*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

مسن ترين فرد روستا، محـرم 106 ساله، با 170 نوه، نتيجه و نبيره درگذشت

 

همانا بندگان را  به چيزى از قبيل ترس، گرسنگى، كاهشى در اموال، محصولات و جان ها مى ‏آزماييم

و مژده از آنِ كساني است كه صبر پيشه مي كنند.  (سوره بقره/155)

 

 

 

 

خانم محرم ايماني ايمني مادر مادرن روستا و پيرترين فرد روستا در سن 106 سالگي درگذشت.

 

اين مادر گرانقدر روستا بيماري خاصي نداشت و بر اثر كهولت سن در خانه اش در بالاكروكلا درگذشت.

 

مراسم شستشو و كفن نمودن جنازه ايشان در روستا در حال انجام است و ساعتي ديگر مراسم تشييع جنازه و تدفين ايشان انجام خواهد شد.

 

 

 

 

 

ساير خبرها و مراسم ختم در همين بخش، درج خواهد شد.

 

 


 

 

 

 

 

از طرف اهالي روستاي ايمن آباد و كروكلا

 

به خانواده محترم بابايي و ايماني

 

بویژه فرزندان گرامی ایشان

 

تسليت مي گوئيم.

 

 

 

 

 

به روز مرگ چو تابوت من روان باشد                       گمان مبر که مرا درد این جهان باشد

 

برای من  مگِری و مگو: دریـغ  دریـغ                        به دام  دیـو در اُفتی، دریـغ  آن باشد

                                                                      

                                               حضرت مولوي

 

 

 

 

كوتاه از زندگي مادر  مادران روستايمان:

 

 

مادري 106 سـاله با

 

7 فرزنـد ، 

 

40 نـوه ،

 

88 نتيجـه و

 

35 نبيـره.

 

يعني 170 نفر عضو خانواده ايشانند.

بدون احتساب عروس ها و دامادها. چون مي گويند عروس و يا داماد هم جزو خانواده به حساب مي آيند. خانواده بزرگ بابايي.

 

بزرگترين فرزندش محمود،  81 سال دارد و در ايمن آباد شمالي زندگي مي كند.

 

 

 

 

 

محرم خانم ايماني ايمني، متولد سال 1292 هجري شمسي، از روستاي ايمن آباد بابل است. پيرترين فرد روستا و مادر تمامي مادران روستايمان ايمن آباد و كروكلا.

 

 

شناسنامه اش سالروز تولدش را 12 مردادماه  1292 نشان مي دهد، اما خودش مي گويد 4 و يا 5 سالي كمتر در شناسنامه اش سنّش درج شده است. از زبان زنده ياد حاج سيد مختار حسيني نيز اين سخن را فرزندانش بسيار شنيده اند، اين است كه سن واقعي ايشان را مي توان حداقل 105 سال عنوان نمود.

 

 

 

 

 

 چهره اي بسيار بسيار مهربان دارد و رخساري سپيد. از اندازه انگشتان دست و  پر چين و چروكش مي توان اين را فهميد كه در جواني بانويي تنومند و قامتي سرو گونه داشته است. رنگ چشمانش متفاوت از ديگر مردمان روستا و همه و همه اينها، ذهن ها را به سمت انسانهايي با نژاد روس مي كشاند. رنج و سختي فراواني را پشت سر گذاشت كه با تجربه ها، از ديدن چهره و رخسارش، مي توانند به اين مهم پي ببرند.

 

 

پدرش ملّا حسن ايماني(ره) اهل روستاي درزيكلاي بزرگ بابل است كه در سال هاي 1330 تا 1340  ملاي مكتبخانه روستايمان بوده است و مادرش ساره كه خود اهل روستاي قمي كلا بود.

 

 

دوران كودكي را در روستا و در كنار خانواده همانند ساير دختران آن زمان روستا، كه وظايفي چون شستن رخت و لباس، نظافت منزل، پخت و پز، آوردن آب از چشمه، كار در دنگ سر، رسيدگي به دام بويژه گاو، وجين در زمين پنبه زاري، باغچه و بويژه آموختن دروس مكتبخانه اي در كلاس درس پدر بويژه در منزل، پشت سر مي گذارد.

 

 

پس از يادگيري خواندن و نوشتن، همانند ديگر دختران روستا به كار خانه مشغول مي شود، بر حسب عادات مرسوم آنزمان زندگي مردم روستاي ايمن آباد و كروكلا.

 

 

 

يكي از زنان هنرمند گُلكاري روي پارچه، ترمه دوزي و كار روي لباس زنان روستا بوده است. روي پارچه اي به نام قميس گل آرايي مي كرد و از اين راه، پول ناچيزي نيز به دست مي آورد.

 

 

 

 

 

 

13 فروردين سال 1311 يعني در سن 19 سالگي با فردي به نام علي بابايي 27 ساله (1284- 1343 ه. ش) كه پسر خاله اش بوده است و اهل درزيكلاي بزرگ، ازدواج مي كند. حاصل اين ازدواج 7 فرزند است به نام هاي رقيه خانم، محمود، ذكريا، راضيه، شيداله، عاليه و جمعه متولدين سال هاي 1312، 1314، 1318، 1319، 1322، 1332 و 1334 .

 

 

 فرزند ارشدش كه شهريور ماه سال 1392 فوت كرد 80 سال سن داشت و آخرين فرزندش را در سن 42 سالگي اش به دنيا مي آورد و در حال حاضر 62 ساله است.

 

 

با رفتن همسرش به سربازي در سال 1314 كه دومين فرزندش يعني محمود را در شكم داشت، روزهاي سختي را پشت سر مي گذارد. بدان اندازه كه لقمه غذايي براي خوردن نداشتند. همسرش عليوقتي متوجه به دنيا آمدن فرزندش مي شود به هر شكل ممكن مرخصي مي گيرد و وقتي به خانه مي رسد مي بيند همسرش از گرسنگي توان حركت ندارد. به سراغ كربلايي علي هاشمي (فرزند فضل اله و كدخداي وقت كروكلا) مي رود و به او تندي مي كند كه كدخداي ده، چگونه خبري از همسر و فرزندانش نمي گيرد كه از گرسنگي حتي توان سخن گفتن ندارند!! كربلايي علي نيز با عذر خواهي دستور مي دهد كيسه برنجي از انبار به او بدهند. علي بابايي كيسه برنج را به دوش مي كشد و با پختن برنج آرام آرام لقمه هاي كوچكي در دهان همسرش مي گذارد و دخترش رقيه خانم. و اين شد كه مي توان گفت از مرگ ناشي از گرسنگي نجات يافتند.

 

 
 

 محرم خانم ايماني شغلش خانه داري بوده است و برنجكاري و پنبه كاري همسرش، مهمترين منبع در آمد خانواده. با كار در باغچه و عمل آوري سبزيجات، و انواع سيفي جات مثل سيب زميني، سير، پياز، گوجه فرنگي، بادمجان و ... و بويژه دامداري نيازهاي اوليه خانواده تامين مي شد كه توسط او و دخترانش انجام مي شد.

 

 

 


 

 

 

مرگ زود هنگام همسرش علي در سال 1342 يعني در سن  حدود 60 سالگي، محرم خانم 50 ساله را دچار مشكلات فراواني نمود. آنهم با داشتن عاليه و جمعه ي 11 و 9 ساله.

 

 

 بهر حال بچه ها بزرگ مي شوند و همه با هم با كمك هم چرخ زندگي را مي چرخانند تا ازدواج نموده و مستقل مي شوند.

 

 

چندان عروسي هاي قديم را به ياد نمي آورد اما چين شلوار و سكه هاي ريز  آويزان بر انتهاي دامن هاي زنان روستا و به قول خودش زنگوله ها(زنگله اي كه چمِر چمِر كرده)، در رقص هاي سنتي و دسته جمعي يا سماع هاي زنان روستا را خوب به ياد مي آورد و در ادامه با لبخند زيبايي بر لب، چهره جذابتري مي يابد.

 

 

 

يادي از باجي آتش افروز مي كند كه هم لـله وا مي زد و هم خواننده روستا بود و صدايش را سر مي داد، بويژه در شب نشيني ها يا شونيشت ها، با غذايي مثل باكله پته و هنگام باز كردن پنبه. به قول خودش " باجي قِشنگ خونِش كرده، قِشنگ لـلِه هم زوئه " ( هم خوش صدا بود و هو خوب لـله وا مي زد)

 

 

 

ناگهان شعري را به ياد مي آورد:

 

 

 

عروسي دوُنه ره ، دكنين لگِن                   اميرالمومنين بزنه قدِم

 

امه عاروس داماد بهوون خِش قدم            صل علي محمد صلوات بر محمد

 

 

 

( برنج عروسي را در لگن بريزيد، شايد اميرالمومنين قدم به خانه ما بگذارد. و عروس و داماد ما خوش قدم شوند، سلام و صلوات بر محمد پيامبر خدا و خاندانش)

 

 

 

 

 

مي گويد بسيار عروسي را دوست دارد و شادي را مي پسندد و دوست دارد عروسي تمامي نوه هايش را ببيند.

 

 

 

 

 

 

مادر بزرگوار، محرم خانم ايماني ايمني به همراه همسر و فرزندانش، پس از گذشت 40 بهار از زندگي اش به روستاي بالاكروكلا مي آيند و در همين مكاني كه فرزندش شيد اله زندگي مي كند، زندگي شان را ادامه مي دهند.

 

 

 

فرزندش شيداله مي گويد روزي ده عدد قرص جزو غذاي روزانه من است اما مادرم، هيگونه قرصي مصرف نمي كند حتي در طول زندگي اش به جز يكي دو بار.

 

 

 

 آرزوي ديرينه پيرترين فرد روستا و مادر مادران روستا، رفتن به زيارت خانه خداست. اما مي گويد " پيل كوئه " (پول كجاست؟)

 

آرزو كردن و آرزو داشتن بد نيست اما پولش را فراهم كردن دشوار است.

 

در 20 فروردين 1394 كه جشنواره غذاهاي محلي در ايمن آباد برگزار مي شود و همزمان با روز مادر است از سوي پايگاه مقاومت بسيج و وبسايت روستا از ايشان تقدير به عمل مي آيد. در اين مراسم نایب رئیس ورزش های روستایی و بومی محلی بابل، آقای حاجی زاده با شنيدن آرزويش، قول تامين هزينه سفر حج را قبول مي كند اما شرايط جسمي اش اين اجازه را به فرزندانش نمي دهد تا او را به اين سفر معنوي ببرند.

 

 

 

 

آياتي از قرآن و  سوره ياسين و الرحمان را براي مان مي خواند. آرامشش بيشتر مي شود. عشق خاصي به پيامبر(ص) و معصومين(ع) دارد.

 

 

 

 

 

مي گويد الآن راحتي شده است، آب لوله كشي، برق، سوخت، خودرو و ... به خانه ها آمده است، اما باز بعضي ها نا شُكري مي كنند.

 

 يادي از رفتنش به دنگ سر مي كند براي جدا كردن شلتوك از برنج و سختي كار در آنجا و مزد هشت به يك.  يادش به خير... سر را به سمت باغچه حيات خانه بر مي گرداند و نفسي مي كشد... انگار روزگار سختي بود.

 

 

 

  از عروسش يعني زنده ياد خانم كبوتر حسين نيا (همسر شيداله) بسيار ياد مي كند كه با نهايت عشق و علاقه از او نگهداري و پرستاري مي كرد. دلتنگش مي شود و در ادامه بسيار قدرداني مي كند از عروس شيداله يعني خانم سميه صفر زاده كه پس از مرگ مادر شوهرش، در حال حاضر عاشقانه و بدون منّت و يا حتي نگاهي سرد، به نگهداري و پرستاري او مي پردازد.

 

 

 

 گفتيم خداوند به شما طول عمر بيشتري عنايت كند. گفت:

 

عمر زيادي رحمت نيست زحمت است. دوست دارم زودتر از اين دنيا بروم تا بيش از اين زحمت فرزندانم را زياد نكنم، هر چند فرزندانم با نهايت عشق و از ته دل نگهداري ام مي كنند اما از اينكه (دستِشِمِه) پرستاري ام مي كنند برايم مشكل است.

 

 
 

به فرزندانش نصيحت و سفارش مي كند مواظب خودشان باشند، با هم مهربان باشند و رفت و آمد كنند.

 

 
 

دعايش سلامتي و دلخوشي فرزندانش است. چرخ خودروي شان بچرخد و بيشتر به او سر بزنند.

 

 

 

با دستان پينه بسته و پاهاي سراسر چين و چروكش كه زحمت و تلاش شبانه روزي عاشقانه را به ذهن ها گسيل مي كند، دست تكان مي دهد و خدا حافظي مي كند.

 

 

 

هنگام خدا حافظي انگار تازه او را زيارت كردي و دوست داري بنشيني و پشتكار و مقاومتش را در حوادث روزگار 106 ساله ي گذشته اش، به تماشا بنشيني.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خداوند او را مورد رحمت بيكران خودش قرار دهد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ارسال نظر

وبسايت روستا مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است و از انتشار نظراتی که حاوی توهین یا بی‌احترامی به اشخاص حقيقي يا حقوقي و موارد مغایر با قوانین كشور باشد معذور است.

کد امنیتی
بارگزاری مجدد

نظرات  

 
+1 # سید حسین هاشمی آمل در تاریخ: پنج شنبه 26 فروردين 1395 ، ساعت 08:01 ق ظ
جناب آقای حاج شیداله بابایی
درگذشت مادر گرامیتان را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده
و از خداوند منان طلب آمرزش برای این مادر بزرگوار.
روحش شاد
نقل قول
 
 
0 # عليرضا لاسمي در تاریخ: پنج شنبه 26 فروردين 1395 ، ساعت 09:01 ق ظ
روحش شاد و يادش گرامي
نقل قول
 
 
0 # ۰۰۹۸۱۱۳۲۱۱ در تاریخ: جمعه 27 فروردين 1395 ، ساعت 10:01 ق ظ
خدایش ببخشدوبیامرزد.. .
نقل قول
 
 
0 # مهدی در تاریخ: شنبه 28 فروردين 1395 ، ساعت 02:01 ب ظ
روحش شاد
نقل قول
 
درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20