*اطلاعات موجود در سایت بیشتر بصورت میدانی جمع آوری شده است و احتمال اشتباه وجود دارد . ما را در رفع اشتباهات و تکمیل اطلاعات، یاری نمایید . منتظر ارسال مقالات، مطالب و دست نوشته های شما اهالی روستا، درباره موضوعات مختلف هستیم*

این واژه های مازندرانی!

 

 

در این نوشتار، به بیست و چند واژه مازندرانی اشاره و هر کدام از آن ها با اصل سنسکریت شان مطابقت داده می شود. با گذشت هزاره ها کماکان این واژه ها خاصه در زبان مازندرانی به اصطلاح دست نخورده  باقی مانده اند. شناخت این واژه ها، ضمن نگاهی به دستور زبان مازندرانی به تبار شناسی این زبان کمک موثر می کند. مانند دفعات پیش فرهنگ مورد استفاده، فرهنگ دیجیتال دانشگاه کلن آلمان است و باید عرض کنم که آشنایی با زبان مازندرانی و کمی هم انگلیسی و آگاهی به فونتیک هاروارد- کیوتو، استفاده از مطلب را برای علاقمندان آسان تر می کند.

 

 

 

 

اِمباره 

پوشاندن زمین خزانه شالی ( تیم جار ) با برگ و برگچه بعضی گیاهان. در سنسکریت «اَمبارَه» به معنای پوشاندن و پوشش است .


 
توضیح :در شالیکاری سنتی مازندران، شالیکار ابتدا، زمین خزانه (تیم جار ) را آماده و غرقاب نموده با برگ و برگچه ی بعضی گیاهان تا ضخامت لازم می پوشاند و سپس لگد کوب می کند. پس از آماده شدن، بذر خیسانده شالی که جوانه زده است، با تراکم لازم در زمین خزانه افشانده می شود. این کار باعث می شود تا در بستری از کود سبز، جوانه ها  خوب رشد نمایند. بعلاوه  سبب می شود  بوته های نو رس به راحتی از زمین کنده تا در  زمین شالیزار نشا شوند.

 

 

 

اَمبَس 

غلیظ، پرملاط و متراکم.  سنسکریت آمبَسَ(Ambhasa ) به معنای آبکی است . واژه مازندرانی اَمبَس، همان سنسکریت  اَآمبَسَ a-Ambhasa ) ) و به معنای ضد رقیق یعنی همان غلیظ است. پیشوند (a) معنای متضاد به واژه داده است . در فرهنگ پنج جلدی تبری این واژه در شکل  اَمبست و اَمبَس و نیز اَنَبس آمده است.

 

 

بِِِره بِِره 

مطلبی را  سوژه کردن و بزرگ نمایاندن (آب و تاب دادن- فرهنگ واژگان تبری) بِرِهدر سنسکریت گـُنده کردن و بزرگ نمودن است .


 
توضیح :تکرار واژه در مازندرانی مانند  بره بره، اغلب جهت تاکید است .

 

 

 

بار 

بگو  . بار  در سنسکریت  به معنای سخن گفتن است .

 

 


پازِوار

 نام ناحیه ای وسیع نزدیک بابل و بابلسر است. در سنسکریت « پازَوا » و یا « پازَویا » محل و یا منطقه ای مربوط به گله و  رَمه  است.

 

توضیح :سیلاب دوم در این واژه " زِوار " است. واژه زِوار  درمازندرانی معنادار بوده به معنای مالکیت شش دانگ است.افزودن حرف ر  به آخر « پازَوا »  و تبدیل آن به « پازوار » شاید در کاربرد عامیانه و از روی تسامح و بعد از پیشامد تحول در زبان بومی اتفاق افتاده است

 

 

 

 

پچوک

کوچولو.  هر جانوری کوچک در سنسکریت ، پَزوکَ است .

 

 

 

 

پِِیتِه لوُس

نوعی مار زردرنگ. در سنسکریت« پِِیتََه » به معنی زردرنگ است و « لوهی تکس » نوعی مار محسوب می شود.

 

 

 

 

تِسِن 

بد مزه. درسنسکریت « تِسُ » به معنای نا مطبوع وبد مزه و نفرت انگیز است و « تِسُنَه » یعنی مزه بد می دهد، نفرت می آورد.


توضیح 1:

در زبان مازندرانی مشخص ترین کاربرد این واژه در مورد انجیر غیر خوراکی است. تسن انجیر و یا تِسنِه انجیر، انجیر بی مزه و یا بد مزه و غیر خوراکی است.

 

توضیح 2:

در زبان مازندرانی و در صرف فعل در صیغه سوم شخص مفرد،در مواردی پسوند ( نِه ) به کار می رود. مانند: شونه ( می رود و یا در حال رفتن است )، اِنِه ( می آید یا در حال آمدن است. خورنِه (می خورد یا در حال خوردن است) ، پوشِنِه (می پوشد یا در حال پوشیدن است.) شاشِنه (می شاشد یا در حال شاشیدن است ) و نمونه های فراوان دیگر .

در معنای اصطلاح « تِسِنِه انجیر» می توان گفت « انجیری که تِسِنِه ، یعنی انجیری که مزه بد می دهد ».

در سنسکریت  اَنَهana  پسوندی اساسی در صرف افعال است و کاربردی مطابق و یا مشابه پسوند نِهدر زبان مازندرانی دارد.

 

 توضیح 3- 

واژه « تی سا » و یا « تِسا » که امروز آن را « تنها » تعبیر می کنند در اصل همین واژه می تواند باشد .

مثلاً «تیسا پلا » اشاره به نا مطبوع بودن پلوی بدون خورشت و « تیسا په » که پای بدون کفش است اشاره به شاق بودن و نامطبوع بودن راه رفتن بدون کفش است.

 

 

 

 

 تِنگِل 

شخصی نوپا ست که دور و ور شخصیتی شاخص مثل یک ورزشکار و یا یک قهرمان و یا یک شخص بزن بهادر می چرخد و در خدمت او است. واژه سنسکریتدِنگُرَ  به معنای خدمتکار و آدم دغل و بچه بد ذات و شیطان است . کوتاهِ این واژه در سنسکریت  دَنگاست.

 

توضیح :علاوه بر تِنگِل در مازندرانی واژه های دَنگُُرِِی و دَنگُ نیز  مصطلحند . دَنگُُرِِی به بچه بی ادب وشیطان و  دَنگُ به فرد دهن لق گفته می شود . نگارنده هرسه  این واژه ها را، لفظ های متفاوت برگرفته از واژه سنسکریتدِنگرهو یا برگرفته از فرم کوتاه آن در سنسکریتدَنگمی داند که در اینجا آمده است.

 

)ت) به جای( د) و بالعکس، ( ر ) به جای( ل ) و بالعکس ، در زبان مازندرانی بسیار مکرر است و در ضمن حرفD    دال نرم و حرف G نون دماغی است که این حرف را مردم امروز مازندران غالباً یا تلفظ نمی کنند و یا در بسیاری اوقات مثلاً در مورد همین واژه آن را چون (ن ) نرم و یا (ن ) معمولی ادا می کنند. 

       

 

 

 

دیو کلا

نام چند روستا (چند مکان ) در مازندران است . سنسکریت « دِوَ کولا » به معنای خانه خدا، معبد و زیارتگاه کوچک است.

 

 

 

راجِنِییِن

 )راجِنی یِن ) رنگ دادن و رنگ بخشیدن است. در سنسکریت « راجَنَ » و یا « رانجنَ » رنگ کردن و رنگ بخشیدن است. «ن» اول در« رانجنَ» خیشومی ( دماغی ) است.

 

 

 

سِوایی

صبح هنگام  و در صبح. در سنسکریت « زاووا » مربوط به صبح و یا  فردا معنا می دهد.

 

  توضیح :حرف سوم در واژه « زاووا » ساکن است.

 

 

 

 

سوته

نام چند آبادی در مازندران است. مثل آبادی سوته در فریدونکنار. « سوته » به سنسکریت به جند معنا است  و به معنای پدیدار شده و ولادت یافته نیزهست . تاویل " تازه آباد "  و یا " نوده برای واژه « سوته » در این مورد  به نظر صحیح است.

 
 
توضیح :در معنای سوته ،مفهوم فارسی « سوخته » را پیش می کشند که تعبیری عامیانه است . مازندرانی ها به جای «سوخته »، « بَسوته » را به کار می برند.

 

 

 

 

 شِِر

شیر، مثلاً شیر آب. در سنسکریت « سِرا » به معنای لوله ی باریک است و این به نوبه خود از واژه سنسکریت « سِرِ » به معنای جریان یافتن و یا جریان داشتن مشتق شده است.

 
توضیح 1

می دانیم که شیر معمولاً متشکل از لوله ای باریک  است و جریان سیال از درون آن به کمک یک ابزار نصب شده بر روی آن به دلخواه قطع و وصل می شود.

 

 توضیح 2

نیم قرن پیش در ساری « پنج شِر» اشاره به مکانی بود که آب شرب  مردم ساکن در محلات شرقی ساری،  از آن جا و از یک چاه  متعلق به شهرداری تامین می شد. ساعت معینی در روز با روشن شدن یک پمپ، آب خروجی از دهانه های  پنج لوله که در یک ردیف ایستاده بودند سطل آب مردم را پُر می کرد. جریان آب در لوله ها فقط با روشن و خاموش شدن پمپ قطع و وصل می شد و لوله ها  هیچکدام از ابتدا و تا زمان برچیدن آن ها که چندین سال بعد اتفاق اقتاد، به ابزاری برای قطع و وصل آب مجهزنبوده اند، ولی  مردم همین مجموعه را، یعنی این پنج لوله ساده را با نام « پنج شِر » می شناختند. 

 

 

 

 

 شِلاپ

 باران شدید. این اصطلاح برساخته از دو واژه سنسکریت « سِر » و « آپ » است.

سِر  به معنای لوله و  آپ  نیز در این جا به معنای آب است. این توجه ضروری است که در سنسکریت تلفظ (س) و (ش ) به هم نزدیک بوده ، هر دو سوتی تلفظ می شوند.  تبدیل " ر " به " ل " و یا  بالعکس در زبان مازندرانی و بطور کلی در زبان های هند و اروپایی مکرر است ( سِراپ  ،سِلاپ(

 

توضیح 1:

مازتدرانی ها  در توصیف مبالغه آمیز باران شدید این اصطلاح را به کار می برند: "  بَی بور آسمون  "  یعنی : بگیر و برو به  آسمان . تشابه باران شدید، به جریان ممتد و لوله ای  آب، مثل دوش حمام

 

 

 

 

شیر

خیس.  به نظر می رسد این واژه تغییر شکل یافته و کوتاه شده سنسکریت «سَََرسَه » به معنای خیس یا خیس شده است.

 

 توضیح :در سنسکریت (س) و (ش) و (ز ) تلفظی نزدیک به هم دارند . برای هرسه حرف، نوک زبان به  دندانهای بالا مماس می شوند . این سه حرف در سنسکزیت sibilant بوده ،سوتی تلفظ می شوند

 

 

گِرِه

نوکر و خدمتکار .  در سنسکریت گِرِه به معنای خدمتکار نیز آمده است.

توضیح: در نوشته های پیشینgrah    به معنای مطیع را آورده ایم. این واژه که اینجا آمده gRha، با املایی متفاوت  ولی در تلفظ  به گِره  مازندرانی نزدیکتر است .معنای صحیح تر اصطلاح مازندرانی « تِی گره !» شاید معادل اصطلاح تعارف آمیز فارسی عامیانه » نوکرتم ! » باشد.

کیجا جان تِی گره تِی مار گره .... .   مطلع یک ترانه ی عامیانه مازندرانی است و از زبان عاشقی است که خود را به سبب دلباختگی زیاد، خدمتکار دختر مورد نظر و حتی مادرش اعلام می کند .ضمناً در واژه سنسکریت gRha  حرف R حرف صدا دار بوده و شبیه به (ر ِ ) مکسور تلفظ می شود.

 

 

 

لاپ

 حفره و قسمت پوسیده و تهی شده تنه درختان اغلب کهن است که به آن « دارلاپ » گفته می شود. در زبان مازندرانی « لاپ دَکِتِن » به معنای پوسیدن و به بیرون ریخته شدن سهمی بزرگ و یا کوچک از تنه درخت و یا از تنه هرچیز دیگر است .در سنسکریت « لُپ » از جمله به معنای حذف شدن ، به بیرون افتادن ، تلف شدن ، سترده شدن و خراب شدن است.بعضی دارلاپ ها تا آن جا بزرگ و جا دارند که گاهی پناه گاه انسان و حیوان می شوند . حفره مشابه در کوه ها یعنی غار  را به مازندرانی« لاپ کمر » هم می گویند .در راه قائم شهر به تهران غاری با دهانه طاقی شکل، در کوه معروف به خطیر کوه به چشم می خورد که به « لاپ کمر » موسوم است . این غار به اشتباه، در میان عده ای به غار اسپهبد خورشید شهرت یافته است. این حرف یا این قول نا درست، ظاهراً از  خیالپردازی های یکی از نویسنگان عهد قاجار مایه گرفته است.

 

 

 

مَخ

 کسی که تو دماغی صحبت می کند و بعضی اصوات را نا خواسته و ناصحیح به جای دهان، خیشومی و از دماغ ادا می کند. در سنسکریت « مُخََََ ناسیکا » به معنای دهان دماغ است. به کسی که تو دماغی سخن می گوید مخو می گویند.

 

 

 

مَشت

پُر و سرشار . ماه مَشتِ یعنی ماه تمام است.

در سنسکریت « مَهَت » با همین معنا در مورد ماهِ تمام به کار می رود .

 

 

 

نا

توان و نَفَس. در سنسکریتاَنا به معنای دَم یا نَفَس است.

 

توضیح1

در زبان مازندرانی   مِره نا دَنیه، مِره دَم دَنیه ، یعنی:  توانی در من نیست، دیگر نَفَس ندارم.

 

توضیح 2-

فرهنک  های فارسی نظیر فرهنگ معین، واژه ی « نا » را چون بسیاری از واژه ها که در اصل مازندرانی و گیلانی اند، واژه عامیانه قلمداد می کنند.

 

 

 

ناترینگ  

تلنگر است. در سنسکریت « ناخ » به معنای ناخن ورِنگ  و یارِنگََتو یارِ ِگََتبه معنای جنبش است.

 

توضیح  مهم:

واژه سنسکریت riGgita  اصل واژه مازندرانی« رقِـد » یا «  رقـِت » است . کیوس گوران شاعر مازندرانی راجع به خرابی های ناشی از سیل در بهشهر یا همان اشرف در سال 1391، به زبان مازندرانی اینگونه سرود:

«  رقِـد بوُرده انارسون اشرف! همه باغ و همه بوسّون اشرف. (ترجمه:  انارستان اشرف از هم پاشیده و همه ی باغ و بستانش)

 »رقـِد بورده » یا « رقـِت بورده » همان وضعیتی است که مثلاً زلزله ای شدید بر سر ساختمان های گِلی می آورد. « بورده » همان« رفته » است و واژه « رقِـد » در اصل همان سنسکریت riGgat (  riGgita  )    به معنای  تکان یا خَزش، حرکت و جنبیدن  از این سو به آن سو است حرف سوم در این واژه « ن » دماغی یا خیشومی G است که امروز در زبان مردم نیست و حرف پایانی واژه (a) نیز در بسیاری از واژه های سنسکریت مراعات نمی شود.

 

 

 

زولنگ

بوته ای کوچک است و برگ هایی  کوچک و پهن دارد. در اواخر فصل سرد که مصادف با آمدن بهار است لبه برگ های زولنگ تیغدار می شود و به هنگام چیدن دست را می آزارد (دست ِدلِه شونه !) .تیغ ها آرایشی قابل تشخیص دارند. چند عدد تیغ برای هر برگ، هرتیغ شبیه نیزه و پبکانی کوچک و نوک تیز است.

 

در سنسکریت اصطلاح  زولانک نشان داشتن از نیزه چند شاخه شیوا (خدای هندوها) است. واژه سنسکریت زولا یا  زولََه به معنای پیکان و تیر است.  ( در فرهنگ پنج جلدی تبری که واژه های مازندرانی را به فارسی معنی می کند ضمن اشاره به واژه زولنگ این نیز آمده است که زوله به معنای گیاهی است خاردار. ) 

 

 

 

مَلِج

 درختی خاص که در شمال ایران می روید و گفته می شود از تیره درختان نارون است. چوب این درخت مرغوب است. در سنسکریت واژه مَلَیَجَ به معنای درخت بومی و روییده در کوه های مالایا است، در این زبان برای نامیدن درخت سندل ، واژه (.مَلَیَجَ ) نیز به کار گرفته می شود .

 

 

 

میچکا

همان گنجشک است که جیکا هم گفته می شود. در سنسکریت چیچیکا نوعی پرنده است و چَـَتَکا همان گنجشک است. با در نظر داشت صقت برای پیشوند، واژه های سنسکریت زیاما - چَتِکا  و  وزما - چَتَکا  به رنگ و یا نوع گنجشک نیز اشاره می کتتد.  این ترکیبات نسبت به واژه مازندرانی میچکا  و جیکا نزدیک و مرتبط به نظر می رسند . ضمناً  (کا) در زبان سنسکریت رساننده خُردی و کوچکی است.

 

 

 

کورماز

یه مگس گفته می شود . شکل درست تر این واژه کوماز است. ماز به مازندرانی زنبور عسل است. می توان گفت، پیشوند« کو » هم در مازندرانی و هم در سنسکریت برای تخفیف و تحقیر است . این پیشوند در مازندرانی در واژه هایی مثل  کو گندم، کوکلاج و کو تیم به کار رفته است. اولی همان ذرت است و اصطلاح کوگندم ضمن معرفی ذرت به عنوان یک غله، مقایسه آن با گندم را نیز به نمایش می گذارد(ذزت غله ای آمده از قاره آمریکا است ، پذیرفتن آن به عنوان غله و به عنوان جایگزینی برای گندم  ابتدا دشوار بوده است ) .

کوکلاج، اشاره به کلاغ معمولی  است که برای شکار مناسب نیست . این نامگذاری ، کلاغ معمولی را کنار  کلاغ حلال گوشت  که شکار می شود مقایسه و معرفی می کند( بطور کلی کَلاجَ در سنسکریت به رسته ای از مرغان شکار گفته می شود ) و کو تیم به معنی بذر است، از نوع  نا مرغوب آن، تیم به مازندرانی همان بذر است.

 

 

 

 

شِپل

همان سوت کشیدن فارسی است. شاید این اصطلاح  در اصل سنسکریت بوده، متشکل از  "پـِل " به معنای فشار و تحریک و " سَه " به معنای هوا و یا جریان هوا است. برای" پـِل"  اصطلاحات مازندرانی "هوا پِـل دنِـه " یا " پل غور " را داریم. اصطلاح اولی  بیانگر فشار بیش از حد گرما و رطوبت در تابستان است . اصطلاح دوم یعنی " پل غور "  به معنای بالا زدن آب با فشار و فواره است.

                                                                

 

 

شُکروم

همان سار است. شُکروم پرنده ای است که اغلب گروهی پرواز می کنند. به هنگام پرکشیدن و یا به هنگام نشستن ،جمعیت آن ها رفتاری ویژه خود بروز می دهند. چرخش و پیچش سریع دسته های پُر تعدادِ سار که گاهی بیش از هزاران عدد می شوند تماشایی است.

در سنسکریت چَکر َ به معنای دایره و چرخ  است و معرف شکل پرواز پرندگان نیز هست. واژه ای دیگر و مشابه آن، چَکُورا، نام پرنده ای از نوع کبک است. در روایت های مذهبی هندو، نام این پرنده به میان آورده می شود. با توجه به نزدیکی (چ) و (ش) در تلفظ ، (مثل میشکا و میچکا در مازندرانی) به نظر می رسد  واژه ها ی چَکرَ و چَکُورا َ با واژه مازندرانی شُکروم بی ارتباط نباشند.

 

 

 

شوکا

نوعی کوچک از گوزن است. در زبان سنسکریت سوکارا گوزن از نوع کوچک آن است. تلفظ حرف (س ) و حرف (ش ) در سنسکریت به هم نزدیک بوده و هر دو سوتی تلفظ می شوند. به نظر واژه شوکا کوتاه شده نام همین حیوان است.

 

 

 

شِواش

   شا - باش هم گفته می شود. این واژه در فرهنگ موسیقی مازندرانی  به معنای فریاد سرور و شادمانی است.در سنسکریت سااباسابه معنای شور و حرارت و دوست داشتن است . به هنگام تلفظ (س) نوک زبان به سمت بالا است .

 

 

 

وارش

باران است و با فارسی بارش شاید متفاوت باشد. واژه های سنسکریت ور ِش( شبیه تلفظ ورسک ) و وارشا به آن نزدیک تر به نظر می رسند. معنای هر دو واژه سنسکریت، باران و هوای بارانی است.

 

 

 

هارِش

با ( رِ ) مکسور، نگاه کن ! ببین!. ( ها ) که در ابتدای واژه آمده، در سنسکریت علامت ندا است که اغلب پیش از فعل و یا بعد از فعل می آید. در سنسکریت معنی تک سیلاب(اِیکش) با کاف ساکن، " نگاه کردن " است .

مشابه بعضی دیگر  از واژه های مازندرانی حرف (ک )  از آن افتاده  است( نظیر « گورکش » به « گالش ») و جمله ندایی" ها اِیِکش ! " به " ها اِیش ! " تغییر یافته است و " ها اِِیش ! "  نیز در لفظ به دو سیلابی " هارِِِش ! " بدل شده است . مقدسی ،جهانگرد و بازرگان عرب هزارسال پیش از زمان ما نقل می کند که مردم طبرستان  " ها " به کار می برند  "ها دِه"  و " ها کُن "  و  می گوید که در زبان این مردم  شیرینی است !( احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم ، ابوعبدالله مقدسی قرن چهارم هجری ).

 

توضیح :   صرف فعل (مضارع اخباری از مصدر نگاه کردن) در زبان مازندرانی اِیشِمبِِه ، اِیشِنِی ، اِیشِنِه //  اِیشِمبِی ، اِیشِنِی ، اِیشِننِه است. همانطور که مشاهده می شود در مقایسه با سنسکریت، حرف (ک ) از ریشه فعل افتاده است .

 

 

 

 

 

 

 

به قلم: آقای علی کولائیان در وبسایت تخصصی کولائیان

 

 

 

 

 

ارسال نظر

وبسايت روستا مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است و از انتشار نظراتی که حاوی توهین یا بی‌احترامی به اشخاص حقيقي يا حقوقي و موارد مغایر با قوانین كشور باشد معذور است.

کد امنیتی
بارگزاری مجدد

درباره روستا
شهدا
حماسه سازان
مردم شناسی
کشاورزی
مشاغل و صنایع
آموزش
ورزش
زنان
خیرین
روستائيان نمونه
بنياد علمي فريد
آئينهاي مذهبي
نهادهای اجرایی
بهداشت
مقالات و مطالب مختلف
دیگر موضوعات

 

 

روستــا20