*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

چشی وسه مازرونی گپ و صحبت نکمبی؟

 

از هموطنی پرسیدند :چه آرزویی داری؟ جواب داد: آرزو دارم شهر ما بشود پایتخت.

پرسیدند: اگر بشود پایتخت چه اتفاقی می افتد؟ جواب داد:آن وقت به من می گویند " بچه تهران"!

 

حالا حکایت ماست. به نظر می رسد ما آخرین نسلی بودیم که با زبان محلی خودمان رشد کردیم. زبان فارسیِ رسمی را، یا از رادیو تلوزیون می شنیدیم و یا سر کلاس درس، آموزگار ما سعی می کرد به ما بیاموزد. بچه ها گاهی اسباب خنده می شدند و آموزگار هم سخت نمی گرفت.

 

ما رشد کردیم و بزرگ شدیم .زبان فارسی را یاد گرفتیم و هر کس به فراخور نیاز خود این دانش را گسترش داد.

 

عده ای هم نیازی به دانستن کامل و درست زبان احساس نمی کردند و کار و زندگی شان در روستا بوده و هست و در همین ده خودشان هم زندگی شان به پایان خواهد رسید.

 

اما کسانی که به نوعی درگیر کار در محیطی شدند که دانستن زبان فارسی الزامی بود، فارسی را بهتر یاد گرفتند و این گونه امورشان را می گذرانند.

 

 البته گفتن اینکه " کسی زبانی را آموخته " گزاره ای نسبی ست. چرا که آموختن زبان به شکل کامل ممکن نیست. چرا که زبان یک سویش، خوراک فراموشی و سوی دیگرش بالنده هست.

 

 

چقدر تا انقراض کامل زبان مازندرانی باقی مانده است؟

 

 

کودکان بعد از نسل ما، در معرض شنیدن زبانی قرار گرفتند که نه مازندرانی بود و نه فارسی.

 

پدر و مادر جوان که خود به درستی قادر به صحبت کردن به فارسی نبودند به بچه ها اصرار می کردند که فارسی حرف بزنند.

 

فارسی ای که آنها سعی می کردند به بچه هایشان یاد بدهند، برگردان و یا ترجمه ی واژه به واژه ی مازندرانی بود که آن هم به درستی صورت نمی گرفت: "سیاه سگ اِما انده کار نداشت که اون كچيك گربه رو بخوره!"

 

شنیدن جمله های این چنینی نه موجب خنده، بلکه باید گریه آور باشد. یا این جمله که از یک مکانیک جوان در یک تعمیرگاه شنیدم:"انده کار نداشت ماشین زنه رو زیر بگیره!"

 

مطمئن هستم چنین جملاتی به گوش شما هم خورده است و با افرادی برخورد داشتید که یک درمیان از جمله های فارسی و مازندرانی استفاده می کنند. و چه بسا واژه ها همه فارسي اما لهجه مازندراني بسيار آزار دهنده است حتي كساني كه تحصيلات دانشگاهي دارند.

 

در مساجد روستاهاي مختلف مازندران مداحان و حتي روحانيوني كه اهل همان روستايند در مراسم مختلف با زبان فارسي به مداحي و سخنراني مي پردازند و حتي شورا يا دهيار محل نيز مسائل مختلف روستا را به زبان فارسي بازگو مي كند و حتي خواندن اطلاعيه از بلندگوي مسجد روستا به زبان فارسي قرائت مي شود نه به زبان عامه اهالي روستا.

 

و چه بسا بارها ديده ايم و شنيده ايم كه در جلسات خصوصي و قرض ا لحسنه خانوادگي نيز وقتي جلسه بصورت رسمي آغاز مي شود به زبان فارسي سخن گفته مي شود.

 

نتیجه این شد که تعدادی از نسل جوان ما که پدر و مادری روستایی داشتند، اما خود در حاشیه ی شهر ها بزرگ شدند، گوینده به زبانی باشند که نه فارسی ست و نه مازندرانی.

 

گرچه انقراض زبان مازندرانی از زمان های دور آغاز شده، با ویروس شرم از روستایی بودن و محلی صحبت کردن، این روند سرعتی سرسام آور یافته است. در يك اداره اي كه همه مازندراني اند و اهل يك منطقه و مسلط به زبان مازندراني، با زبان فارسي با هم صحبت مي كنند.

 

حال علاوه بر شنیدن زبان رنج آوری که نسلی با نا آگاهی ما، به آن گفتگو می کنند، اسیر بی فرهنگی و بی تدبیری عده ای مسئول در امور روستاها هستیم.

 

ترجمه ی نام روستاها نیز دیریست رواج پیدا کرده است. نمونه ی کوچک و دم دست آن روستای "آوندون سر " است که تبدیل شده به آب بندانسر. یا انتخاب نام های فارسی برای کوچه ها و خیابان های روستا.

 

 

باور کنیم که فرهنگ یا زبانِ برتری وجود ندارد

 

اما دلیل فقر و یا غنای یک زبان چیست؟ و آیا امیدی به نجات زبان مازندرانی از انقراض هست؟

 

زبانی که در محاوره های مان متوجه می شویم که از آن تنها تعداد افعال باقی مانده است و اگر کسی اصرار بر استفاده از واژگان اصیل مازندرانی داشته باشد، متهم به دهاتی بودن می شود.

 

باید باور کنیم که فرهنگ یا زبانِ برتری وجود ندارد. اختلافات فرهنگی و زبانی لازمه ی جهان چند صدایی ست. یک بومی آفریقا، یک بومی آلاسکا، یک بلوچ صحرا نشین و یک مازندرانی کئی پلا خار، همه دارای ارزش فرهنگی یکسانی هستند، اما چیزی که فرهنگی را به دیگران می شناساند، خودباوری و تلاش برای تقویت آن است، نه شرم ازآن. چرا که آثار مکتوب هر فرهنگ، پاسدار آن فرهنگ و زبان است.

 

اگر فارسی توانست در برابر هجوم اعراب پایداری کند، نه قدرت خود زبان فارسی، بلکه آثاری نظیر شاهنامه، گلستان، بوستان، مثنوی و... بود که موجب ماندگاری آن شد.

 

دوستی دارم که وقتی با او به تهران رفتیم اصرار کرد که با او فارسی حرف بزنم. دوستان تحصیل کرده ای که انتظار می رود نماینده ی این فرهنگ و زبان باشند، با شرم از مازندرانی و یا دهاتی بودن شان این فرهنگ و این زبان را به نابودی سوق می دهند.

 

بیاییم به جای اصرار بر فارسی صحبت کردن بچه های مان، آنها را با مطالعه آشنا کنیم که بهترین راه برای آموزش درست زبان است.

 

بيائيم در مراسم مختلفي كه در مساجد روستايمان برگزار مي شود با زبان و گويش محلي سخن بگوئيم.

 

زبان مازندرانی باید در خانواده های مازندرانی صحبت شود، واژگان اصیل استفاده و سعی شود توسط نخبگان و اهل فرهنگ به زبان مشترک و معیار زبان مازندرانی دست یافت و بر اساس آن آثار مکتوب بجای گذاشت، چرا که با این روند به زودی باید فاتحه ی زبان مازندرانی را خواند.

 

غرور، ویژگی نابجایی ست. اما من گاهی دچار این غرور می شوم که روستایی هستم و به آن افتخار می کنم، چرا که انسان روستایی، روح سالم تری دارد. البته اگر بتواند روستایی باقی بماند.

 

 


 

منبع: مازندنومه، با اندكي تغيير

 

 

ارسال نظر

وبسايت روستا مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است و از انتشار نظراتی که حاوی توهین یا بی‌احترامی به اشخاص حقيقي يا حقوقي و موارد مغایر با قوانین كشور باشد معذور است.

کد امنیتی
بارگزاری مجدد

نظرات  

 
0 # میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا در تاریخ: شنبه 20 ارديبهشت 1393 ، ساعت 10:02 ق ظ
با سلام و عرض ادب
بنده بافتخار وبسایت شما را در کلبه اشعارم لینک کردم ممنون می شوم شما نیز در اینخصوص اقدام لازم را عنایت فرمائید.
http://www.harikandeh.blogsky.com
نقل قول
 
 
0 # میر حمزه طاهری هریکنده ای نوپا در تاریخ: شنبه 20 ارديبهشت 1393 ، ساعت 10:02 ق ظ
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت آقای امینی
بنده خوشحالم از اینکه شما هم در حفظ و زنده نگه داشتن زبان شیرین مازندرانی گام برمی دارید و کلبه اشعار مازندرانی ام پر شده است از اشعار که از شما دعوت می شود به دلنوشته هایم سری بزنید و نظرتان را ارسال فرمائید در ضمن اشعار فارسی من هم در آدرس زیر تقدیم می شود.
http://www.taheri.blogsky.com
با تشکر فراوان

یاد بکردی؟

تیسابه پینه لینگه یاد بکردی؟
بیابون گوی زینگه یاد بکردی؟
پرس خسه واری ز بس هنیشتن
گو و اسب و شه جینگه یاد بکردی؟

ترجمه فارسی
فراموش کردی

آیا فراموش کردی؟ پاهای برهنه ای که به هنگام راه رفتن تاول زده بودند و در بیابان و صخرا صدای زنگوله دام ها را .
پاشو خسته شده از بس که یک گوشی نشسته ای؟ و آیا فراموش کردی؟گاو و اسبهایی که به هنگام دروی برنج و گندم مشغول بودند را
نقل قول
 
درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20