*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

جشن فردينما شو

  در واقع جوامع در نتیجه رشد تکنولوژی و تعامل با سایر ملل و پیشرفت دانش و ... و حرکت از "سنت" به سوی "صنعت" را آغاز می کنند که گریزی از آن ندارند و نمی توان جلوی این حرکت را گرفت و نباید هم مانع این حرکت شد.



اما آنچه که مهم می باشد این است که در این گذار از سنت به صنعت باید تدابیری اتخاذ شود تا افراد با هویت قومی خود بیگانه نشده و از خودِ واقعی شان دور نشوند. به همین دلیل در گذشته پیشینیان ما به شیوه های مختلف سعی در حفظ این هویت کرده تا بتوانند به نسل بعدی منتقل کنند؛ از جمله آنها برگزاری جشن ها و مراسم مختلف بوده است که فردینماشو نمادی از این جشن هاست.

 

این جشن در نیمه مردادماه در روستای میخساز از توابع بخش کجور شهرستان نوشهر در استان مازندران برگزار می شود که از سال 1383 احیا شده و هر ساله برگزار می شود (که حتی در گستره بین المللی نیز قابل تامل می باشد). چرا که نیاز بشر امروزی فقط در اختیار داشتن تکنولوژی های پیشرفته نیست بلکه زندگی کردن با عشق و اصالت و احساس هویت نیاز مهمتری است که غفلت از آن انسان بهره مند از مواهب تکنولوژی های پیشرفته را با مشکلات و سرگردانی های بسیاری مواجه خواهد کرد.

 

 

 



فردینماشو، جشنی دیگر در مازندران

  
زمان لحظه شماری می کرد. کندلوس دگربار شاهد دیدار فرزندان خود بود. یکی پس از دیگری می آمدند. خانه های خاموش و پر از سکوت آهسته آهسته نجوا می کردند و از دریچه ها ی آنان نور می پاشید. مردم چشم انتظار لحظه ها تا رسیدن به قله شادی ها به عقربه ها می نگریستند. هنگامه غروب، شیرزنان دهکده کندلوس با لباس های محلی در حال تدارک جشن فردینماشو سر از پا نمی شناختند. شب انتظار به پایان آمد. صبح صادق دمید.

 

خروس دهکده پیام آور سپیدی ها اذان می زد. قوقولی قوقو خیر و خش. آفتاب دگرباره درخشید. در حیاط مشترک جیر سری به همت عمو نامدار و عمو افراسیاب اجاقی برپا شد. خاله فخری و خاله نساء زنان طایفه خود را جمع کرده تا اینکه آش جشن را آماده کنند. هریک به فراخور حال خود کمک می کردند. از کوچک و بزرگ همگی شور و شوق همیاری در سیمایشان موج می زد. در جور سری نیز بوی نان داغ کوچه های پر از سکوت دهکده را فرا گرفته بود و یاد شیرزن دهکده مشتی شکوفه را که در تمام کارهای جشن پیش قراول بود، در همه اذهان زنده می کرد. جماعتی دیگر در کنار تنور سرگرم پختن و رنگ کردن تخم مرغ بودند و زیر لب سرود « فردینماشو یعنی که دلخشی / جمع بووئم همه با خیر و خشی / قدر هم دنم و با هم ووئم / گت و کچیک حتی با شه بامشی» را زمزمه می کردند و غبار غم را با نسیم شادمانی از دل های به درد نشسته می زدودند. خاله مولود برای فردینماشو نذر کرده بود تا آش دوغ بپزد.

 

تدارک آش دوغ  جور سری یادآور خاطرات زیبای همدلی و همزبانی گذشتگان فهیم ماست. زنان و دختران جلیقه بر تن و مرجومه بر سر شادمانی را همساری[1] می کردند. گویی گل های هزار رنگ گلستان کندلوس با نغمه های باد می رقصیدند. صدای دکمه های نقره ای جلیقه ها چه نغمه دل انگیزی را خلق می کرد « در گلستان? هر کوچه/ چه بوی علفی می آمد/     چپری بود/ پی اش جا پای خدا»  و مخمل هزار رنگ در دامان طبیعت سبز البرز چه زیبا و دل انگیز بود. هیاهوی کودکان سکوت هر کوی و برزن را می شکست.

 

کودکانی که کمتر در کوچه پس کوچه های ده یکدیگر را دیده بودند و یا می دانستند که می توان در کوچه ها فریاد کشید، نظاره گر بازی های پرجنب و جوش چال چاش بودند و وفاق و همدلی و شور و هیجان بازی های گذشته را با جان و دل لمس می کردند. ناری ناری ناری کا دوباره از سر گرفته شد. ملا کلا که نامش نیز گواه داناییهاست، چه شور و هیجانی را در پختن آش و نان از خود نشان می داد. جوی میان دهکده که مدتها روزه داری می کرد غافل از راه خویش در انتظار دیداری دگربار به رود می پیوست. از درون خانه ها بوی غذاهای محلی در جای جای دهکده پیچیده بود.

 

روح عباس سینه پر و شکوفه از لابلای کله چوها نظاره گر آنهمه شادی و شادمانی بود، لت های غریب شاهد بازی چال چاش دایی ربیع و همسالانش بود. زمین بازی به وجد آمده بود. صدای دلنشین سرنا برخاست. روح عشق دگربار به جان دهکده دمید. تصاویر زیبای خاطرات و شادیهای عروسی دیروز نوازشگر چشمان هر بیننده بود. روح مرحوم شاهرخ کرمانی نظاره گر سرنا نوازان جوان دهکده بود که به استقبال قدوم بزرگان «پیش نوازی» می نواختند.

 

شور و شعفی در چهره مردمان بود که از نهادشان برخاسته بود گوئیا ذاتشان با این صدا آشناست و این صدا با روح آنان پیوندی دیرینه دارد و گویی این نغمه های دل انگیز را در سرشت آنان نهاده اند. خروار و خاک در زیر سنگفرش ها به رقص آمده بودند. نغمه یادش بخیر پارپیرار را سر می دادند. اردشیر سما مقوم می نواخت.

 

جوانان با قریحه کندلوس با لباس های محلی با چوبدستی حرکات موزونی اجرا می کردند و سرانجام چو سما یا رقص چوب را به نمایش گذاشته بودند. ملا کلا رقصید، خورشید به وجد آمد، کله چو در سماع بود. صخره ها می گفتند سال هاست ما چنین شادمانی را ندیده ایم. کم کم از خاطرمان رفته بود.

 

سراسر شادی و شادمانی به چه آسانی، همه با هم در کنار هم یار و غمخوار هم بودند.  چهره های پرچین و چروک سالخوردگان که از داغ فراق نیز سوخته بودند چون گل از گل می شکفتند. خاطرات گذشته، غبار غم را می زدودند و اشک شوق (اسری) چون دُر از گونه ها می غلطید و قطره قطره چون باران بهاری بر زمین  پاک می ریخت.لانه گنجشک ها در زیر شیروانی های کله چو پر از شادمانی شد.


جمعیت به جلوی حمام دهکده آمده بودند. «هشتی پش» یادآور عروسیهای گذشته و خاطرات شیرین پدرانمان را تکرار می کرد. «ماپره چشمه» صدای پای مینا را می شنید. می غرید و رقص کنان می رفت. جهانشیر چه زیبا از دو خردسال عروس و داماد درست کرده بود. نمایش هنرمندانه، سنت های شادمانه عروسی دیروز همه را به وجد آورده بود. عروس کوچولو بر اسب سوار بود. اسب دیگر به دنبال عروس جهیزیه و خرجی بار می برد. صدای حضور همه جا را گرفته بود و به تن خسته و رنجور دهکده حیات دمید. در جلوی عروس و داماد همه رقص کنان شاباش می دادند، شادمانی به همه ارزانی. و چه زیبا داماد کوچولو انار را پرتاب می کرد.



سرنا، می نواخت. طبل، می کوبید. همه و همه بر گوشهای انتظار می نواختند و سینه های غبار گرفته در دنیای ماشینی امروز را لایروبی می کردند. عاطفه ها شکوفه می زد و چون شهد بر کام مردمان شیرین.


و امّا بعد از ساعاتی آش آماده بود، به میهمانان آش می دادند. همگی در کنار هم و در کنار اجاق و دیگ ایستاده  نشسته آش می خوردند. فردینماشو  از شب تا صبح و از صبح تا به شب وامدار شد و تا شاید او نیز چون دیگر سربازان شادیها همچون جشن تیرگان و بیست و شش نوروز ماه و چهارشنبه سوری و نوروز به جنگ لشکر غم روند.

فردینما خود چون درختی که بر کاروان خسته از سفر و سوخته از آفتاب سایه ساری می سازد، بر مردم خسته دیار، نیز سایه سار شادمانی شد، تا نفسی تازه کنند و در این میان کبوتران عشق و قاصدان جشن و سرور بر زمین و دیوارها بذر شادمانه می پاشیدند  و قطره قطره آب بر پای این نونهال می ریختند تا درخت فردینما روز به روز قرص و تنومند گردد. امید آن داریم که باد صبا بذر فردینماشو را به جای جای این سرزمین برده و هدهد خوش خبر نیز این پایکوبی را به گوش صاحب منصبان زر و زور برساند تا در هر زمان و در هر کجا شاهد جشن و سرور و پایکوبی مردم درد کشید? دیارمان باشیم.

 

 

 

 

 

The Celebration of Fardine Maahe Sho

Fardine Maah is the first month of the ancient Tabari calendar of Mazandaran and the beginning of the New Year. It is coincident with the month Mordad of official Iranian Jalali calendar; it begins 15 days before the celebration of the dead in Mazandaran.

Although people of Mazandaran hold the the 26 Nowroz Maah or the dead celebration some days before the Fardine Maah, they celebrate the New Year of Tabari called Fardine Maah. Fardine Maah is also called "Sio Maah" in some regions which is derived from the Deylami calendar of the nighboring province of Guilan.

The Celebration of Fardine Maahe Sho was the symbol of attempts made by our ancestors to safeguard their identity and culture for their next generations. The celebration was nearly forgotten but it has been restored in recent years in some parts of Mazandaran, especially in Kandelos village in Nowshahr.

This celebration is held by efforts made by the young and famous figures of Kandelos each year in order to maintain their folkloric and traditional customs. People from the region and other cities come to visit this celebration as it is very original and well-managed. The performers play music by drums hornpipes, folkloric dance and games, have symbolic wedding, and bake local foods to celebrate the occasion.

Local women in traditional dressings prepare the needs for holding the Fardine Maah celebration by aid of the men.  Every one donates or helps voluntarily to the celebration. Some bake meals and some other bake bread, and some people paint the eggs while chanting folkloric songs.

They make a meal called "Aash Dogh Jorsari" which is a symbol of empathy and kindness among the past generations of the region. Women and girls wear waistcoat and put trays on their heads and rejoice. The whole Kandelos village is full of joy and happiness.

The celebration of Fardine Maah Sho begins with the symbolic exciting and interesting matchmaking ceremony. Locals select child boy and girl for this ceremony; and by this they try to restore all old traditions by their ancestors in the region. They vivify the whole wedding tradition including matchmaking, preparing needs of wedding, taking groom to bath, and giving gifts to the couple.

Holding the symbolic wedding ceremony is highly admired by people, especially the youth, since they will see the cultural traditions and learn to join charity works by the elders.

As the wedding ceremony continues, people get together at the village and spend happy time with singing and playing music by hornpipe and drums.

After the matchmaking ends, people can see the "Hamom Sari" which is taking the groom to bath. The groom is accompanied to bath with trays of sweets, cube sugar and foods.

While the groom is taking shower, traditional wrestling is done and some people do folkloric dance.

After the groom comes out of the bath, he is received by smoking harmal and dropping sweets and coins for the gathering.

The sound of hornpipe and drums as well as the joy and glitters of people fills the atmosphere of the village with joy and happiness.

The locals and those willing go to the groom, kiss him and give him some cash as gift.

Then, the carnival of Fardine Maah Sho goes to the lanes of village to share the happiness with all residents of Kandelos while the bride is riding a horse and the groom accompanies her on foot. The carnival stops in some places and some perform folkloric dance.

The residents also welcome the carnival with sweets. People gather at the end of the ceremonies in the village and eat an especial meal called "Aashe Dough" baked by women.

In the eye of people of Kandelos, the Fardine Maah Sho ceremony is the celebration for whole the village and gifting their happiness to others.

Traditions and symbols make the identity of each society, even the small ones. This is why people of Kandelos village try to keep this old village alive for the residents and make it attractive for the visitors. This occasion is like a national day for the villagers, all of them try to play their role in this celebration.

The celebrations of "Kharman", "Tir Maah Sizde Sho", "Fardine Maah Sho" and others are among the original folkloric traditions of Mazandaran and part of the ancient ceremonies of Iran which need to be retained to keep the tribal societies dynamic. The Fardine Maah Sho celebration is held by people of Kandelos with their local facilities, guidelines of veterans and efforts by the youth to restore their mother tongue, forgetting tiffs, appreciating the elders and encouraging the noble young men to stay at the village. All these can be a symbol of spontaneous social works

 

 

 

 

 

منبع: صدا و سيماي مركز مازندران

 

ارسال نظر

وبسايت روستا مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است و از انتشار نظراتی که حاوی توهین یا بی‌احترامی به اشخاص حقيقي يا حقوقي و موارد مغایر با قوانین كشور باشد معذور است.

کد امنیتی
بارگزاری مجدد

درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20