك امامزادگان عزيزاله و هيبت اله(ع) دسته جات سينه زني و زنجير زني از هيات هاي مختلف عزاداري از روستاهاي مختلف بخش لاله آباد به عزاداري مي پردازند.
عصر روز عاشورا نيز هيات عزاداري ابوالفضل العباس (ع) روستاي پايين كروكلا بصورت دسته زنجير زني به سمت روستاي ايمن آباد طي مسير مي كنند و در مسجد صاحب الزمان(عج) اين روستا به عزاداري مي پردازند.
در اين روز اهالي روستا به دلايل مختلف نذر هايي كه نموده اند، به عنوان قرباني پيش پاي عزاداران قرباني مي كنند. اين قرباني ها متعلق به عزادارن خواهد بود و مسئول هيات به جمع آوري آن مي پردازد.
دود كردن اسپند (كولك) و پذيرايي خياباني به وسيله نان سوخاري، نان خشك(نوعي نان محلي بابل)، شيريني ، خرما، شير و ... از جمله برنامه هايي است كه بصورت خودجوش و آنهم به دليل نذري كه كرده اند از سوي اهالي روستا كنار درب منزل شان كه محل عبور هيات عزاداري است، انجام مي شود.
گوسفندان قرباني شده توسط تعدادي از اهالي اين روستا كه اهل فن هستند سلاخي مي شود. بخشي از گوشت گوسفند و كله پاچه به خانواده هاي مستمند و نيازمند داده مي شود و بخش اعظم آن با توجه به وجود 6 تكيه در اين روستا، با توجه به جمعيت، به آن تكيه اختصاص مي دهند تا براي مراسم شام دهي فرداي عاشورا، مورد استفاده قرار گيرد.
مراسم شب شام غريبان، پايان بخش مراسم آئيني اين روز تاريخي است كه هرساله پس از اذان مغرب و اقامه نماز در روستاي ايمن آباد و كروكلا برگزار مي شود كه در گفتاري ديگر به آگاهي خواهد رسيد.
در رفع اشتباهات و تكميل اطلاعات ياري مان نمائيد
تهیه و تنظیم: علی ایمانی ايمني و عسکری اميني ايمن آبادي
{jcomments on}
جشن عید مردگان در مازندران ( مردگون عیید)
ایرانیان از دیرباز برای رفتگان خود احترام خاصی قائل بوده و پیوسته به هر نحو که برای شان امکان داشته، کوشیده اند تا روح آنان را از خود راضی نگه دارند و رسم خیرات دادن برای اموات که یکی از رایج ترین مراسم شب جمعه در اغلب نقاط کشور، بويژه در روستاي ايمن آباد و كروكلا به شمار می آید، نموداری از این احترام است.
به اضافه این که در بین ساكنان اين مناطق پنج شنبه آخر سال، اختصاص به اموات دارد و چنانچه می دانیم، در آن روز، مردم در کنار مزار عزیزان از دست رفته خود حاضر می شوند و برای آمرزش روح آنان فاتحه می خوانند و خیرات می دهند.
مردم مازندران روز 26 عید ماه طبری را که برابر 28 تیرماه است، روز مردگان می دانند و هر سال در این روز در مناطق روستایی استان مراسم ویژه ای بر پا می شود.
اغلب ساکنان روستاهای مازندران از جمله مردم روستايمان ايمن آباد و كروكلا که علاقه و اشتياق و اصرار عجيبي بويژه جوانان و نوجوانان به برپایی مراسم جشن عيد مردگان(مردگون عييد) يا جشن 26 عيدماه و شرکت در آن دارند، درباره ی سابقه ی برپایی این مراسم و فلسفه اش شايد اطلاعاتي در دست نداشته باشند، اما منابعی که در این باره وجود دارد، به ما می گوید این سنت از جمله آیین های کهن و اسطوره ای مازندران است که ریشه در باورها و اعتقادات مردمان پیشدادی دارد.
به نوشته ی دایره المعارف ویکی پدیا، مراسم عید مردگان در سالروز پیروزی فریدون بر ضحاک ماردوش، یعنی روزی برگزار می شود که فریدونِ 16 ساله، برای شکست ضحاک به طرف قلمرو حکومت او که (طبق افسانه های عامیانه) امروزه واقع در کوهی رو به روی امامزاده هاشم در جاده هراز است، حرکت کرد.
داستان نبرد فریدون و ضحاک طبق منابع ایرانی، از آنجا شروع شد که فرانک، مادر فریدون پس از کشته شدن شوهرش آبتین به دست جلادان ضحاک، فرزند نوزاد خود فریدون را به مرتعی در دامنه ی امیدوارکوه (واقع در ناحیه لفور) برد و به دست مردی گالش سپرد که به کار چوپانی اشتغال داشت. دژ امیدوارکوه که از هر سو در محاصره کوه های مرتفع قرار داشته و در طول تاریخ پیوسته محل مناسبی برای اختفای شاهان شکست خورده بوده است، مدت سه سال مخفیگاه فریدون بود. تا اینکه سرانجام ضحاک، محل اختفای او را کشف مي كند. به همین دلیل فرانک که دائم نگران حال فرزند خود و از دور مراقب وی بود، فریدون را با سرعت به البرزکوه برد و فریدون تا هنگام رسیدن به سن 16 سالگی نزد مردی پاک سرشت فرزانه زندگی کرد.
فردوسی در شاهنامه خود، پیرامون سال های زندگی فریدون نوشته است:
سه سالش پدروار از آن گاو شیر همی داد هشیوار زنهارگیر
نشد سیر ضحاک از آن جست و جوی شد از گاو گیتی پر از گفت و گوی
دوان مادر آمد سوی مرغزار چنین گفت با مرد زنهار دار
شوم نا پدید از میان گروه مر این را برم تا به البرزکوه
یکی مرد دینی بدان کوه بود که از کار گیتی بی اندوه بود
فریدون به طور پنهانی نزد مادرش رفت و راز زندگی خود را از او جویا شد و هنگامی که در جریان قتل پدرش به دستور ضحاک قرار گرفت، از مردم مازندران لشکری بزرگ آراست و برای جنگ با ضحاک به محل حکومت وی رفت و در جریان جنگی که به وقوع پیوست و عده ی زیادی از رزمندگان و سپاهیان طرفدار وی به خاک و خون غلتیدند، بر ضحاک غلبه کرد و او را به زنجیر کشید.
مردم مازندران روز 28 تیرماه را روز پیروزی فریدون بر ضحاک می دانند و ضمن آن که در این روز جشن برپا می کنند، به تجلیل از جوانان سلحشوری می پردازند که در جریان جنگ فریدون و ضحاکيان باخته اند.
مردم مازندران این روز را 26 عید ماه نيز می نامند، در طول سال هایی که از عمر برگزاری این سنت می گذرد، بزرگداشت در گذشتگان خود را نیز به مراسم افزوده اند و هر سال با فرا رسیدن این روز، مشعل هایی درست می کنند و بر ستون ایوان یا درخت های جلوی خانه ی شان می آویزند.
همچنین با حضور در گورستان ها بر سر مزار اموات خود می روند و شمع یا سو چو )مشعل چوبی) می افروزند و بر ضحاک لعنت می فرستند.
در بعضی از روستاهای مازندران، از دیرباز رسم بر این است که مردم از چند روز مانده به 26 عید ماه،مقدمات مراسم را تدارک می بینند. غذای مفصلی می پزند، شیرینی و میوه تهیه می کنند و صبح زود راهی زیارتگاه ها و گورستان ها می شوند و تا عصر در کنار مزار اموات می مانند، در آنجا غذا می خورند و خیرات می دهند و در حاشیه ی مراسم، بازار محلی تشکیل می شود و شرکت کنندگان در مراسم، به خرید و فروش می پردازند.
در مناطق ييلاقي مثل روستاي فيلبند در بندپي غربي بابل، شيخ موسي و نيراسم در بندپي شرقي بابل و ساير روستاها مسابقه سنتي كشتي لوچو و ورزاجنگ برگزار مي شود.
سپس هنگام عصر زنان و دختران به خانه بر می گردند و چند نفر از مردان روستا، به نمایندگی از طرف دیگران، برای سرکشی به شالیزارها می روند و در بازگشت، نوید سر کشیدن ساقه های برنج را به اهالی روستای خود می دهند و اهالی روستا، بعد از شنیدن آن خبر خوش، برای شکرگزاری بابت رشد ساقه های برنج، در یک جا جمع می شوند و به جشن و شادمانی می پردازند.
همه پديدهها، نهادها، آيينها، جشنها و همه زمينههاي ديگر فرهنگي با گذشت سدهها و هزارها دگرگون ميشود، تحول مييابد با زمان و مكان هماهنگ ميشود و بهگونهاي ديگر جلوه ميكند، در اين زمان چگونگي برگزاري اين جشن و اينگونه جشنها بستگي به همت اهل فرهنگ و هنر اين خطه دارد، اميد است اينگونه جشنها هرچه باشكوهتر برگزار شود و به دست فراموشي سپرده نشود.
تهيه و تنظيم: عسكري اميني ايمن آبادي
* پوزش از اشتباه در درج واژه هييت به جاي عييد در طرح بالاي صفحه.
{jcomments on}
نکاتی کوتاه در مورد تشییع جنازه و برگزاری مراسم ختم در روستا
1_ دقایقی بعد از فوت یکی از اهالی روستا برای دفن او عجله نکنیم. سعی کنیم ساعتی مناسب را برای تشییع جنازه او بر گزینیم. چراکه صبح ها مردم درگیر کار روزانه اند. در روز تعطیل نیز برای دیدار به خانه بستگان می روند یا برای سفر کوتاه زیارتی و سیاحتیِ درون شهری و درون استانی، به بیرون از خانه و شاید دیر باخبر شوند.
لذا با وجود سردخانه های مختلف در شهر بابل، می توان ساعاتی معقول تر را برای تشییع جنازه برگزید.مثلن دو ساعت مانده به اذان مغرب، زمان خوبیست. چون علاقه مندان، خود را راحت تر به روستا می رسانند و از طرفی بعد از دفن نیز، مستقیم وارد مسجد می شوند و در مراسم ختمِ شبِ اولِ تازه در گذشته نیز شرکت می کنند و ابراز همدردی و عرض تسلیت به بازماندگان.
دمای هوا نیز به حالت تعادل رسیده و مردم کمتر آزار می بینند.
2_ برای برگزاری مراسم ختم نیز بهترین ساعت یک ساعت قبل از اذان مغرب و یا یک ساعت بعد از اذان مغرب است. در هر دو حالت وقت مردم آزادتر است و علاقه مندان به نماز اول وقت نیز می توانند نماز مغرب و عشا را به جماعت، کنار دیگر هم محلی های خود، اقامه کنند.
3_ برای برگزاری مراسم هفتم نیز پیشنهاد می شود یک تا دو ساعت قبل از اذان مغرب باشد، بنا بر برنامه ریزی که برای مراسم هفتم کرده اند. چرا که ساعت 14 و یا 16 هوا بسیار گرم است و بیشتر اهالی روستا در این ساعت بر اساس عادات دیرینه، به خواب و استراحت نیمروزی می پردازند.
4_ سعی شود در مراسم ختم و هفتم حتمن دقایقی، زندگی نامه فرد متوفا توسط فرزندان یا نوه ها و یا یکی از اهالی، بیان یا خوانده شود. یادمان نرود وقتی مردم برای مراسم ختم عزیزی حاضر می شوند مثلن نوروزعلی کریمی، می خواهند کمی از زندگی او بدانند و از شیوه ی جانباز شدنش و هر آنچه که درباره ی ایشان است.
سعی کنیم به مردمی که برای عزیز از دست رفته مان، زمانی که زنده بوده اند احترام قایل بودند، ما نیز برای شان احترام قایل شویم.
عسکری امینی ایمن آبادی _ 12 خردادماه 1402
جانباز نوروز علی کریمی به هم رزمانِ شهیدش پیوست.
برادر جانباز نوروزعلی کریمی ایمنی، ساعاتی پیش به برادرانِ شهیدش پیوست.
ایشان که آبان ماه 1401 بر اثر سانحه تصادف با موتور سیکلت به کما رفته و ضربه مغزی شده بود، امروز 12 خردادماه 1402 در خانه اش در شهرستان بابلسر، جانش را از دست داد.
پیکر مطهر جانباز روستای مان،در حال انتقال از منزلش در شهرستان بابلسر به روستای ایمن آباد است تا پس از شستشو و غسل و کفن نمودن در غسالخانه ی زردکجار، به سمت آرامستان ایمن آباد تشییع و سپس به خاک سپرده شود.
زنده یاد نوروزعلی کریمی ایمنی، جانباز 30 درصد از ناحیه یک چشم است که در سال 1361 به افتخار جانبازی نایل آمد.
خداوند او را
كه با رنج شيميايي بودن، با تركشهاي در بدن و با بي حسي نيمه سمت راست سرش،
مورد رحمت واسعه ی خود گرداند.
براي خانواده اش نيز آرزوی صبر می کنیم.
عيد سعيد فطر بر مردم روستا مبارك
عيـد سعيد فطـر
بر تمامي مسلمانان جهـان
بويژه اهالي روستاي ايمن آبـاد و كروكـلا
مبـارك بـاد.
اللّهُمَّ اَهْلَ الکِبْریاءِ وَالعَظَمَةِ ، وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ ، وَاَهْلَ العَفْوِ وَالرَّحْمَةِ ، وَاَهْلَ التَّقْوَى وَالمَغْفِرَةِ ، اَسْأَلُکَ بِحَقِّ هذَا الیَوْمِ ، الَّذِى جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمِین عِیداً ، وَلِمُحَمَّدٍ صلى الله علیه وآله وسلم ذُخْراً وَشَرَفاً وَکَرامَةً وَمَزِیداً ، اَنْ تُصلِّیَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاَنْ تُدْخِلَنِی فِی کُلِّ خَیْرٍ اَدْخَلْتَ فِیهِ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ ، وَاَنْ تُخْرِجَنِى مِنْ کُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَآلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلیْهِمْ ، اللّهُمَّ اِنِّی اَسْأَلُکَ خَیْرَ ما سَأَلَکَ بِهِ عِبادُکَ الصّالِحُونَ ، وَاَعُوذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعَاذَ مِنْهُ عِبَادُکَ المُخْلَصُونَ.
خدایا اى اهل بزرگى و عظمت،
و اى شایسته بخشش و قدرت و سلطنت،
و اى شایسته عفو و رحمت،
و اى شایسته تقوا و آمرزش،
از تو مي خواهم به حق این روزى که براى مسلمانان عید قرارش دادى،
براى محمد (ص) ذخیره و شرف و فزونى مقام، که درود فرستى بر محمد و آل محمد،
و درآورى مرا در هر خیرى که درآوردى در آن خیر محمد و آل محمد را،
و برونم آرى از هر بدى و شرى که برون آوردى از آن محمد و آل محمد را
خدایا از تو خواهم بهترین چیزى را که بندگان شایسته ات از تو درخواست کردند
و پناه برم به تو از آنچه بندگان شایسته ات از آن به تو پناه بردند.
عيد فطر سال 1392
به بزرگان روستا سري بزنيم.
{jcomments on}
اعمال شب های قدر
شب قدر، شبی است که در تمام سال هیچ شبی به فضیلت آن نمی رسد و عمل در آن بهتراز عمل در هزار ماه است. در این شب برنامه های یک سال هر کس مقدر می گردد. در شب قدر ملائکه و روح که اعظم ملائکه است به اذن پروردگار، خدمت امام زمان علیه السلام مشرف می شوند و مقدرات هر کس را به امام عرضه می دارند.
قدر معانی متعددی همچون قدرت، تقدیر و اندازه گیرى، تنگ گرفتن، مساوی بودن یک چیز با چیز دیگر بدون کم و زیاد دارد. اما در اینکه چه شبی از شبهای ماه رمضان، شب قدر است اختلاف دیدگاه وجود دارد. آنچه موافق با سنت پیامبر گرامی اسلام(ص) و روایات امامان معصوم(ع) است، اینکه شب قدر در دهه آخر ماه رمضان قرار دارد و طبق نقل، یکی از شبهای نوزدهم، بیست و یکم، و بیست و سوم است و در بین این سه شب نیز شب بیست و سوم احتمالش بیشتر است. چنانکه امام صادق(ع) فرمود: شب نوزدهم شب تقدیر است و شب بیست و یکم شب بستن و تعیين و اِحکام است و شب بیست و سوم شب حتمی شدن و امضای آن است.
در مورد فضایل شب قدر باید گفت که شب نازل شدن دفعی و یکجای قرآن در بیت المعمور است که به طور تدریجی طی ۲۳ سال بر قلب نازنین پیامبر گرامی اسلام(ص) نازل شده است. همچنین عبادت و کارهای نیک، در شب قدر، بهتر است از عبادت و کاهای نیک در هزار ماه که دارای شب قدر نباشد. از فضائل دیگر شب قدر آنکه این شب، شب نزول و پایین آمدن فرشتگان خداوند خصوصاً بزرگترین فرشته خداوند، به زمین است و این شب ، شب تقدیر و سرنوشت یک سال انسان است.
خداى تعالى در آن شب حوادث یک سال یعنى از آن شب تا شب قدر سال آینده را تقدیر می کند، زندگى، مرگ، رزق، سعادت، شقاوت و چیزهایى دیگر از این قبیل را مقدر می سازد که فرشتگان به امر پروردگار، آن را انجام می دهند. در این شب، درهای جهنم بسته میشود و درهای بهشت، گشوده میشود و شیطان در این شب بیرون نمیآید تا صبح آن طلوع کند و درهای آسمان و رحمت الهی بر روی بندگانش گشوده میشود و شب قبولی اعمال است.
اعمال شب های قدر بر دو نوع است:
اعمالی که در هر سه شب انجام می شود و به اعمال مشترک معروف است و اعمالی که مخصوص هر یک از شبهای مبارک نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم است.
اعمال مشترک شب های قدر
1_ غسل کردن که بهتر است مقارن غروب آفتاب غسل کرده و نماز عشا با غسل خوانده شود.
2_ خواندن ۲ رکعت نماز که در هر رکعت بعد از حمد، ۷ مرتبه سوره توحید را خوانده و بعد از نماز ۷۰مرتبه گفته شود: اَستَغفُرِاللهَ وَ اَتوبُ اِلَیهِ.
3_ قرآن به سر گرفتن و خدا را به ۱۴ معصوم(ع) سوگند دادن.
4_ زیارت امام حسین(ع) .
5_ احیا داشتن (بیدار ماندن و عبادت کردن) در این شبها. در روایات بسیاری از پیامبر(ص) و معصومین(ع) نقل شده است هر کس شب قدر را احیا کند، گناهان او آمرزیده شود.
6_ فضیلت و پاداش بسیار دارد که ۱۰۰ رکعت نماز خوانده شود و بهتر است که در هر رکعت بعد از سوره مبارک حمد، ۱۰ مرتبه سوره توحید خوانده شود.
7_ دعایی از امام زین العابدین (ع) که در مفاتیح الجنان آمده است . اللهم انی امسیت لک عبداً
8_ قرائت دعای جوشن کبیر.
9_ طلب آمرزش از خدای متعال و درخواست از خدا جهت نیازهای دنیا و آخرت .
10_ ذکر گفتن و صلوات بر محمد وآل محمد علیهم السلام.
در این شب های مبارک، اعمال زیر نیز سفارش شده است:
۱) خواندن ۲ رکعت نماز برای سلامتی امام زمان(عج) و تعجیل در ظهور آن حضرت
۲) خواندن ۲ رکعت نماز برای شادی روح همه درگذشتگان و اسیران خاک و ۲۵ بار گفتن ذکراللهم اغفرلی لجمیع المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات
۳) خواندن ۲ رکعت نماز تقدیم به اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و خواندن دعای توسل
۴) خواندن ۲ رکعت نماز حضرت زهرا(سلام الله علیها):
در رکعت اول بعد از حمد ۱۰۰ مرتبه سوره قدر و در رکعت دوم بعد از حمد ۱۰۰مرتبه سوره توحید
۵) خواندن سورههای مبارک دخان و قدر
اعمال مخصوص شب نوزدهم
1) صد بار ذکر استغفرالله ربی واتوب الیه
2) صد بار ذکراللهم العن قتلة امیرالمومنين
3) دعای اللهم اجعل فیما تقضی و تقدر من الامر المحتوم
اعمال مخصوص شب بیست و یکم
1) دعای اللهم صل علی محمد وال محمد و اقسم لی حلما یسد عنی باب الجهل.
2) لعن بر قاتل امیرالمومنین. صد بار ذکراللهم العن قتلة امیرالمومنین
3) زیارت امام علی علیه السلام .
اعمال مخصوص شب بیست و سوم
1- تلاوت سوره های عنکبوت و روم که امام صادق (ع) فرمود: تلاوت کننده این دو سوره در این شب از اهل بهشت است.
2- قرائت سورههای مبارک عنکبوت، روم و دخان .
3- قرائت ۱۰۰۰ مرتبه سوره قدر .
4- خواندن و تکرار دعای سلامتی امام زمان(عج) اللهم کن لولیک حجة ابن الحسن.
5- دعای اللهم امددلی فی عمری واوسع لی فی رزقی.
6- تلاوت قرآن کریم به هر مقدار که توانستی.
7- خواندن دعای یا باطنا فی ظهوره و یا ظاهراً فی بطونه.
مرحوم کلینی در کافی از امام باقر (ع) نقل می کند که آن حضرت در جواب معنای آیهانا انزلناه فی لیلة مبارکةفرمودند:
آری شب قدر، شبی است که همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید می شود. شبی که قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبی است که خدای تعالی درباره اش فرموده است: فیها یفرق کل امر حکیم؛ در آن شب، هر امری با حکمت، متعین و ممتاز می گردد.
آنگاه فرمود: در شب قدر، هر حادثه ای که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر می شود، خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندی که قرار است متولد شود یا اجلی که قرار است فرارسد یا رزقی که قرار است برسد.
منبع: گروه اينترنتي ايران ويج
{jcomments on}
حاج خلیل ابراهیمی پدر دوست داشتنی دانش آموزان دیروز روستا در گذشت
حاج خلیل ابراهمی در سن 85 سالگی بر اثر بیماری درگذشت.
هر روز که از خانه بیرون می آمد ظاهرا" خبری از ساختمان محو شده ی مدرسه ی روستایش نبود که 35 سال از عمر شریفش را عاشقانه در آن هزینه کرده است. اما هر روز با خاطراتش زندگی می کرد و روزش را آغاز.
من و شما و اهالی روستا نیز خوب به یاد داریم، زنگ تفریح وقتی به صدا در می آمد آن لحظه، لحظه ی خوش ما و دیگر دانش آموزان روستا در دهه های گذشته بود و این زنگ را، جدای از عزیزعمو، بیشتر خلیل عموی روستا به صدا در می آورد، مردی که همه ی دانش آموزان، بسیار دوستش می داشتند. خلیل عمویی که نظم، تمیزی و شادابی کلاس های درس و حیاط مدرسه حاصل تلاش عاشقانه ی او و خانواده اش بود.
خلیل عمو، مردی ساده، زحمتکش و دوست داشتنی نزد دانش آموزان دیروز و مردم امروز روستاست. مردی به تمام معنا عاشق. عشق به کار و عشق به بچه های دانش آموز روستا. عشقی که خود به نوعی، نقش معلم را در امر آموزش اخلاق، عملا" ایفا می کرد.
در این مجال مروری می کنیم بر زندگی حاج خلیل ابراهیمی ایمنی، خدمتگذار مدرسه ابتدایی و یا دبستان سپاه دانش امین آباد و بعدها دبستان امام محمد تقی(ع)، که دانش آموزان دیروز روستا و پدر و پدر بزرگ امروز روستا عمو خلیل، خلیل عمو و خلیل دایی می خوانندش.
خلیل ابراهیمی ایمنی متولد سال 1317 از روستای ایمن آباد بابل است. پدرش اسماعیل و پدربزرگش نصرت، اهل روستای بانصر کلاست. مادرش سیده رحیمه حسینی ایمنی فرزند آقا سید سلمان است. ربیع(پدر شهید احسان ابراهیمی)، خاور(همسر مرحوم علی اصغر مهدی پور) و هاجر(همسر ملا ناصر سالاریه)، برادر و خواهران اویند.
از سن 8 سالگی به همراه پدر در زمین شالیزاری به کار و تلاش در عرصه کشاورزی و کشت برنج برای امرار معاش خانواده مشغول می شود اما برادر و خواهرش ربیع و هاجر نزد ملای مکتبخانه ی روستا به کسب دروس مکتبخانه ای می پردازند یعنی نزد ملا سلمان ولی نیا(پدر شیخ محمدعلی ولی نیا).
در سال 1339 و در سن 19 سالگی به همراه حاج سید رسول و سید زین العابدین حسینی ایمنی به خدمت سربازی می رود و سال 1341 خاتمه می یابد.
در فروردین سال 1341 با خانم بیگم مرتضی پور، اهل روستای قمی کلای بابل ازدواج می کند. دو ماه بعد پدرش فوت می کند و در دیماه همان سال مراسم عروسی را برگزار می کند.
ابراهیم(1231-1343)، پدربزرگ ایشان، سرپرستی نوه ها را پس از فوت پدرش بر عهده می گیرد. که او نیز در سال 1343 و در سن 112 سالگی فوت می کند.
عکس پدربزرگ و مادر عمو خلیل
حاصل ازدواج عمو خلیل روستای مان با همسرش7 فرزند است. 4 دختر و سه پسر. البته سه فرزند دیگر او نیز، در دوران نوزادی بر اثر بیماری فوت می کنند.
با افتتاح دبستان سپاه دانش روستا در سال 1342 و پس از مدیریت آقایان نقره کار و مهدوی، در سال 1347 و در دوره مدیریت آقای حسین زاده، خلیل ابراهیمی با اتفاق نظر اعضای انجمن اولیا و مربیان مدرسه، به عنوان خدمتگذار دبستان دولتی امین آباد انتخاب و پیشنهاد می شود. در آن زمان سید شیرآقا حسینی نیز به عنوان خدمتگذار فعالیت می کرد که به دلیل فاصله مدرسه تا خانه اش و نگهداری شبانه روزی از مدرسه، عمو خلیل روستای مان برای این امر انتخاب می شود.
خلیل ابراهیمی در سال 1353 با عنوان شغلی خدمتگذار به استخدام آموزش و پرورش در می آید.
دبستان دولتی امین آباد و کروکلا چهار کلاس درس داشت که در دو نوبت صبح و بعد از ظهر اداره می شد. در سال 1359 چهار کلاس درس ساخته می شود و به دبستان مدرسه اضافه می گردد.
مهمترین فعالیت های عمو خلیل روستا، در مجموع نظافت و پاکیزگی مدرسه بود. از طرفی ایشان نامه های اداری را نیز از مدرسه به اداره آموزش و پروش در بابل می رساند. او تابلوی جدید مدرسه یعنی دبستان امام محمد تقی(ع) را نیز از بابل به روستا آورد تا بر سردر مدرسه نصب شود.
در کارهای عمرانی مدرسه از جمله ساخت کلاس ها، سرویس بهداشتی، شن ریزی و سنگفرش کردن حیاط مدرسه، تعمیرات جزیی و کلی آن شرکت می جست و صبحانه ی تمامی کارگرها را در امر بنایی و نجاری در روزهای تعطیل و غیر تعطیل حتی با هزینه ی شخصی خود پرداخت می کرد.
عمو خلیل روستا پس از 30 سال تلاش و خدمت صادقانه در سال 1383، بازنشسته می شود و با مدرسه، دانش آموزان، معلمان و مدیران و همه ی خاطرات تلخ و شیرینش خداحافظی می کند.
و چه تلخ، وقتی چندی نمی گذرد که ساختمان مدرسه با همه جذابیت و خاطراتش، آنهم روبروی خانه اش که هر روز با خروج از منزل، چشمانش به آن روشن می شد، بطور کامل تخریب می شود و همه خاطراتش به یکباره فرو می ریزد و چه بسا از آن زمان تا به حال هم، هر روزه با دیدن جای خالی ساختمان مدرسه، آهی بر خاطرات و زحماتش است و رنجی بر رنج های روزانه اش، و طبق معمول سرش را به زیر نمی افکند و از کنارش عبور می کند.
صحبت ها و خاطرات خلیل عموی روستا شنیدنی می باشد. او می گوید:
عاشق کارم بودم آنهم با همراهی تمامی اعضای خانواده. شب و روز نمی شناختم. گاهی تا پاسی از شب برای نظافت و تغییرات مدرسه به همراه خانواده و بویژه دخترم آسیه تلاش می کردیم. یادم نمی رود آن روزگاری که حشراتی مثل شپش(اسبیج) در مدرسه افتاد. بارها با نفتی که روی جارو می ریختیم و یا با پارچه های کهنه ی نفت آلود، تا دیروقت به همراه اعضای خانواده از بچه ها گرفته تا همسر مهربان و با گذشتم به تمیزی و نظافت مدرسه می پرداختیم تا بچه ها فردا با خیال راحت و بدون دغدغه وارد مدرسه و کلاس درس شوند.
در دهه 60 بعضی از بچه ها که نمره پایینی می گرفتند در ساعات تعطیلی مدرسه و بویژه شبها وارد مدرسه می شدند و پرونده ها را پاره می کردند. بنابر دستور آقای حسن جبارپور و بعد از او، آقای حسین زاده مدیران دبستان، حتی تا پاسی از شب برای نگهبانی از مدرسه، بیدار می ماندم.
سعی می کردم با همه ی بچه ها خوشرفتاری نمایم حتی آنهایی که اذیتم می کردند و دردسرم را زیادتر.
امروزه که دانش آموزان دیروز روستا را می بینم که به جایی رسیده اند و یا پدر، مادر، و حتی پدربزرگ و مادربزرگ شده اند بسیار خوشحال می شوم.
وقتی همین عزیزان مرا می بینند،احترام فراوان می کنند و این خستگی را از تنم بیرون می کند. هرچند بعضی ها هم اقرار به آنچه کرده اند می کنند و از من حلالیت می طلبند.
بچه های دارا و ندار برایم فرقی نداشتند و با یک چشم نگاهشان می کردم اما بچه های درسخوان و مودب را بیشتر دوست داشتم.
یادم نمی رود در دوره آقایان مهدوی و حسین زاده (تا سال 1362) بوفه ای در حیاط مدرسه داشتم و بیسکوئیت، شکلات، بستنی زمستانه و ... می فروختم و از طرفی تغذیه مدرسه مثل شیر، موز، پرتقال و ... توزیع می کردم و چه بسا بچه ها بدون اجازه از آن می گرفتند و حتی مواردی را که خودم خریداری کرده بودم یواشکی می گرفتند و پولی پرداخت نمی کردند ... که ذره ای از آنان ناراحت و دلخور نیستم و حلالشان باشد. هرچند بعضی ها مرا می بینند اینها را نیز عنوان می کنند و حلالیت می طلبند.
زمستان زودتر به مدرسه می آمدم تا بخاری ها را روشن کنم، که مبادا بچه ها با هوای سرد کلاس درس روبرو شوند. فکر می کردم اگر کلاس سرد باشد دلسردی بچه ها از درس و مدرسه بیشتر می شود.
چه بسا، اول صبح قبل از زنگ مدرسه و تا آغاز مراسم صبحگاهی، دلم نمی آمد بچه ها در حیاط مدرسه بمانند و با مسئولیت خودم بچه ها را روانه کلاس می کردم. هرچند بارها با مخالفت مدیر مدرسه مواجه می شدم.
همه دانش آموزان دیروز و امروز روستا را همانند فرزندانم دوست دارم و امیدوارم در کارشان صداقت داشته باشند و درستکار باشند. خنده بر لب داشته باشند و در حل مشکلات همدیگر کوشا. به پدر و مادر خود احترام بگذارند و فرزندانشان را درست تربیت کنند. دوره سختی شده است که صمیمیت ها و پاکی ها مثل آنزمان نیست. خیلی باید مراقب بود.
خداوند حاج خلیل ابراهیمی ایمنی را در پناه خویش حفظ و سلامت بدارد و عمر با عزتش را بیافزاید.
زنده یاد عزیز پورعلی
خداوند عزیزعمو را نیز رحمت نماید
تهیه و تنظیم: عسکری امینی ایمن آبادی دی ماه 1393
سـال 1402 بر مردم روستـاي ايمن آبـاد و كروكِـلا مبـارك بـاد
سال نو ، بر ايرانيان و اهالي روستاي ايمن آباد و كروكلا، مباركباد
عَیدی بمو خِیروُ خِشی سِفره بهل با دلخِشی
چکِّه بزن سِما هکِن ته تن نهیره ناخِشی
غم ره هَدِه وا بَوِره خنده بی یه ته سرکِشی
نوُسال بمو ته نالِ سر چلچلا ته مادِرمه کَر
ای بَهی یه عیدی پیشی خنده ته نونِ خرشی
نوسال، شِما برارا و خواخِراي ايروني و مردِم روستاي ايمن آباد و كروكِلا رِ ، مِواركا
بِلبِل گِنه جان، مِه تن اتا مِثقاله مِه مثقال تن، هزار فکر وُ خیاله
هر کی عاشقی نکرده وِ مِردالِه صد سال دِواشه وِ فلِکِ حِمّاله
بی یموئن عیدی نوسال ر ، اهالي روستاي ايمن آباد و كروكلای خدمت، و همه ی اونایی که نوروز ر هر جای دنیا که درنه گرامی دارننه، تبریک عرض کِمّی. خدمت خانواده هايي كه شه عزيزون ر کهنه سال از دست هدانه، صبر ویشتری وشون وسّه آرزو کِمّی. ارمون دارمی سال دوازده ماه، همه ی مردم، دلخِشی وُ تنخِشی دارن.
ارمون دارمی سال 1402 دِله، صلح وُ امنیت، سلامتي وُ بركت، همه ی مردم دنیای وِسّه دواشه.
ارمون، اِما مردم روستای ایمن آباد و کرولا، با همدلي، صحبت هکردن وُ اعتماد ويشتر داشتن، همدیگه ی بال ره دماسیم تا شه روستا، نازنین ابنوا کروکلا ر، هر ور حساب هکنین، جلو دمهدیم.
وبسايت روستای اعضا
تیرماه سیزده شو از کهنترین جشن مازندرانیها
جشن تیرگان که در زبان محلی مازندرانیها به « تیرماه سیزده شو » معروف است، همان جشن معروف ایرانیان باستان است که در تاریخ باستانی تبری مصادف با دوازدهم آبان برگزار میشود.
درباره تاریخچه جشن تیرگان نیز روایات مختلفی وجود دارد؛ برخی پیروزی کاوه بر ضحاک و جشن مهرگان را مبنای جشن میدانند و برخی مردم معتقدند که تیرگان شب تولد حضرت علی (ع) است ولی برخی نیز معتقدند که جشن تیرماه سیزده شو یکی از کهنترین جشن ایرانیان و مردم استان مازندران است و ارتباطی به تولد حضرت علی (ع) ندارد.
منطقه مازندران، جشن تیرماه سیزده در تاریخ پیش از اسلام در ایران وجود داشته است. در این مراسم با برپایی آیینهای ویژه و آماده کردن خوراکیهای سیزدهگانه جشن گرفته میشود.
تمامی خانوادهها در این شب کنار هم جمع میشوند و تا پاسی از شب به خوردن تنقلات و گوش دادن به قصه و افسانههای بزرگترها سپری میشود، در گذشته در غروب روز سیزده، جوانان هم با در دست داشتن چند ترکه بلند با کیسهای که به انتهای آن بسته شده است، همراه کودکان به در خانهها رفته و با سر و صدا و کوبیدن چوب به در خانهها و لالبازی و شعر « لال بیَمو، لال بیَمو ، پارسال و پیرار بیَمو ، چِل بَزِن دیگه بَزِن، لال اِنِه لالَک اِنِه ، سالو ماه ارزون بوه، لال مار رسوا نَوِ، لال اِنِه لالَک اِنِه، پار بورده امسال انه » را سر داده و از صاحب خانه تقاضای هدیه میکنند و صاحب خانه نیز اغلب به آنها پول، میوه و شیرینی میدهد.
در این شب افزون بر خوراکهایی که مناسب میهمانی است بنا بر رسم، خوراکیهای ویژهای نیز تدارک دیده میشود و برخی نیز برای این جشن خوراکیهایی همچون "کاچی" نوعی حلوا، شیرینی "پِتی بَزه نون" و "کماج" تهیه میکنند و افراد خانواده با جمع شدن در کنار یکدیگر، گردو، سنجد، شیرینی، میوه و چای میخورند.
شگون چوب خوردن از لال نیز از دیگر برنامههای مخصوص این جشن است، به گونهای که در این شب شخصی با لباس مبدل، دستمالی به سر بسته و صورتش را سیاه میکند و مانند لالها با کسی حرف نمیزند. این شخص که او را لال، لال مار و لال شیش میگویند با همراهی چند نفر وارد خانههای محل میشود و با چوب و ترکهای که در دست دارد، ضربهای به ساکنان خانه میزند.
مازندرانیها، آمدن لال را به خانه و کاشانه خود به فال نیک میگیرند و باور دارند که « لال » هر کس را بزند تا سال دیگر مریض نمیشود.
تیرماه سیزده از جمله جشنهای مشهور در استان بوده که عصر روز دوازدهم تیر ماه طبری و معادل آبان برگزار میشود و تیرماه با عناوینی از جمله " لال شو "، "شش زنه شو"، "لال زنه شو" و "تیر ماه اعید" نیز مرسوم است.
زمان اجرای روز برگزاری مراسم تیرماه سیزده، عصر دوازدهمین روز از تیرماه تبری است که گاه تا نیمههای شب به طول میانجامد، افزود: پاسخ به این پرسش که این روز با چه روزی از ماه شمسی برابر است به دلیل نامشخص بودن وضعیت تقویم طبری چندان آسان نیست اما در سالهای اخیر در محدوده یازدهم و دوازدهم آبان ماه شمسی واقع بوده است.
حداکثر مدت اجرای مراسم به تناسب با جمعیت هر روستا بین 3 تا 8 ساعت است. با اجرای برخی مراسم جنبی که در پارهای از مناطق رایج است گاه تا نیمههای صبح روز بعد نیز به طول میانجامد.
گروهی از پژوهشگران مازندرانی همچون " نصرالله هومند" تقویم تبری را در مقایسه با شمسی بدون چرخش و گردش میپندارند و با محاسبات آنها این روز در دوازدهم آبان ماه واقع میشود اما طیف وسیعی از پژوهشگران در این عرصه همچون " سید حسن تقی زاده " ، " صادق کیا " ، " پرویز ناتل خانلری "، " علی بلوکباشی " و " هوشنگ پورکریم " اختلاف یک روز در هر چهار سال را با تقویم شمسی قطعی میدانند. در تحقیقات میدانی نیز افراد سالخورده به گردشی بودن و تغییر زمانهای روزهای مهم اشاره کردهاند.
مجریان این مراسم شامل سه نفر اصلی به نام های لال ( فرد گنگ)، لال مار کیسه دار یا سفره دار و برخی کودکان هستند که آنها به خواندن اشعار میپردازند و گاهی فردی دیگر به نام شیش دار (دارنده ترکه) با گروه همراه است ولی در عموم موارد " لال مار " این مسئولیت را عهدهدار است.
جنسیت مجریان اصلی عموماً مردانه بوده اما همراهان کودک شامل دختر و پسر است. در بابل لال مار و لال شیش و در تنکابن لال شوش نیز شناخته میشود.
لال لباسی بلند بر تن داشته که گاه به رنگ مشکی است. در برخی نقاط چادری بر سر نهاده و کلاهی پشمین بر سر گذارده و در برخی دیگر مناطق دهان خود را با دستمال و گاه پارچه میبندد، صورت خود را با زغال یا دود سیاه میکند. سایر نفرات از جمله لال مار، شیش دار و کیسه دار دارای لباس معمولی بوده و کودکان همراه نیز البسه معمول خود را بر تن دارند.
شیش دار شخصی است که قبل از آغاز مراسم با شمارش دقیق منازل روستا به همان تعداد ترکههایی از درخت توت و بید فراهم میکند. با جداسازی برگها و حتی کندن پوست، آنها را در بستههایی مشخص آماده و حمل میکند. جنس این ترکهها حتماً باید از توت یا بید باشد. شخص کیسه دار نیز کیسهای پارچهای که گوشه آن به هم گره زده حمل میکند تا انعام دریافتی را در آن جای دهد.
چند روز پیش از اجرای مراسم اهالی روستا مقدمات برگزاری آن را تدارک میبینند. آنها به تمیز کردن منزل پرداخته و به آماده سازی مواد غذایی جهت پخت غذاهای ویژه، شیرینی، آرد کردن گندم و برنج برای تهیه خوراکیهای مرسوم میپردازند.
از دیگر مقدمات برگزاری مراسم، پختن شیرینی، پشته زیک، پیسته کانده، فراهم کردن کاندس، ولیک، تهیه سمنو از ماه قبل و سر بریدن مرغی محلی و تهیه خوراکی از آن در شب بوده است.
ابتدا لال در عصر روز دوازدهم تیر ماه تبری حمام کرده و در برخی مناطق خود را با آب سرد رودخانه میشوید سپس با سیاه کردن صورت خود البسه ویژه خود را به تن کرده و به همراه سایر اعضای گروه که آنها نیز وسایل و ادوات مورد نیاز خود را از قبل فراهم کردهاند شروع به اجرای مراسم میکند. لال در پیشاپیش گروه به درب تک تک منازل روستا رفته و با ورود به درون اتاق بدون هیچ گونه کلامی با یکی از ترکههای موجود در دستهای شیش دار یکایک افراد حاضر در منزل را با ضربتی مینوازد.
این ضربه به پهلوها و شکم افراد زده شده و اعتقاد بر این است که این عمل به خوش یمنی و برکت دهی منجر میشود، اگر در منزلی زنی نازا یا دختران دم بخت حضور داشته باشند لال ضرباتی بیشتر به ان وارد کرده تا زنان زایا شده و دختران نیز تا حضور دوباره لال در سال آتی ازدواج کنند. در برخی مناطق از جمله روستای چالی شیرگاه، افراد معتقدند که ضربات ترکههای لال شخص را تا سال دیگر از بیماریها ایمن میکند.
از دیگر اقدامات لال، ترکه زدن به حیوانات نازا و درختان بی ثمر است که با پادرمیانی فردی و ضمانت دادن اینکه تا سال آینده این نقیصه برطرف خواهد شد لال از ادامه ترکه زدن خودداری میکند، اگر فردی از ترکه زدن لال به خود ممانعت کند ضربات ترکه بیشتری از سوی لال بر او وارد میشود.
در پی برگزاری مراسم لال به هیچ عنوان اجازه صحبت کردن ندارد در صورت به سخن واداشتن از سوی افراد حاضر، شخص لال مورد تنبیه ترکه دار قرار میگیرد. اگر لال پرسشی یا سخنی با افراد داشته باشد با اشاره و همراه با حرکت دادن ترکه به سایرین تفهیم کرده و لال مار در این مواقع منظور و هدف وی را به سایرین انتقال میدهد، شیش دار تنها مسئول حمل ترکههای به هم بسته شده توت یا بید است.
لال سپس ترکه را در پشت بام منزل یا در میان چاچ ( بخش چوبین و زیرین سقفهای که با گیاهان یا تخته پوشش مییافت) نهاده و افراد منزل آنرا متبرک دانسته و تا سال آینده آن را در محلی امن نگه می داشتند. در برخی مناطق وجود این ترکه را سبب برکت بام و محصولات و غلات نگهداری شده و نیز مدافع در مقابل موجودات موزی از جمله موش و سوسک میدانستند.
هدایای اعطایی به گروه از سوی صاحب خانه شامل پیسته گنده (شیرینی ویژهای به حجم یک پرتقال که از ترکیبات آرد، برنج، مغز گردو همراه با مادهای شیرین از جمله شکر، عسل یا دوشاب خرمالوی وحشی تهیه میشود) حلوای گندم ( شیرینی به حجم یک عدد گردو که از آرد گندم و مادهای شیرین آماده میشود) گردو، تخم مرغ، پشته زیک ( شیرینی ویژهای که از کنجد و شیره خرمالوی وحشی تهیه میشود)، سیب، میوه و در مواردی نیز پول نقد داده میشود که این کالاها و مبالغ به فرد کیسه دار تحویل میشود.
به طور معمول در پایان مراسم افراد در منزلی گرد هم آمده و پس از تعیین کل میزان انعام، کالا و پول نقد و آن را بین افراد به نسبت لال دو سهم و سایرین هر کدام یک سهم تقسیم میکنند؛ اگر ترکه دار فردی خردسال باشد سهم او نیز کمتر از میزان بالا خواهد بود.
در حال حاضر این رسم در شهرها کاملا" منسوخ شده و تنها در برخی نقاط کوهستانی به ندرت قابل مشاهده است و از لحاظ اجرا آن را باید منسوخ شده پنداشت.
تیرماه سیزده شو در مناطق شرقی گیلان به " تیرماسینزه" موسوم بوده که برگزاری مراسم فال کوزه مهمترین بخش آن است. زرتشتیان یزد و کرمان در مراسم جشن تیرگان، فال گیری با کوزه یا چک دوله را برگزار میکنند در سنگسر سمنان نیز اجرای این مراسم مرسوم بوده است.
گرفتن فال نیز از دیگر رسم های این شب است. جدای از فال حافظ که مرسوم در کشور است بویژه شب یلدا، فال های زیر در مراسم جشن تیرماه سیزده شو رایج است:
فال سنجاق : در شهرستان بابل در شب تير ماه سيزده شو و اكثر جشن ها ، اين فال گرفته مي شود كه سنجاق يا سوزني را در دامن نيت كننده فرو كرده و سپس زن يا مردي چند شعر محلي مي خواند و حاضرين داوري مي نمودند كه فال نيك است يا بد .
گو شاري : درغروب تير ماه سيزده شو زنان سر چهار راه فالگوش مي ايستند اگر حرف از رهگذر بشنوند آن را وحي مي دانستند و ناراحت مي شدند در غير اينصورت شاد شده و به خانه مي رفتند
لال زنه شيش : كسي به صورتي كه شناخته نشود وارد خانه اي شده و با تركه اي اهل خانه را مي زند تا چيزي به او بدهند . اين زدن را شگون مي دانستند. ناشناس از غذا و خوراكي بدست آمده ، به عنوان تبرك استفاده مي كرد.
فال آغوز : اين فال نيز در جشنها و بخصوص شب تير ماه سيزده شو گرفته مي شديك نفر چند گردو را براي نيت كننده در بين دستان خود مي چرخاند و سپس به زمين ريخته، نيت كننده يكي را برداشته و مي شكست اگر مغز آن سالم بود نيت آن خوب مي شد.
سيزدهي : كادو يي را كه نامزد دارها در جشن تيرماه سيزده شو براي شگون و يادآوري براي نامزدهاي خود هديه مي كردندسيزدهي مي ناميدند.
یادآوری این نکته ضروری است که در برخی مناطق مورد تحقیق مازندران به اجرای مراسم فالگیری با کوزه پس از پایان مراسم تحت عنوان امیری خونی اشاره شده که شباهت معنی داری با مراسم برگزار شده در گیلان دارد.
در مناطقی از شهرستان نور، رسم شال اندازی نیز در این شب اجرا میشود؛ این مراسم که در مناطق مرکزی مشاهده نمیشود احتمالاً ره آورد اقوام کرد مهاجر در مناطق غربی مازندران بوده است. این رسم و آیین کهن در سال 1391 به ثبت رسیده و در حافظه ملی جای گرفته است.
منبع: ایسنا
محقق:طوبی اوصانلو
{jcomments on}
اول فردینه ماه،آغاز سال 1534 تبری، موارکا
همه ساله از دوم مردادماه شمسی یعني اول فردینه ماه تبری، سال باستانی تبری آغاز می شود.
آغاز سال 1534 تبری را
به مازندرانی ها و مردم روستای ایمن آباد و کروکِلا
تبریک می گوئیم.
منطقه مازندران به نقل از اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری مازندران، مردمان کوهستان، جنگل و جلگههای مازندران 12 ماه سال را زمینی و ماههای قمری را آسمانی نامگذاری کردند و در کنار برگزاری آئینهای ملی و باستانی، فرایض دینی و اسلامی را انجام میدادند.
در تقویم باستانی تبری، بهار سرد 50 روز، بهار گرم 50 روز، تابستان 85 روز، پائیز گرم 50 روز، پائیز سرد 50 روز، زمستان 80 روز، پتک 5 روز، و شیشک روز کبیسه است، 5 روز پتک یا 6 روز در سال کبیسه، جزو روزهای سرد بهار به شمار میرود.
فرق سال باستانی مازندرانی با سال شمسی در این است که این سال 125 روز پس از بهار شمسی آغاز میشود و نخستین روز باستانی مازندرانی یعنی آغاز سال نو، از اول فردینه ماه که مصادف با دوم مردادماه شمسی است آغاز میشود.
ماههای باستانی مازندرانی عبارتند از : فردینه ماه، کرچه ماه، هر ماه، تیر ماه، مردال ماه، شروینه ماه، میر ماه، اونه ماه، ارکه ماه، دماه، وهمنه ماه و نوروز ماه.
ذکر نام این ماه ها و بعضی از روزهای مخصوص آن و همچنین مقایسه آن با تقویم شمسی خالی از لطف نیست.
فصل بهار:
اول"اون ما" یا آفتاب بهورت, برابر با سی ام بهمن ماه
اول"ارک ما" برابر با ششم فروردین ماه
اول" دی ما" برابر با پنجم اردیبهشت ماه
فصل تابستان
اول"وهمن ما" برابر با چهارم خرداد ماه
اول "نرزما" یا نوروزما برابر با سوم تیر ماه
اول "فردین ما" برابر با دوم مردادماه
فصل پاییز:
اول"کرچ ما" برابر با اول شهریورماه
اول"خرما" برابر با سی و یکم شهریور ماه
اول "تیرما" برابر با سی ام مهر ماه
فصل زمستان:
اول"مردال ما" برابر با سی ام آبان
اول شروین ما" برابر با سی ام آذر
اول"میرما" برابر با سی ام دی.
آخرین بازمانده گاهشماری کهن ایرانی
گاهشماری کهن تبری آخرین بازمانده گاهشماری کهن ایرانی است که همچنان در میان برخی از مردم این سامان کاربرد دارد.
مبداء این گاهشماری بر اساس سال شماری و محاسبات کنونی از سال 489 م است که همزمان با شاهنشاهی قباد ساسانی است.
در این سامانه گاهشماری سال 365 روز است که از 12 ماه سی روزه و پنج روز اندرگاه تشکیل شده است و برای ثابت نگه داشتن سال تبری هر چهار سال یک روز را به انتهای اندرگاه میافزایند که این کبیسه شیشک است.
آیینها و جشنهای وابسته به گاهشماری هنوز برگزار میشود که مهمترین آنها بیس شش عیدما و تیرماه سیزه است.
مدرس دانشگاه و دکترای تاریخ علوم در زمینه جشنها و آیینهای وابسته به گاه شماری تبری میگوید: جشنها و آیینهای وابسته به گاهشماری تبری قدمتی کهن دارد، آخرین بازمانده جشنهای ایران باستان است که در هر منطقه تبرستان با آداب و رسوم آن اجرا میشود.
سید رحیم موسوی افزود: پس از ورود دین اسلام متناسب با آن تغییر یافته است و مهمترین جشنهای بازمانده در تبرستان شامل نوروزما برابر با 28 تیرماه، گاه شمار کنونی و تیرماه سیزه برابر با 12 آبان کنونی است.
وی اظهار داشت: این دو جشن هنوز در گوشه و کنار تبرستان برگزار میشود و بیتردید گستردگی بحث و بررسی جشنها و آیینهای وابسته به گاهشماری به گونهای است که باید بیشتر روی آن پژوهش شود.
به گفته موسوی، با نگاهی به گاهشماریهای قومی و محلی ایران میتوان دریافت که تعدادی از آنها بازماندگان گاهشماریهای کهن ایرانی هستند و برخی دیگر نیز گاه شماریهای دینی است.
نتایج بررسیها نشان میدهد که تبرستان از مناطقی است که در آن نوع گاهشماری همانند گاه شماریهای ایرانی 365 روزه است و با توجه به محاسبات انجام شده محققان مازندران و شواهد نگاهداشت سال از سوی مردم، مبداء این گاهشماری سال 489 م است.
دکترای تاریخ علوم ادامه داد: این گاهشماری پش از مبداء خود به اعتقاد برخی گردان بود و با اعمال کبیسه در سال 489 م نسبت آن با دیگر گاه شمارهای خورشیدی ثابت ماند.
وی افزود: گاه شمار تبری دارای 12 ماه 30 روزه و همچنین پنج روز اندرگاه است که پتک نام دارد، اندرگاه تبری در پایان ماه ششم یعنی اونه ما قرار دارد.
سید رحیم موسوی ادامه داد: کبیسه گیری در این گاهشماری همانند گاهشماری خراجی دوره ساسانیان است، به روز کبیسه، شیشک میگویند که پیش از پتک هر چهار سال یکبار اعمال میشود و این گاه شماری جشنها و آیینهای خاص خود را دارد که بیس شش عیدماه، تیرماه سیزده شو و مادرمه بازماندگان آیینهای وابسته به گاهشماری هستند.
منبع: ایسنا
{jcomments on}
اول فردینه ماه، آغاز سال نویِ تبری
همه ساله از دوم مردادماه شمسی یعني اول فردینه ماه تبری، سال باستانی تبری آغاز می شود.
روایت مورد قبول در باره مبدا سال تبری محاسبه آن از دوم مرداد ۱۳۳سال پیش از هجرت مصادف با پادشاهی قباد ساسانی و حاکمیت فرزندش ' کیوس ' بر تبرستان است . گفته می شود در این سال مردمان تبرستان با برقراری یک روز کبیسه به نام ششک سال را از گردش بازداشتند.
در تقویم باستانی تبری فصل بهار 100 روز شامل 50 روز بهار سرد و 50 روز بهار گرم ، تابستان 85 روز ، پاییز سرد 50 روز و زمستان هم 80 روز است.
پنج روز اضافه هر سال در ماه های دوازدهگانه سال تبری محاسبه نمی شود ، بلکه به عنوان ' پتک ' به آخر سال اضافه می شود و روز اضافه سال های کبیسه هم ' ششک ' گفته می شود.
نخسین روز سال تبری هم ' فردینه ماه ' نام دارد. نام ماه های تبری هم عبارت از ؛ فردینه ماه ، کرچه ماه ، هر ماه ، تیر ماه ، ملار ماه ، شروینه ماه ، میر ماه ، دونه ماه ، ارکه ماه ، د ماه ، وهمنه ماه و نوروز ماه است.
نصرالله هومن نویسنده و پژوهشگر گاهشماری و تقویم تبری گفت: تردیدی نداشته باشید که تقویم بازمانده از تبرستان ارزشمندترین میراثی است که همه ما باید به آن افتخار کنیم.
تقویم تبری به لحاظ علمی و دقت بسیار فراتر از تقویم میلادی است و باید به خود ببالیم که منجمان این خطه یک هزار و 700 سال قبل از میلاد مسیح تقویمی را تهیه کرده اند که کوچک ترین خطایی در آن دیده نمی شود.
یکی از استادان دانشگاه شهید بهشتی تهران گفت : مردم تبرستان در طول تاریخ ثابت کرده اند که وطن پرست و شیفته ایران هستند.
دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور مطلق افزود: زمانی که فردوسی بزرگ بعد از اتمام شاهنامه بزرگش در دربار غزنویان حضور یافت و آثارش را تقدیم دربار کرد ، بشدت مورد سرزنش دربار قرار گرفت و به او اتهام رافضی و مرتد زدند، اما در همان مقطع مردم وطن پرست تبرستان به گرمی از فردوسی استقبال کردند و در زمان عبور این چهره فاخر علمی به خراسان او را مورد لطف و عنایات خود قرار دادند که این جلوه ای از وطن پرستی مردم تبرستان بود.
وی اظهار داشت: از جمله ویژگی های بارز مردم تبرستان داشتن یک زبان، تقویم و فرهنگ مستقل است و این یک اشتباه بزرگی است که ما زبان تبری را دارای یک گویش بدانیم ، بلکه زبان تبری دارای گویش های بابلی، ساروی، آملی و بهشهری است.
این استاد دانشگاه گفت: تبری ها با سابقه چهار هزار ساله خود یکی از قدیمی ترین اقوام ساکن در ایران هستند که پیش از آریایی ها در این منطقه زندگی می کردند.
وی افزود: در طول چهار هزار ساله تاریخ تبرستان، مردم این دیار هیچگاه خودشان را از ایران جدا نمی دانستند هر چند به خاطر سابقه تاریخی، تقویمی و زبان، حکومتی مستقل داشته اند اما خود را جدای از ایران نمی دانستند.
او ادامه داد: امروز بسیار خرسندیم که در برخی از شهرهای مازندران سنت های هزاران ساله همچنان پابرجاست و مردم مراسمی همچون 26 عیدماه را با شکوه خاصی در آمل، بابل و سوادکوه و نیز دیگر شهرهای مازندران برگزار می کنند.
دکتر اسماعیل پور مطلق انتقال سینه به سینه تاریخ را وظیفه همگانی دانست و بر ضرورت توجه مردمان تبری بر این موضوع تاکید کرد.
تبرستان به لحاظ جغرافیایی شامل استان مازندران ، بخش هایی از استان های گلستان و گیلان، استان تهران و شمال استان سمنان بوده است که از قرن دهم هجری شمسی نام مازندران بر این سرزمین نهاده شد.
علت نامگذاری تبرستان یا ' تپورستان ' نیز در واقع به دلیل وجود قوم ' تپور ' بوده است که چهار هزار سال پیش در این استان زندگی می کردند.
آیین کهن فردینه ماه همزمان با آغاز سال نویِ تبری با برپایی خوان نوروزی، اجرای آیین های بومی، موسیقی بومی و محلی، بومی سرایی حماسی، نوروز خوانی و امیری خوانی چند سالیست که در روستای اله رودبار بابل برگزار می شود.
در این جشن سال نو ،جمعی از فرهنگدوستان بابلی با ارائه امکانات قدیمی منازل و استفاده آن درکشاورزی با پخت انواع آش برای مردم به نمایش گذاشتند.
مبدا سال تبری از دوم مرداد 133 سال پیش از هجرت، مصادف با پادشاهی قباد ساسانی و حاکم شدن فرزندش کیوس بر تبرستان است که در این روز مردم تبرستان با برقراری یک روز کبیسه به نام ششک، سال را از گردش بازداشتند.
نخستین روز سال تبری فردینه ماه و ماه های دیگر هم کرچه ماه، هر ماه، تیر ماه، ملار ماه، شِروینه ماه، میر ماه، دونه ماه، ارکه ماه، د ماه، همنه ماه و نوروز ماه است.
منبع: ایرنا
{jcomments on}
مقالات دیگر...
- روشهاي مبارزه با علفهاي هرز در مزارع برنج(یادآوری)
- وظايف تفصيلي دهيار و دهياري(يادآوري)
- عيد سعيد فطر بر مردم روستا مبارك
- سـال 1401 بر مردم روستـاي ايمن آبـاد و كروكِـلا مبـارك بـاد
- ايام شعبانيه، روز پاسدار و جانباز مباركباد
- حاج اکبر لاسمی ایمنی، در گذشت.
- روز جهانی زبان مادری
- زبان تبری را جدی بگیریم
- روح بزرگمرد روستا، حاج ابوالحسن قاسمي، به آفریدگارش پیوست.
- بيمه اجتماعي كشاورزان و روستائيان(يادآوري)
- ضرورت توسعه روستايي و نقش آن در توسعه ملي
- خلاصه زندگي امام رضا(ع) و شش حديث از ايشان + عكس
- بیست و چهارمین يادواره شهداي روستا به روایت تصویر
- حضور 3 تن از اهالي روستا در قيام 15 خرداد 1342
- بیست و چهارمین يادواره شهداي روستا برگزار مي شود.